کتاب نخستین عشق
معرفی کتاب نخستین عشق
کتاب نخستین عشق نوشتهٔ ایوان تورگنیف و ترجمهٔ عبدالحسین نوشین است. نشر ارس این زندگینامهٔ خودنوشت یا رمان روسی را منتشر کرده است.
درباره کتاب نخستین عشق
کتاب نخستین عشق حاوی یک زندگینامهٔ خودنوشت در قالب رمان است. گفته شده است که ایوان تورگنف در این اثر، یک برش از زندگی خود را در ۱۶سالگی روایت میکند؛ برشی که در آن شیفتهٔ همسایهٔ مسنتر از خودش، شاهدخت «یکاترینا شاخافسکایا» یا همان «زیناییدا»ی رمان میشود و طوفانی از احساسات تغییرپذیر را تجربه میکند؛ از تعالی و حسادت گرفته تا ناامیدی و فداکاری. کتاب با توصیف رابطهٔ راوی و پدرش که نمادی از زیبایی مردانهٔ روسی در قرن نوزدهماست آغاز و سپس وارد مرحلهٔ پیچیدهای میشود. گفته شده است که عشقی که داستانهای «آسیا» و «نخستین عشق» (عنوان بخشهای این کتاب) حکایت میکند، لطیفهای ظریف و شوخی شاعرانه نیست؛ بلکه توصیف احساس عمیقی و بغرنجی است که تأثیر آن سالیان دراز و گاه سراسر زندگی در خواننده باقی میماند؛ عشقی که ایوان تورگنیف در آثارش توصیف کرده است، تنها هدیهٔ مقدس سرنوشت نیست؛ آزمایش احساس و عاطفهٔ انسانی است و آدمی را بهسوی مهمترین هدف زندگی که هر بشری انسانِ حقیقی باشد، میکشاند.
خواندن کتاب نخستین عشق را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستان و ناداستان و قالب زندگینامهٔ خودنوشت و رمان روسی پیشنهاد میکنیم.
درباره ایوان تورگنیف
ایوان تورگنیف (Ivan Turgenev) با نام کامل «ایوان سرگئییویچ تورگنیف» در ۹ نوامبر ۱۸۱۸ در استان اریول در روسیه به دنیا آمد و در ۳ سپتامبر ۱۸۸۳ در بوگیوال در حوالی پاریس درگذشت. او رماننویس، شاعر و نمایشنامهنویسی روس بود که نخستینبار توسط او کشورهای غربی با ادبیات روسی آشنا شدند. آثار او تصویری واقعگرایانه و پرعطوفت از دهقانان روس و بررسی تیزبینانهای از طبقهٔ روشنفکر جامعهٔ روسیه ارائه کرده است؛ جامعهای که در تقلای سوقدادن کشور به عصری نوین بود. این نویسندهٔ مشهور در زمانی به دنیا آمد و بزرگ شد که رژیم مستبد نیکالای اول با ابزار پلیس، سانسور، دیوانسالاری گسترده و مرکزگرا و سیاست ملیگراییِ مبتنی بر بزرگداشت استبداد روسی که در شخص تزار مجسم شده بود، حکم میراند. تورگِنیِف پرچم سیاسی خود را در ملأعام برافراشت؛ سال پیش از آن «خُر و کالینیچ» را منتشر کرده بود که بعداً در ابتدای «بیستوپنج طرحواره از یادداشتهای یک شکارچی» منتشر شد. گذار او از شعر به نثر نشاندهندهٔ حرکت از رمانتیسم بهسوی رئالیسم در این دوره است، اما با وجود حقیقتنماییِ توصیفاتش، از شاعرانگی نوشتههایش کاسته نشد. همین طرحوارههای بسیار تغزلی با جزئیات غنی از زندگی روستاهای روسیه بود که برای تورگِنیِف شهرت به ارمغان آورد. سخنگفتن از استبداد و ظلم بهنفع مردم فرودست جامعه یکی از محورهای اصلی آثار این نویسنده است. رمانهای «عشق اول» (First Love یا «نخستین عشق») [نوعی زندگینامهٔ خودنوشت]، خاطرات یک شکارچی (A Sportsman's Sketches)، «آشیانهٔ اشراف» (Home of the Gentry)، «آسیا» (Asya)، «پدران و پسران» (Fathers and Sons) و «رودین» از کتابهای ایوان تورگنیف هستند.
درباره عبدالحسین نوشین
سید عبدالحسین نوشین خراسانی در ۲۱ بهمن ۱۲۸۵ به دنیا آمد و در ۱۲ اردیبهشت ۱۳۵۰ درگذشت. او نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاهنامهپژوه ایرانی و از مصححان شاهنامهٔ مشهور بهتصحیح مسکو بود. عبدالحسین نوشین از نخستین افرادی بود که دستاوردهای تئاتر غرب را با خود به ایران آورد و نسلی را آموزش داد که باقیماندههای آن نسلهای بعد تئاتر ایران را تربیت کردند. در سال ۱۳۹۸ فیلم مستندی تحتعنوان «پرندهٔ آبی» بهکارگردانی «فرزاد فرهوشی» منتشر شد که گفته شده است اقدامات عملی عبدالحسین نوشین در راستای تحول جدی تئاتر نوی ایران را بررسی کرده است. در این فیلم اصغر همت، داریوش اسدزاده، جعفر والی، انور خامهای و غلامحسین دولتآبادی حضور دارند. از ترجمههای نوشین میتوان به کتابهای «پرندهٔ آبی» (موریس مترلینک)، «بانو با سگ ملوس» (آنتوان چخوف)، «عشق بیپایان» (لئو تولستوی)، «روسپی بزرگوار» (ژان پل سارتر) و «مانیفست حزب کمونیست» (مارکس و انگلس) اشاره کرد.
بخشی از کتاب نخستین عشق
«من آن وقت شانزده ساله بودم. این پیشامد در تابستان سال ۱۸۳۳ روی داد.
من با پدر و مادرم در مسکو زندگی میکردم. آنها خانهای ییلاقی نزدیک دروازهٔ کالوژسکایا روبهروی باغ نیسکوچنی کرایه کرده بودند. من خود را برای ورود به دانشگاه آماده میکردم اما آمادگیام بسیار کم بود و به کندی پیش میرفت.
برای این هیچ کس آزادی مرا محدود نمیکرد، هر چه میخواستم میکردم، بهخصوص از آن وقت که دیگر از آخرین مربی فرانسویام جدا شدم. این مرد هیچ نمیتوانست به این موضوع عادت کند که «مانند بمب» ((Comme une bombe به سرزمین روسیه افتاده است، از اینها گذشته روزهایی برایم پیش میآمد که با خشم و غضب در رختخواب میافتادم و تمام روز از این دنده به آن دنده میغلتیدم. پدرم با مهربانی اما بیشور و علاقهٔ خاصی با من رفتار میکرد. مادرم به من که یگانه فرزندش بودم چندان توجهی نداشت و سرش به کارها و گرفتاریهای دیگر بند بود. پدرم که مردی هنوز جوان و بسیار خوشگل بود، فقط از روی حسابگری و معامله با مادرم که ده سالی از او بزرگتر بود زناشویی کرده بود. مادر در زندگی پر درد و اندوهی به سر میبرد، مدام در نگرانی و تشویش بود. حسادت میورزید و برآشفته میشد، اما نه در حضور پدر، چون از او زیاد میترسید؛ پدرم هم همیشه با او سرد و سخت بود و از او دوری میجست... هرگز آدمی این قدر ماهرانه آرام و دلآسوده، از خودراضی و خودسر و خودکام مانند پدرم ندیدهام.
هیچ وقت هفتههای اولی را که در ییلاق گذراندهام فراموش نمیکنم. هوا عالی بود و نهم ماه مه، در روز جشن نیکولا، از شهر به راه افتادیم. من گاهی در باغ ییلاقی و گاه در باغ نیسکوچنی و گاهی هم پشت دروازه گردش میکردم. کتابی، مثلاً درسهای کایدانف، را با خود برمیداشتم اما به ندرت آن را باز میکردم، بیشتر شعرهای زیادی را که از بر داشتم با صدای بلند میخواندم. خون در بدنم به جوش میآمد و قلبم به تپش میافتاد. چقدر شیرین و خندهآور بود که من همهاش در انتظار چیزی بودم، چیز نامفهومی مرا به نگرانی و ترس میانداخت، از همه چیز تعجب میکردم و همهاش گوش به زنگ بودم، فانتزی و پندارم همهاش پیرامون تصورات بیتغییری مانند زاغچههایی که هنگام غروب دور ناقوس میچرخند، به تندی و تیزی دور میزد. به فکر فرو میرفتم، غم گلویم را میگرفت و حتی به گریه میافتادم و در میان این اندوه و گریه که گاه با زمزمهٔ شعر و گاه با زیبایی شب زدوده میشد، احساس شادیآور زندگی پرجوش جوانی، مانند علف بهاری، فوران میزد.»
حجم
۱۸۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه
حجم
۱۸۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۶۴ صفحه