دانلود و خرید کتاب برزه دماغ فریور خراباتی
تصویر جلد کتاب برزه دماغ

کتاب برزه دماغ

انتشارات:نشر کتاب کوچه
امتیاز:
۴.۰از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب برزه دماغ

کتاب برزه دماغ نوشتهٔ فریور خراباتی است و نشر کتاب کوچه آن را منتشر کرده است. این کتاب داستانی به زبان طنز از مردم کرمانشاه و درباب برخی خلق‌وخوهای آن‌ها است که مرور آن‌ها برای خودشان و خوانندگان جالب خواهد بود.

درباره کتاب برزه دماغ

اهالی کرمانشاه یک اصطلاحی دارند که می‌گویند: «فلانی خیلی آدم نَقشی است». این «نقش بودن» تبدیل به بخشی از فرهنگ روزمره و خیابانی شهر شده است. مانند طبقه‌های اجتماعی چون «بورژوازی» و «پرولتاریا» یا «طبقه متوسط» که در علوم سیاسی و اجتماعی به کار می‌روند، در کرمانشاه طبقه اجتماعی تازه و متفاوتی به نام «طبقه نقش‌ها» وجود دارد که اعضایش از جایگاه ویژه‌ای میان دیگر ساکنان شهر برخوردارند و یک جورهایی مانند طبقه اشراف در روسیه تزاری، گل تمام محافل و مجالس عزا و عروسی هستند.

اما نقش بودن به چه معناست؟ چیزی‌ است بین «بامزه بودن»، «فیلم بودن»، «شوخی‌فهم بودن» و در عین حال دقیقا به معنای هیچکدام از اینها هم نیست.

این نقش بودن در تمام لایه‌های زندگی یک کرمانشاهی جریان دارد. در فاتحه‌خوانی و عروسی، در اولین دیدار با معشوق، در سردخانه، در دادگاه، موقع گاز زدن ساندویچ‌های کباب‌دستی خیابان دبیراعظم، موقع کتک‌کاری بر سر جای پارک و... نقش بودن را می‌توانید به وضوح تماشا کنید. کرمانشاهی‌ها در حساس‌ترین بزنگاه‌های تاریخ و در حساس‌ترین برهه‌های تاریخ نمی‌تواند نقش نباشند.

یک کرمانشاهی نقش، نمی‌تواند نقش بودن خودش را پنهان کند. حتی اگر هم بخواهد آن را پنهان کند، شبیه کسی می‌شود که لب‌هایش را بوتاکس زده اما نمی‌خواهد زیربار برود. آدم نقش بالاخره یک جایی کار از دستش در می‌رود. مانند تشنه‌ای است که پس از ساعت‌ها پیاده‌روی در بیابان آب می‌بیند.

آدم نقش در مراسم عروسی برای شما مشکل‌ساز نخواهد بود اما در مراسم ختم مانند بمب ساعتی است؛ یک سیم را اشتباه قطع کنید، باعث انفجارتان خواهد شد.

اگر متوجه شود شما در برابر خندیدن مقاومت می‌کنید تلاشش را بیشتر می‌کند و دوز نقش بودنش را بالاتر می‌برد تا شما را تسلیم خواستهٔ خود کند. آدم‌های نقش، آدم‌های پاک و منزهی نیستند و حتی یک مقدار رندی و کلک هم در ذات خود دارند. یکی از ابزارهایشان سر کار گذاشتن و دست انداختن دیگران است، داشتن چنین توانایی در یک فرد، قطعا او را تبدیل به انسانی می‌کند که زیر و رو کشیدن را هم بلد است.

برزه‌دماغ داستان خانواده‌ای است که اعضایش نقش هستند. یک جورهایی نقطه برخورد نقش‌ها و ترکیدن بمب «نقشینگی» است. بزرگ تا کوچکشان نقش هستند و حالا در موقعیتی حساس به یکدیگر برخورد کرده‌اند. ممکن است به اواسط کتاب که برسید از خودتان بپرسید مگر می‌شود یک نفر در چنین موقعیتی این حرف‌ها را بزند یا این کارها را انجام دهد؟ بله می‌شود! آدم نقش اصلا در مواقع بحرانی و در فجایع است که میدان را به دست می‌گیرد و خودش را نشان می‌دهد و استعدادش شکوفا می‌شود. اصلا مگر این ویژگی همانی نیست که استاد بهاءالدین خرمشاهی در یک کتاب آن را توضیح داده است: «کمدی نقطه بعد از تراژدی‌ است».

اگر همین نقش بودن‌ها نبود، این شهر زخمی چگونه توانست سرپا بماند؟ جنگ ندید؟ ویرانی ندید؟ فقر ندید؟ محرومیت ندید؟ بلایای طبیعی ندید؟ اینجا بود که آدم‌ها این وظیفه را به عهده گرفتند تا زندگی برای خودشان و اطرافیانشان از چیزی که هست، تلخ‌تر نشود.

خواندن کتاب برزه دماغ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر می‌خواهید بدانید کرمانشاهی‌های عزیز در موقعیت‌های عجیب چه برخوردی دارند و چه واکنشی نشان می‌دهند، این کتاب را حتما بخوانید. برزه دماغ خنده بر لبان شما می‌آورد. جملات کرمانشاهی، برای شما ترجمه شده‌اند.

اگر کرمانشاهی هستید خواندن این کتاب را به شما پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب برزه دماغ

«خبری از پیکان استیشن سبزرنگ آقا جلال نبود. همه گوشه‌ای ایستاده یا نشسته بودند تا مِیِت از راه برسد. تورج پسر بزرگ فاتح‌خان، کمی دورتر از بقیه، کنار جاده باکلافگی قدم می‌زد و در انتظار جنازه بود. هر از گاهی چرخی می‌زد، گلویی تازه کرده و تفی روی زمین می‌انداخت و با آستین پیراهنش، باقی مانده تف میان تارهای سبیلش را پاک کرد.

هر لحظه به تعداد جمعیتی که برای آخرین بدرقۀ پیرمرد از گوشه و کنار کرمانشاه و کردستان و شهرهای اطراف به روستای پدری فاتح‌خان آمده بودند، اضافه می‌شد. در کرمانشاه رسم بر این است که اگر یکی از نزدیکان‌تان را از دست بدهید، بقیه آن‌چنان بلایی سر شما می‌آورند که از خدا می‌خواهید جای آن مرحوم باشید. تورج که سعی می‌کرد ماهرانه نقش پسر بزرگ خانواده را بازی کند، با کسانی که می‌آمدند و ابراز همدردی می‌کردند، با احترام برخورد می‌کرد. هرچند تقریباً بیش از نیمی از جمعیت را نمی‌شناخت. حتی پیرزنی که چند لحظه پیش آمد و او را در آغوش کشید و گریست را هم نشناخت. پیرمردی از کنار تورج رد و شد و گفت:

- وِی دردَ بچین بِمِرین!

پیرزن دیگری هم خودش را به تورج رساند و پس از شیون و زاری با دهانی خشک فریاد زد:

- بچو خوَه‌ت بکش، بیچارَه بید!

تورج هر بار که می‌خواست جواب‌شان را بدهد، پیرمرد بیکاری که از اول مراسم کنارش ایستاده بود، بلافاصله می‌گفت:

- قِصَه نَکَه، تو دمِت پُر لَه خیونَه!

چند زن هم از قوم و خویش‌ها، خیاری گوشه‌ای ایستاده بودند و وِی‌وِی‌کنان، پوست صورت‌شان را با ناخن می‌خراشیدند و شیون می‌کردند. منیژه همان‌طور که خاک روی شلوارش را با دست می‌تکاند، دوان‌دوان خودش را به برادر بزرگش رساند و بی‌صدا کنار او ایستاد. تورج با ناراحتی از خواهرش پرسید:

- برِی چه آمدی اینجا؟

- خدا! کردارِمَ درآوردن از بس تو سَرِم زدن.... باید جانِمَ نجات می‌دادم.... حالا خیلی ماندَه تا چهلمِ آقا!

بعد غرغرکنان به برادرش گفت:

- ای جلالم پیر شدَه، دیَه مثِ سابق، تَر و فرز نیس... بِرِی چه نمی‌آد؟

- لابد گفته با جنازَه برم یه سر طاقبستان و دنده کبابی بخورم... چه می‌دانم... حتماً پنچری چیزی شدَه دیَه!»





مهدی
۱۴۰۳/۰۱/۰۴

ون خودم کرمانشاهی هستم خیلی برام جالب بود که این کتاب را بخوانم اما بعد از خواندن چند صفحه اول پشیمان شدم به هر سختی که بود کتاب را تمام کردم.حالا نظر شخصی خودم را عرض می کنم. بدلیل این که طنز

- بیشتر
کاربر 8519369
۱۴۰۳/۰۲/۰۶

کتاب خوبی بود به نظرم ، ارزش یک بار خوندن رو داره . امیدوارم در آینده کارهای طنز بیشتری از این نویسنده ببینم

حجم

۱۴۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

حجم

۱۴۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۲۲۷ صفحه

قیمت:
۴۸,۰۰۰
تومان