کتاب خاطرات دکتر محمود صلاحی (جلد اول)
معرفی کتاب خاطرات دکتر محمود صلاحی (جلد اول)
کتاب خاطرات دکتر محمود صلاحی (جلد اول) را رضا بسطامی و سمیه حدادی نوشتهاند و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی عهدهدار چاپ و نشر آن بوده است. این کتاب به شرح زندگی و خدمات دکتر محمود صلاحی میپردازد.
درباره کتاب خاطرات دکتر محمود صلاحی (جلد اول)
یکی از منابع و مآخذ مورد استفاده در تدوین تاریخ، خاطرات اشخاص است. هر شخص دارای تجربهای ویژه است که میتواند آن را در قالب خاطره روایت کند و به نوشتار درآورد. خاطره، وقایع گذشته است که فرد آن را دیده یا شنیده و بخشی از محفوظات ذهن است. که چون از برجستگی و ویژگی خاصی برخوردار بوده شایستگی ثبت و ماندگاری در ذهن را یافته و بنا به نیاز شخص قابل یادآوری است. با وجود گذشت زمان طولانی از تاریخ وقایع، بخشی از وقایع که نقش مهمی در زندگی افراد داشتهاند همواره در ذهن زندهاند. گرچه شرح دقیق و کامل آن و میزان یادآوری و ذکر جزئیات در افراد مختلف متفاوت است. برخی خاطرهنویسی را در معنای عام آن نهتنها یادآوری و نگارش دیدهها، بلکه شنیدهها هم دانستهاند که علاوهبر زمان و مکان وقوع خاطره به ارزیابی چگونگی آن نیز میپردازد. بایدتوجه داشت که به خاطرات با دیدهٔ احتیاط نگریست و اصول و معیارهای نقد تاریخی را بهدقت در استفاده از آن به کار بست و از قابل اعتماد بودن آنها مطمئن شد. انقلاب اسلامی همانگونه که دستاورد فعالیتهای گستردهٔ گروهها و اقشار مختلف جامعه بوده است باید از زبان افرادی متفاوت و متعدد نیز بازگو شود تا علاوهبر دسترسی جامعتر به جزئیات وقایع، چگونگی و زوایای گوناگون آنها نیز پدیدار شوند. جلد اول خاطرات دکتر محمود صلاحی نیز در همین راستا منتشر میشود و شامل اطلاعات سودمندی از اوضاع مناطق کردنشین پس از پیروزی انقلاب اسلامی و مقابلهٔ نیروهای انقلابی با ضدانقلاب، دوران جنگ تحمیلی و وضعیت مناطق شمال غرب در زمان جنگ و مروری بر فعالیتهای جهادی و مدیریتی دکتر محمود صلاحی است.»
خواندن کتاب خاطرات دکتر محمود صلاحی (جلد اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران و نیز دوستداران زندگینامهها از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب خاطرات دکتر محمود صلاحی (جلد اول)
«در شهرستانها رسم است پدر و مادر را کنار هم دفن کنند. پدرم اما وصیت کرده بود در امامزادهای به نام علیبنجعفر (ع) واقع در شهرستان قم دفن شود. برای عمل به وصیت آن مرحوم به قم رفتیم. مقدمات تدفین را آماده کردیم. غم فقدان پدر نام امامزاده را از خاطرمان برده بود. اولین توقفگاهمان آستان مقدس جمکران بود. بهعلت عدم حضور مسئول مربوطه پذیرش نکردند. به اماکن متبرکهٔ دیگری رجوع کردیم هر یک عذری آوردند. باز هم تدفین انجام نشد. عاقبت رهسپار بهشت معصومه (س) شدیم. در حال عبور از خیابانهای قم به سمت مقصد بودیم که بهحسباتفاق آشنایی دیرین مرا دید و شناخت جلو آمد و پس از دیدهبوسی گرم گفت سابقاً در سپاه سردشت از نیروهای من بوده و اکنون در ادارهٔ اوقاف قم مشغول به کار است. وی پس از شنیدن ماجرای وصیت پدرم با خانوادهای که در جوار گلزار شهدای قم مقبره داشتند هماهنگ کرد. سرانجام آرامگاه پدر مشخص شد. این گلزار شهدا یک درب اصلی رو به خیابان دارد و دو درب فرعی در کوچههای پشتی. از درب فرعی وارد شدیم. در یکی از همان مقبرهها پیکر پدر را به خاک سپردیم. ساعت نزدیک به سه بعد از ظهر بود که مراسم خاکسپاری پایان یافت هنوز نماز نخوانده بودیم. برای ادای این فریضه از درب فرعی دیگر که در جوار گلزار شهدا قرار داشت به صحن امامزاده راهنمایی شدیم. وارد صحن که شدیم با دیدن تابلوی امامزاده به شگفت آمدیم. نوشته شده بود: «امامزاده علیبنجعفر (ع) آنگاه بود که نام امامزادهٔ مذکور در وصیتنامه را به خاطر آوردیم.
سبحاناللهجلوجلاله
از سوی دیگر مرحوم پدرم به تبع انس و الفتی که با کشاورزی و باغستانها داشت به دفن شدن در مقبره تمایل نداشته و ترجیح میداد در فضای باز به خاک سپرده شود. در این زمینه هم اتفاق نادری افتاد و همچون ماجرای پیشین همهٔ ما را به شگفت آورد. دو ماه پس از درگذشت پدرم برای چندمین بار به آرامگاهش سر زدیم از درب فرعی امامزاده وارد محوطه شدیم اما اثری از مقبرهها ندیدیم از آن همه، آرامستانی مسطح و بیسقف و ستون باقی مانده بود. وقتی علت را جویا شدیم پاسخ دادند: مقبرهها مانع دید گلزار شهدا بود. دستور تخریب دادند. باز هم پدرم به خواستهٔ قلبیاش رسید. زیر آسمان لاجوردی آرمید.
مادرم فاطمه شاکر اردکانی نیز بانویی معتقد به اسلام قرآنی و اهل مکتب و جلسات قرآن بود. او سیزده سال پیش از پدرم یعنی ۲۱ آبان ماه سال ١٣٥٦ براثر عارضهٔ سکته قلبی که از یک سال قبل پیش آمده بود به رحمت ایزدی پیوست. منزلگاه ابدیاش در آرامستان اردکان در فاصلهٔ بیست متری مقبرهٔ مرحوم آیتالله خاتمی قرار دارد. حاصل ازدواج آنها شش پسر و دو دختر بود. از جمع هشتنفرهمان دو برادرم چند سال پیش براثر تصادف جان خود را از دست دادند. پدر و مادر هر دو سواد قرآنی قدیم داشتند و نمونهٔ کامل تربیت فرزند و اسوهٔ همیشگی راه زندگی من بوده و هستند. هر چند نتوانستهام تمام آموزههای تربیتی آنها را چنان که شایسته است به کار بندم، خداوند روح هر دوی آنان و همهٔ پدران و مادران را قرین شادی و رحمت گرداند. بیمناسبت نیست که در اینجا گریزی به ترتیب ایفای نقشهای مؤثر در تربیت فرزند بزنم. چنانچه تمامی صاحبنقشها بهعنوان عضوی از جامعه وظیفهٔ خطیر خود را بهدرستی ادا نمایند، مدینهٔ فاضله و اسوهای که آرزوی دیرین همهٔ مصلحان است بنا میگردد. نقش اول این بنا به عهدهٔ مادر است.»
حجم
۲۶٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۲۶٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه