دانلود و خرید کتاب افسانه ققنوس (جلد اول، نبرد خونین) امیرحسین چاکرالحسینی ابرقوئی
تصویر جلد کتاب افسانه ققنوس (جلد اول، نبرد خونین)

کتاب افسانه ققنوس (جلد اول، نبرد خونین)

معرفی کتاب افسانه ققنوس (جلد اول، نبرد خونین)

کتاب افسانه ققنوس (جلد اول، نبرد خونین) نوشته امیرحسینی چاکرالحسینی ابرقوئی است. این کتاب را انتشارات ارشدان منتشر کرده است.

درباره کتاب افسانه ققنوس (جلد اول، نبرد خونین)

کتاب افسانه ققنوس (جلد اول: نبرد خونین) داستانی فانتزی و ماجراجویی است که شما را به دنیایی دیگر با اتفاقات عجیب و غریب آن وارد می‌کند. موضوع داستان در مورد پسری جوان است به نام کاوه که قدرت‌های خاصی است که سعی دارد همانند بقیه و به شکل عادی در کنارشان زندگی کند. اما اتفاقاتی می‌افتد که او را با افراد دیگری آشنا می‌کند و این آغازی است برای ورود آن‌ها به موقعیت‌های خطرناکی که در پیش رو دارند. 

خواندن کتاب افسانه ققنوس (جلد اول، نبرد خونین) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات فانتزی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب افسانه ققنوس (جلد اول، نبرد خونین)

سعی کرد که به آن‌ها توجه نکند و به سمت کلبه حرکت کرد. در کلبه را باز کرد و وارد آن شد. به نظر می‌رسید که سال‌ها خالی بوده است. در گوشه‌ای از کلبه چوب دستی قرار داشت و لباس هایی که از دیوار آویزان بود. اجاق کلبه هم مشخص بود که مدت هاست که روشن نشده است. لهراسب لباس‌ها را پوشید و چوب دستی را در دست گرفت و آن را بررسی کرد. فکر می‌کرد که شاید انرژی از طرف آن باشد اما فقط یک تکه چوب بود که حدوداً یک و نیم متر طول داشت. با دیدن آن چوب، به یاد نیزه‌ی خودش افتاد که در حال حاضر در قصر قرار داشت. همینطور که لهراسب در حال کاوش در کلبه بود و کمد‌های چوبی آن را جست و جو می‌کرد، اسبش شیهه‌ی وحشتناکی سر داد. لهراسب به سرعت از کلبه خارج شد. با تعجب به اسب نگاه کرد که بر روی زمین افتاده بود و خون از بدنش سرازیر بود. خودش را به بالای سرش رساند و بدنش را بررسی کرد. متوجه شد که گلوی اسب بریده شده است، دقیق و صاف. دقیقاً مانند درختی که آن اسب بیچاره به آن بسته شده بود. لهراسب دیگر حساب کار دستش آمده بود و فهمیده بود که او تنها فردی نیست که در آن جا قرار دارد. 

لهراسب در کنار اسب دوباره آن انرژی را حس می‌کرد، اما این بار خیلی قوی بود. انگار دقیقاً در کنارش است. ناگهان لهراسب متوجه بازدم موجودی شد که نفس هایش به او می‌خورد. می‌توانست جریان هوا را حس کند. دستش را بر روی دهان و بینی اسب قرار داد اما جریان هوا قطع نشد. لهراسب چشمانش را بست و تمرکز کرد. دست راستش را به پشتش برد و آتشی در آن ایجاد کرد. با حرکتی سریع بلند شد و تنه‌ای که اسب را به آن بسته بود را به آتش کشید. چشمانش به رنگ آتش شده بود و از دستانش شعله‌های آتش روانه می‌شد. 

 لهراسب متوجه موجودی شد که به تنه‌ی درخت چسبیده بود و با برخورد آتش به آن، چهره اش پدیدار شد. موجودی عجیب که ظاهری شبیه به مار داشت اما در انتهای دمش یک قسمت تیغه مانند داشت. لهراسب پس از اینکه از شر آن موجود عجیب خلاص شد، تازه متوجه شد که چرا همه‌ی درختان این اطراف بریده بریده است. این موجودات توانایی نامرئی شدن و هم رنگ شدن با اشیاء را دارند و به دور درختان می‌پیچند و همرنگ آن می‌شوند و منتظر شکار می‌مانند. برش هایی هم که بر روی درخت بود، به خاطر حرکت همین موجودات بر روی درختان و کشیده شدن دم تیغه دارشان بر روی تنه‌ی درختان بود. اما با اینکه لهراسب توانسته بود به حقیقت ماجرا پی ببرد، یک موضوع ترسناک تر وجود داشت. با در نظر گرفتن این که برش‌های بر روی درختان به خاطر وجود آن موجودات است، پس وجود این برش‌ها بر روی تمامی درختانی که در اطراف آن دریاچه بودند، بیانگر شکارچیان گرسنه‌ای بود که استتار کرده‌اند و در انتظار شکار خود هستند.

کاربر ۲۶۳۶۰۶۰
۱۴۰۰/۱۲/۰۲

داستان بسیار زیبا 👌

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۶۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

حجم

۷۶۱٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۹۵ صفحه

قیمت:
۱۲,۰۰۰
تومان