کتاب مستخدم
معرفی کتاب مستخدم
کتاب الکترونیکی «مستخدم» نوشتهٔ نیتا پروز و سمانه مداح در انتشارات دیدآور چاپ شده است. مستخدم چند هفته بعد از انتشارش، یکی از پرفروشهای نیویورک تایمز و کانادا شد. همچنین فیلمی نیز با اقتباس از این اثر ساخته شده است.
درباره کتاب مستخدم
ایدهٔ نگارش این داستان وقتی به ذهن نویسنده رسید که مستخدمی را در یک هتل دید و به این موضوع فکر کرد که یک مستخدم می تواند به جزئیترین مسايل زندگی افراد و محرمانهترین رازهاشون دست پیدا کند. بدون اینکه کسی به او فکر کند، معذب شود یا نگران لورفتن چیزهای خصوصیاش پیش او باشد.
این موضوع دستمایهٔ نگارش یک رمان جنایی و معمایی شد. مولی که یک مستخدم است، با شخصیت و طرز فکر متفاوتش در همهٔ قسمتهای این داستان و در مراحل مختلف حل معما و یافتن قاتل وجود دارد. شخصیتپردازیهای دقیق و باجزئیات زیاد را میتوان یکی از نقاط قوت این رمان دانست. هرچند که شخصیت عجیب مولی انتقادهایی را در پی داشته است.
کتاب مستخدم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به دوستداران آثار جنایی و معمایی پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب مستخدم
«هیچچیز چرخدستی پروپیمون سر صبح یه مستخدم نمیشه. به نظر بندهٔ حقیر، چنین چرخدستی جامیه از فراوونی و زیبایی. بستههای کوچیک صابونهایی که به ظرافت پیچیده شدن و خشخش میکنن و بوی شکوفه پرتقال میدن، قوطیهای شامپوهای مارک کرابتری و اولین، جعبه دستمالهای چاقوچله، دستمال توالتهای پیچیده تو ورقههای بهداشتی، حولههای سفید در سه سایزـ- حمام، صورت، دستـ- و کوهی از دستمالسفره برای سینی سرو چای و قهوه. و آخری که از بقیه کم اهمیتتر نیست، بسته تمیزکاری که شامل گردگیر دستی، جلای مبل لیمویی، کیسه زبالههای ضدعفونیشده و کمی معطر و دستهای از اسپریهای ضدعفونی و محلولها است که همه ردیف شدن و آماده جنگ با لکهها هستن حالا چه رد قهوه باشه، چه استفراغ و یا حتی خون. یه چرخدستی خونهداری پروپیمون یه معجزه سیار بهداشتیه؛ ماشین تمیزکاری چرخداره. و همینطور که گفتم زیباست.
و یونیفرمم. اگه قرار بود بین یونیفرم و چرخدستیام یکی رو انتخاب کنم، فکر نمیکنم موفق میشدم. یونیفرم من آزادی منه. عبای اول و آخر نامرئی شدن. تو گراند رجنسی هر روز تو رختشورخونه هتل خشکشویی میشه که تو زیرزمین نمور هتل پایین در انتهای راهرویی واقع شده که اتاقهای تعویض خدمه قرار دارن. هر روز قبل این که سر کار بیام یونیفرمم به در کمدم آویزون شده. تو یه پلاستیک چسبون پیچیده شده و روش کاغذ کوچیکی هست با اسم من که کسی خرچنگقورباغه با ماژیک نوشته. دیدنش اونجا هر روز صبح چه لذتی داره، پوست دوم منـ- تمیز، ضدعفونیشده، اتوخورده، با بویی از ترکیب کاغذ نو، استخر سرپوشیده و هیچ. یه شروع جدید. انگار روز قبل و بسیار روزهای پیش از اون همه پاک شده باشن.
وقتی یونیفرم خدمتکاریام رو میپوشمـ- نه مدل شلخته دانتون ابی یا حتی کلیشه خرگوشی پلیبوی بلکه اون بلوز آهارخورده سفید مثل برف و دامن راسته سیاه مناسب اندامهای باریک و بلند (دوخته شده از پارچه کشی تا دولا شدن راحت باشه) ـ- کامل میشم. وقتی برای یه روز کاری آماده میشم، اعتماد به نفس بیشتریتو احساس میکنم مثل این که میدونم دقیقاً چی بگم و چه بکنم- دستکم در بیشتر مواقع. و وقتی در پایان روز یونیفرمم رو درمییارم حس میکنم لختم، بدون حفاظ، نصفهونیمه.»
حجم
۲۷۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۲۲ صفحه
حجم
۲۷۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۲۲ صفحه