دانلود و خرید کتاب تکثیر نا به هنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد... سعید محسنی
تصویر جلد کتاب تکثیر نا به هنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد...

کتاب تکثیر نا به هنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد...

معرفی کتاب تکثیر نا به هنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد...

کتاب تکثیر نا به هنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد... نوشتهٔ سعید محسنی است. نشر چشمه این رمان معاصر ایرانی را که جزو کتاب‌های قفسهٔ آبی است، منتشر کرده است.

درباره کتاب تکثیر نا به هنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد...

کتاب تکثیر نا به هنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد... در چهار فصل نوشته شده است. گفته شده است که سعید محسنی در این اثر، با بهره‌گیری از شیوه‌ای نوآورانه و قصه‌گویی ماهرانه خواننده را در مسیری پر از عشق‌ها و آرزوهای نافرجام به سیر می‌کشاند؛ مضمونی که پیش از این نیز در آثار او به چشم خورده است. او در رمان حاضر با نگاهی تازه و دراماتیک به جست‌وجوی عمقی‌تری از حقیقت‌های انسانی می‌پردازد. این رمان با صحنه‌ای ناگهانی و پرتنش آغاز می‌شود. یک زن، دفتر یادداشت خود را در یک فروشگاه تجهیزات شکار جا می‌گذارد. این امر سبب می‌شود تا فروشنده از روی کنجکاوی آن را ورق بزند و با این کار، دری به دنیای او باز شود که شاید هرگز نباید باز می‌شد. در این رمان از تکنیک‌های داستان‌گویی چندصدایی بهره گرفته شده و با خلق خرده‌روایت‌هایی جذاب و ماجراهایی غافلگیرکننده، مرزهای بین واقعیت و خیال مبهم شده است؛ در واقع، هر فصل از کتاب تکه‌ای از معما است که خواننده را به چالش می‌کشد تا با قطعات پازل درون‌مایه‌ای رمان، تصویر کاملی از داستان را در ذهن بسازد. تعقیب این مرد و زن که از طریق دفترچه یادداشت‌ها با یکدیگر گره خورده‌اند، سفری را رقم می‌زند که مخاطب را از شهرها و روستاهای مختلف عبور می‌دهد و از زمان حال به گذشته‌های دور و نزدیک می‌برد. این سفر، پنجره‌ای است به زندگی‌های متفاوت و تجربیاتی که شخصیت‌ها از آن عبور کرده‌اند. گفته شده است که جالب‌ترین ویژگی این رمان، نوع پرداخت شخصیت‌ها است. نویسنده توانسته است هر یک از آن‌ها را با جزئیات دقیق و لایه‌های روان‌شناختی عمیق ترسیم کند. او به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه هر شخصیت با گذشته خود دست‌وپنجه نرم می‌کند و چگونه این گذشته بر انتخاب‌ها و رفتارهای کنونی او تأثیر می‌گذارد. رمان تکثیر نابهنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد... در پرده‌برداری از رازهای زندگی شخصیت‌ها، به موضوعات عمیق‌تری همچون ازدست‌دادن، خیانت، آرزو و تلاش برای یافتن معنا در زندگی می‌پردازد.

خواندن کتاب تکثیر نا به هنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد... را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب تکثیر نا به هنگام یک پنجره که به چشم اندازی در گذشته باز می شد...

««هیچی؟ پس چی؟ دوست؟ چه‌جوری یعنی؟ برگردی؟ پس چی؟ چی یعنی چی؟ کجا بری؟ بعدش چی؟ چه‌جور دوستی؟ بشین… ببین من رو… مزه نریز… اسم؟ خب؟ مشخصاتت؟ می‌فهمی اون رو هم… بلند شو… بستگی داره… اخاذی… با اتوبوس؟ کم‌ترینش می‌شه این… ماشینش چی؟ بعدش؟ طفره می‌ری… چه‌جور دوستی‌ای یعنی؟ بنویس… هر چی بوده… آدم‌رُبایی… بحث نکن… امضا کن… هم‌سنت بود مگه؟ مشخصاتش؟ از کِی؟ تا کجا؟ چرا آبادان؟ قتل… یعنی چی هیچی؟ چه‌جور برگردی؟ یه جای گرم یعنی چی؟ که چی بشه؟ چرا می‌گی ممکن بود؟ یعنی چی دوست؟ یه جای گرم؟ چرا؟ کِی فهمیدی؟ دانیال؟ قتل… برای من لفظ قلم حرف نزن… کی گفت نیا؟ چرا؟ چرا کلاه زنونه؟ باشه… لازم باشه هزاربار دیگه… بنویس… امضا کن… اسم؟ ایشون اوشون بود، من منم… بحث نداریم با هم… لُب مطلب و خلاص… با من… راننده‌ش بودی مگه؟ گرم یا داغ؟ فرق داره می‌گی گفت یه جای داغ… مزرعه یا باغ؟ کشاورز بود؟ کاشت؟ چرا برنداشت؟ زق‌وزوق نداریم… خروس تخم گذاشته این‌جا… عین بچهٔ آدم… فرقش چیه؟ اوووه… جالب شد… واسه من کلاس نذار… یه چیزی به‌ت می‌گم خوب فروکن تو گوشت… مغز دوست ندارم… چربه… خب؟ دوست؟ شرح‌حالِ چی؟ چی می‌گه این؟ چه‌جور دوستی‌ای؟ بنویس… البته واضح و مبرهنه… دلایلش بسیاره… هر کس ادبیات خودش رو داره… مثلاً مریدومراد منظورته؟ می‌خوام کمکت کنم… دست کسی نیست… راستش رو بگی بی‌شک… می‌فهمم، اما قبول کن یه جاهاییش جور درنمی‌آد خب… دوست؟ همین دوست معمولی… انگار نمی‌فهمی تو چه هچلی افتاده‌ای… خیلی بیش‌تر از این‌ها… آب رو بخور فعلاً گلوت تازه شه… خب… دوست؟ چه‌جور دوستی‌ای؟ لازم باشه هزاربار دیگه… نویسنده؟ چه‌جور شرح‌حالی؟ خب؟ این چه ربطی داشت به آتیش‌سوزی مزرعه؟ پس کی آتیش زد؟ می‌خوام ببینم مسبوق به سابقه بوده؟ بشمرم برات؟ اخاذی… سرقت… آدم‌رُبایی… قتل… باشه. آروم… هر چی بود… عین واقعیت… باریکلا… بنویس… امضا کن…»

پاشنه را آن‌قدر می‌کوبد روی زمین تا پا داخل چکمه جا می‌افتد. از اتاقک نگهبانی بیرون می‌زند. صدایش انگار از ته چاه دربیاید رو به صادق می‌گوید «سوییچ روشه؟»

دست صادق را که می‌کشد و از موتور پیاده‌اش می‌کند، صادق بهت‌زده نگاهش می‌کند.

«خیر سرت شیفتته… من هزارتا کار دارم حسن… کجا می‌خوای بری؟»

حسن دست‌هایش را توی هوا تکان می‌دهد. گویی بخواهد تحکم کلامش بیش‌تر شنیده شود وقتی می‌گوید «برم ببینم کی بوده…»

صادق اشاره می‌کند به جاده و می‌گوید «خب هر کی باشه برمی‌گرده… آخرش می‌آد از این‌جا رد می‌شه…»»

س.ش
۱۴۰۲/۱۱/۲۱

شخصیت پردازی های کتاب پر از ظرایف اند. توصیه اش میکنم برای کسانی که اهل بازی و خیال پردازی اند و از سپردن خودشان به دست داستان لذت می برند.

مهم اینه که آدم چی احساس کنه
mt
«خب همین‌ها رو الآن بالا می‌گفتی که من رو سنگ رو یخ نکنی… تمرکز ندارم دیگه چه صیغه‌ای بود؟» «مفرد مذکرِ مأیوس…»
mt
حشمت پوزخندی زد و گفت «زنی که بشینه پشت فرمون یعنی هر کاری ازش برمی‌آد…
mt
هر کس پشت فرمان باشد، اصلاً نشسته تا گاز بدهد. اگر بنا بود با حداکثر شصت کیلومتر حرکت کند که می‌شد گاری و اسب. همان‌طور که از زیر تابلو رد می‌شد، توی ذهنش گفت تو که از من بدبخت‌تری ای ممنوعیتِ همواره در حال نقض…
mt
حتی وقتی معلم جغرافیای مدرسه گفته بود «پشتش می‌شه خوزستان دیگه…» باور نکرده بود. خوزستان روی نقشه شکلش جوری نبود که بتواند پشت این کوه‌ها باشد. این شد که جغرافیا را تجدید شد چون نقشه‌ای که کشیده بود یک فاصلهٔ معنادار میان این تکه از زاگرس با اطرافش داشت که توی هیچ نقشهٔ دیگری نبود، رنگش نکرده بود و رویش نوشته بود این‌جا آخر دنیاست.
mt
«هنو ازدواج نکرده‌ای لابد… شکم نداری آخه…» می‌گوید «نه…» و توی ذهنش دنبال رابطهٔ شکم و زن داشتن می‌گردد. دست می‌کشد روی شکم صافش
mt

حجم

۱۷۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

حجم

۱۷۵٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۰۰ صفحه

قیمت:
۶۸,۰۰۰
۳۴,۰۰۰
۵۰%
تومان