کتاب عشق چگونه زایل می شود
معرفی کتاب عشق چگونه زایل می شود
کتاب عشق چگونه زایل می شود و چند داستان دیگر نوشتهٔ لئو تولستوی با ترجمهٔ سعید نفیسی است و نشر ارس آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب عشق چگونه زایل می شود
سعید نفیسی، ادیب بزرگ ایرانی، در سال ۱۳۴۱ دربارهٔ ترجمهٔ کتاب عشق چگونه زایل می شود چنین میگوید: «در ۱۳۰۷ در همهٔ جهان مراسمی به مناسبت صدسالگی ولادت لئو تولستوی، نویسندهٔ بسیار بزرگ، برپا شد. من یک سلسله مقالاتی دربارهٔ وی نوشتم که در روزنامهٔ شفق سرخ از شمارهٔ ۱۰۳۳ یکشنبه ۴ شهریور تا شماره ۱۰۳۷ جمعهٔ شهریور ۱۳۰۷ انتشار یافت، در ۱۳۲۴ که سفری به اتحاد جماهیر شوروی کرده بودم، به خانهٔ تولستوی در مسکو و یاسنایاپالیانا رفتم و در بازگشت از آن سفر، مشاهدات خود را نوشتم و در شمارهٔ ۱۰ سال اول مجلهٔ پیام نو در شهریورماه آن سال منتشر شد. امسال ضرورت دیدم که آن مقالات را با اندک تصرفاتی در این جلد گرد آورم و ترجمهٔ هفت داستان از بهترین داستانهای تولستوی را بر آن افزودم و این کتاب فراهم شد که امیدوارم در زبان فارسی مصرف این نویسندهٔ بسیار بزرگ جهان باشد.»
پس همانطور که در این مقدمه خواندید، سعید نفیسی تعدادی از داستانهای کوتاه تولستوی را ترجمه کرده و همچنین مقالهای مفصل دربارهٔ این نویسندهٔ بزرگ، ابتدای کتاب آورده است. قسمت جذاب این بخش، شرح ملاقات نفیسی از خانهٔ تولستوی است.
داستانهای کتاب عشق چگونه زایل می شود از این قرار هستند:
نیکالای بالکین
یک روح ساده
شب احیای تزار جوان
عشق چگونه زایل میشود
کار یک روز بازیل کشیش
مشمولها
دعای سه پیرمرد
خواندن کتاب عشق چگونه زایل می شود را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران آثار تولستوی پیشنهاد میکنیم.
درباره لئو تولستوی
لیِو نیکُلائِویچ تولستوی در ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ در یاسنایا پولیانا در دویست کیلومتری جنوب مسکو به دنیا آمد. وی نویسنده شهیر روسی است که او را یکی از بزرگترین رماننویسهای تمام ادوار تاریخ میدانند. تولستوی، از سال ۱۹۰۲ تا ۱۹۰۶، هر سال نامزد دریافت جایزه نوبل ادبیات و در سالهای ۱۹۰۱، ۱۹۰۲ و ۱۹۰۹ نامزد جایزه صلح نوبل شد اما هرگز برنده نشد. از آثار ارزشمند او میتوان به «جنگ و صلح»، «آناکارنینا»، «مرگ ایوان ایلیچ» و «رستاخیز» اشاره کرد.
تولستوی چهارمین فرزند از پنج فرزند کنت نیکُلای ایلیچ تولستوی، کهنهسرباز و نجیبزادۀ روس و شاهزادهخانم ماری نیکُلائِونی وُلکُنسکیخ بود. او مادرش را در دو سالگی و پدرش را در نه سالگی از دست داد. سرپرستی این هنرمند، در ابتدا به عهدۀ یکی از بستگان دور و پس از مرگ پدر، به عمهاش «کنتس الکساندرا ایلینیچنا» سپرده شد. تولستوی تا سال ۱۸۴۱ یعنی تا زمان مرگ عمهاش پیش او ماند و بعد از آن به کازان نزد سرپرست جدیدش، یعنی عمه دیگرش، نقل مکان کرد. تحصیلات لئو تولستوی در ابتدا بهوسیلۀ معلم فرانسوی انجام شد که جایگزین رزلمن آلمانی خوشاخلاق شده بود.
