کتاب فصل شکوفه های نخل
معرفی کتاب فصل شکوفه های نخل
کتاب فصل شکوفه های نخل نوشتهٔ محدثه دلنواز است. انتشارات نیستان هنر این رمان تاریخی و مذهبی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب فصل شکوفه های نخل
کتاب فصل شکوفه های نخل حاوی یک رمان تاریخی - مذهبی است که در ۲۱ فصل نوشته شده است. این رمان را روایتی از آنچه بر خاندان حضرت محمد (ص)، پس از حادثهٔ عاشورا گذشت، دانستهاند. محدثه دلنواز این رمان را از زاویهدید اشقیا و بهطور مشخص یکی از مرددین لشکر عمرِ سعد بازخوانی و روایت کرده است. داستان از عصر عاشورا و حملهٔ لشکر یزیدیان به خیمههای برجایمانده از امام حسین (ع) شروع و در ادامه، ماجرای اسیری خاندان اهلبیت و حرکت و حضور در کوفه بازگو میشود. میدانید که واقعهٔ کربلا جنگی بود که در تاریخ ۱۰ محرم سال ۶۱ هجری قمری (برابر با ۱۳ اکتبر ۶۸۰ میلادی) اتفاق افتاد. روز نبرد به روز عاشورا معروف شده است. این جنگ میان سپاه کمتعداد «حسین بن علی»، نوهٔ پیامبر اسلام و سپاه اعزامی از سوی «یزید»، خلیفهٔ اموی و در نزدیکی محلی به نام «کربلا» رخ داد. دلیل «یزید بن معاویه» برای جنگ، بیعتنکردن حسین بن علی با او بود. در مقابل حسین بن علی حکومت و زمامداری یزید بن معاویه را غیرشرعی و غیرقانونی میدانست؛ حکومتی که برخلاف پیمان صلح «امام حسن مجتبی» و «معاویه بن ابیسفیان» بود و بهشکلی مورثی به یزید رسیده بود. امام حسین (ع) حکومت اموی را ظالم و گمراه میدانست و برای تغییر جهت جامعهٔ اسلامی بهسوی مسیری دیگر قیام کرد. این واقعه سرشار از حاشیهها و خردهروایتهایی دردناک است که طی قرنها به شیوههای گوناگون روایت و بازتعریف شده است. از این واقعه بارها و بارها برای تولید آثار ادبی (داستان، رمان و شعر)، نمایشی (فیلم سینمایی، سریالهای تلویزیونی، نمایش و تئاتر)، موسیقی و هنرهای تجسمی در ایران و کشورهای دیگر برداشت و اقتباس شده است.
خواندن کتاب فصل شکوفه های نخل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان تاریخی - مذهبی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب فصل شکوفه های نخل
«انگشت سبابهام را میکشم روی خشکی زمین. به یاد کودکی، نقشه مدینه را ترسیم میکنم؛ و در گوشهگوشهاش، گودالهایی کوچک. گودالهایی که با آب پر میکردم و با ظرف سفالین کوچکی که پدر برایم ساخته بود، آب میکشیدم و میریختم در چالههای جایی که خیال داشتم نخلستان شود. بعد بذرهایی را که پدر برایم آورده بود، میکاشتم و هر روز به شوق آن بودم که سر از خاک بیرون آورده باشند. پدر میگفت: «امیرالمؤمنین علی، نخل میکارد و کاشت آن را دوست دارد. شهر هرچه آبادتر، برکت آن بیشتر و ناراضیانش کمتر». گاهی که عمو میدید پدر از شیرینی محبتی که به امیرالمؤمنین داشت، در کام من هم میگذاشت؛ مینشست به جایگاه نصیحت که: «سلیمان! خودت کم بودی، میخواهی این طفل را هم دنبالت بکشانی؟! دلت را به چه خوش کردهای؟! در حکومت علی، نه چیزی عاید تو میشود، نه این کودک صغیر. با یاری علی برای خود دشمن نتراش!». پدر مرا بلند میکرد، روی هوا میچرخاند و با نشاندنم بر دوشش، دورم میکرد از فضایی که بین خود و عمو داشت. بعد میگفت: «تا عایدی را در چه ببینی! در اینکه ثروتمند به ناحق، ثروتمندتر شود و فقیر به ظلم، فقیرتر؟! و یا قدرت روی پاشنه کسانی بچرخد که سزاوارش نیستند و هرکه به مخالفتشان برخیزد، به فریب یا به ستم، زبونش کنند؟! من این عایدی که حق را از باطل بگیرم و به تساوی بر سفرهها بنشانم خوشتر دارم، تا با یاری باطل، حق را سرکوب کنم و لباس خویش را فاخرتر»...
صدای زنگوله و درای، توجهام را جلب میکند سوی راهی که به شهر میرسد. دستم را حائل میکنم روی پیشانی. دو مرد، چندنفر شتر را به چرا میآورند. برمیگردم سوی حارث که مهار اشتر را گرفته است. تمردش را که میبیند، چوبدستی را بلند میکند. مشک را بالا میگیرم و آب میریزم به صورتم. دو مرد نزدیکتر شدهاند. بهگمانم عدنان است و آن دیگری ناشناس. دستار را به قصد خنکشدن، مقابلم تکان میدهم و باد میآمیزد با قطرات آب روی صورتم. عدنان دست بلند میکند و برمیخیزم. مرد ناشناس مهار ناقه سفیدرنگش را که درای به گردنش آویخته، میگیرد. قدری دیگر آب مینوشم. سایه عدنان سپر میشود و پشت میکند به آفتاب داغ.»
حجم
۲۳۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
حجم
۲۳۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۵۴ صفحه
نظرات کاربران
راوی قصه اسعد نامی هستش که اول رو در روی امام حسین وایساده اما مبارزه نمی کنه. در ادامه ذره ذره با امام سجاد همراه می شه. به یکسری از شبهات و... پاسخ داده می شه.
داستان این کتاب از روز عاشورا بیان شده است تا روزهایی بعد از شهادت امام سجاد علیه السلام