کتاب محدودیت صفر!
معرفی کتاب محدودیت صفر!
کتاب محدودیت صفر! نوشتهٔ جو ویتالی و ایهالیاکالا هولن و ترجمهٔ سیدخشایار کیافر است. انتشارات کدیور این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی روش اسرارآمیز بومیان هاوایی برای کسب ثروت، سلامتی، آرامش و... .
درباره کتاب محدودیت صفر!
کتاب محدودیت صفر! یک عبارت را به شما آموزش داده است؛ عبارتی که راز اصلی هستی را آشکار میکند و جملهای که «دوستت دارم» است. در ابتدای کتاب گفته شده است که «هوئوپونوپونو» موهبتی عمیق است که به ما این امکان را میدهد که با درون الهی خود رابطهٔ کاری ایجاد کنیم و میآموزد که در هر لحظه از او بخواهیم خطاهای ما در فکر، گفتار، کردار یا عمل را پاک کند. این فرایند اساساً درمورد رهایی است؛ رهایی کامل از گذشته. «مورنا نالاماکو سیمئونا»، خالق و اولین استاد استادان خودآگاهی از طریق هوئوپونوپونو است. کتاب حاضر به معرفی روش اسرارآمیز «هواوپونوپونو» میپردازد. جو ویتالی، داستان آشنایی خود با روانشناس مرموزی به نام ایهالیاکالا هولن را بازگو میکند. این روانشناس توانست تمام تبهکاران روانی بستری در یکی از بیمارستانهای هاوایی را شفا دهد. با روش اسرارآمیز بومیان هاوایی برای کسب ثروت، سلامتی، آرامش و... همراه شوید در کتاب محدودیت صفر! (Zero limits).
خواندن کتاب محدودیت صفر! را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه درمورد روش اسرارآمیز بومیان هاوایی برای کسب ثروت، سلامتی و آرامش پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب محدودیت صفر!
«یک روز دکتر هیولن به دنبال چیزی برای خوردن میگشت. دوشنبهشب بود و در شهر کوچکی که من در آن زندگی میکنم، صاحبان مغازهها آخر هفتهها را به سرگرم کردن گردشگران مشغولاند؛ و لذا اغلب دوشنبهها را تعطیل میکنند تا به استراحت بپردازند. فقط یک همبرگر فروشی به اسم برگربارن وجود داشت که به فکرم رسید ممکن است باز باشد. از آنجایی که تصور میکردم دکتر هیولن غذای ناسالم نمیخورد، حتی نمیخواستم نام آنجا را هم بر زبان آورم. بهعلاوه با تغییراتی که در شیوهٔ زندگی و عادات غذا خوردنم ایجاد شده بود، حتی جرئت نمیکردم که از نزدیکیهای محل فروش غذاهای فست فود بگذرم. ولی هر طوری بود موضوع را به دکتر هیولن گفتم.
او که پیدا بود خیلی هم به هیجان آمده است گفت"همبرگر، به نظر عالی میآید."
پرسیدم "مطمئنی؟"
"اوه، بله، همبرگرهای خوب را خیلی دوست دارم."
به آنجا رفتیم و خودرو را پارک کردم. داخل شدیم و نشستیم. منوی غذا چندان شامل مواردی که نشاندهندهٔ غذای سالم و طبیعی باشند نبود.
دکتر هیولن گفت "من یک همبرگر دوبل و یک چیزبرگر دوبل با سس سفید میخورم."
متحیر شده بودم. خوردن چنان غذایی به نظرم به معنی سکتهٔ قلبی بود. گوشت؟ پنیر؟ با سس سفید؟ باورم نمیشد. بهعلاوه نمیتوانستم باور کنم که خودم نیز همانها را سفارش دادم. فکر کردم که اگر برای آن شمن خوب باشد لابد برای من هم خوب است.
از او پرسیدم "آیا خوردن پنیر و گوشت و نان نگرانت نمیکند؟"
او گفت "اصلاً. هر روز صبحانه یک سوسیس فلفلی میخورم. خیلی هم این چیزها را دوست دارم."
"واقعاً؟"
برایم توضیح داد: "خود غذا نیست که خطرناک است. بلکه مهم فکری است که دربارهٔ غذا میکنی."
هرچند که چنین حرفی را قبلاً هم شنیده بودم؛ ولی هرگز باورم نشده بود. فکر میکردم مادهٔ غذایی از طرز فکر مهمتر باشد. ولی شاید هم اشتباه مینمودم.
وی باز هم توضیح داد. "قبل از اینکه غذایی را بخورم در ذهنم و خطاب به آن میگویم که دوستت دارم! دوستت دارم! اگر با خوردنت چیزی را وارد بدنم میکنم که باعث بیماریام میگردد، تقصیر تو نیست! حتی تقصیر من هم نیست! بلکه چیزی است که باعث میشود احساس مسئولیت بنمایم! سپس غذا را میخورم و از آن لذت میبرم چون دیگر پاک شده است."»
حجم
۳۰۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه
حجم
۳۰۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۷۶ صفحه