تولستوی، در سوم اکتبر سال ۱۸۴۴ هنگامیکه ۱۶ سال داشت، تحصیل در رشتۀ ادبیات شرقی (عربی-ترکی) را در دانشگاه سلطنتی کازان آغاز کرد اما در آزمون انتقالی پایان سال مردود و مجبور شد دوباره در برنامۀ سال اول شرکت کند. پس از این، او به دانشکدۀ حقوق رفت و آنجا نیز با نمرات برخی از دروس، مشکلات، همچنان ادامه داشت اما بالاخره توانست آزمون انتقالی پایان سال را قبول شود و سال دوم از درس خود را آغاز کند.
لئو تولستوی پس از چند رفتوآمد، به مسکو بازگشت و در آنجا اغلباوقاتش را به قمار گذراند. این روند، بر وضعیت مالی او تأثیر منفی گذاشت. وی در این دوره از زندگی، علاقۀ خاصی به موسیقی پیدا کرد؛ پیانو را بهخوبی مینواخت. اشتیاق به موسیقی، بعدها او را بر آن داشت تا «سونات کریتسرووی» را بنویسد. آهنگسازان مورد علاقۀ تولستوی، باخ، هندل و شوپن بودند. او در زمستان ۱۸۵۰ - ۱۸۵۱ شروع به نوشتن کتاب "دوران کودکی" کرد؛ سپس به دعوت برادرش به ارتش ملحق شد و نوشتن داستان "قزاقها" را در آن دوران آغاز کرد.
بعد از چاپ چند اثر، لئو تولستوی، در زمرۀ نویسندگان بزرگ جوان آن دوران یعنی ایوان تورگِنیِو، ایوان گنچاروف، دمیتری گریگورُویچ و آلکساندر استرووسکی جای گرفت و شهرت ادبی یافت.
نگارش کتابها و داستانهای مانند «بریدن جنگل»، «مجموعه داستان های سواستوپل»، «لوسرن» و یا داستان «آلبرت»، همه، حال سفرهای تولستوی، حضور در ارتش و دیدار با آدمها و زندگیها گوناگون بود.
تولستوی در سال ۱۸۶۲ با زنی به نام سوفیا ازدواج کرد. حاصل این ازدواج سیزده فرزند بود. او در سال ۱۸۶۹ «جنگ و صلح» را به چاپ رساند. در طول ۱۲ سال «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا» را نوشت. او در سال ۱۹۰۱ با انتشار کتاب «رستاخیز» که انتقاد شدید از آیینهای کلیسا در آن جای داشت، بهوسیلۀ شورای مقدس از کلیسای ارتودکس تکفیر شد.
کمکم تولستوی، به گفتۀ خودش، دچار بحران معنوی شد و برای یافتن پاسخی به پرسشها و شبهاتش که دائما او را نگران می کرد، به مطالعۀ الهیات روی آورد؛ از هوسها و راحتیهای یک زندگی غنی چشمپوشی کرد و کارهای بدنی زیادی انجام داد، سادهترین لباس ها را میپوشید، گیاهخوار شد، تمام ثروت بزرگ خود را به خانوادهاش بخشید و حقوق مالکیت ادبی را نیز کنار گذاشت.
او سه سال پس از مرگ دوست قدیمیاش، ایوان تورگِنیِو، کتاب «مرگ ایوان ایلیچ» را به چاپ رساند که در ابتدا قدغن شد اما پس از ملاقات وی با تزار با دستور مستقیم آلکساندر سوم، تزار روسیه، به چاپ رسید.
لئو تولستوی معتقد بود ادبیات، داستان و رمان، وسیلههایی برای بیان مفاهیم اخلاقی و اجتماعی هستند. او فکر میکرد که قصهها، تنها برای سرگرمی نیست که نوشته میشوند؛ بلکه او میخواهند از قضاوتهای بیرحم انسانها کم کرده و به گسترش مهربانی و خوشاخلاقی کمک کنند.
لئو تولستوی در ۷ نوامبر ۱۹۱۰، پس از یک بیماری سخت و دردناک، در سن ۸۳ سالگی درگذشت.
در ۹ نوامبر ۱۹۱۰، چندینهزار نفر در یاسنایا پولیانا برای تشییع جنازۀ این نویسندۀ بزرگ گرد هم آمدند.
بخشی از کتاب عشق چگونه زایل می شود
«پس به عقیدهٔ شما انسان تا توانست خوب را از بد تمیز بدهد. حتی شما مدعی خواهید شد که موجود وابسته به محیطی است که در آن زندگی میکند، محیطی که سرانجام او را به کلی جذب خواهد کرد. اما من گمان میکنم که در این جهان همهچیز تنها نتیجهٔ اتفاق است و برای آنکه آن را برای شما ثابت بکنم، بگذارید یکی از وقایع، زندگیام را برای شما نقل کنم.
سخنانی که ایوان واسپلیویچ، در مکالمهای در میان دوستان ادا کرد، چنین بود. این تصمیم نتیجهٔ تأکیدهای ما در این زمینه بود که تا محیطی را که کسی در آن پرورده شده است تبدیل نکنند محال است او را تغییر بدهند.
راستی هم که هیچکس از ما نگفته بود که انسان نمیتواند خوب را از بد تمیز بدهد، اما این عادت ایوان واسپلیویچ بود با افکاری که در مکالمه به او تلقین میشد جواب بدهد. بدینگونه اغلب سبب دخالت خود را فراموش میکرد و با حشوهای بیکران یکی از مراحل زندگی خود را برای ما نقل میکرد. و همیشه حکایتهای او شیوا، زنده، صمیمانه و جالب بود.
آن شب گفت:
- پس باز الان یک بار دیگر از خود برای شما سخن میگویم و شما خواهید دید که زندگی من، نه بهواسطهٔ نفوذ محیط، بلکه بهواسطهٔ چیزی که بهکلی با آن اختلاف داشت، خواهینخواهی به راه دیگری افتاد.
یکی از ما پرسید:
- و به چه وسیلهای؟
- تاریخ درازی است و برای فهم آن باید سراسر آن را بشنوید.
دوست عزیز، پس این تاریخ را برای ما نقل کنید.
ایوان واسیلیویچ مانند آن بود که در این اندیشهها فرو رفت، سپس سر را تکان داد و سرانجام گفت:
- البته همهٔ زندگی من در یک شب یا اینکه در یک پیشازظهر تغییر کرد.
- آخر چه اتفاقی برای شما افتاد؟
- چیز بسیار سادهای؛ من خیلی دلباخته بودم. من اغلب در زندگی همینطور شده بودم، اما این بار از همیشه جدیتر بود. امروز که این کار بهکلی تمام شده و موضوع عشق گذشتهٔ من مادر دو دخترهایم که وقت شوهر کردنشان است، خوب میتوانم نام او را برای شما ببرم:... وارینکاب... بود.
شما همه او را میشناسید و میدانید که در پنجاهسالگی باز خیلی خوشگل است: اما هجدهسالگی او فریبنده بود. بلند، باریک، موقر و در ضمن دلفریب راست میایستاد، سر را بلند نگاه میداشت، همهٔ رفتار یک ملکه، با آنکه راستش را بخواهید، کمی لاغر بود. در برابر وضع شاهانهاش، ممکن بود او را رام ناشدنی گمان بکنند؛ اما لبخندش که همیشه شعفانگیز و صمیمانه بود، و نیز پرتو ملایمت و جوانی چشمانش، بیاختیار جلب میکرد.»
حجم
۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۸۰٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه