کتاب روشنایی های بوهم
معرفی کتاب روشنایی های بوهم
کتاب روشنایی های بوهم نمایشنامهای گروتسک نوشتهٔ رامون ماریا دل بایه اینکلان و ترجمهٔ مزدک صدر و رضا رضایی و رحمان سهندی است و نشر نی آن را منتشر کرده است. قهرمان این نمایشنامه همچون قهرمان اولیس، اثر جیمز جویس، سفری را در پایتخت کشورش، شهری پرزرقوبرق ولی گرسنه، آغاز میکند و در نیم روز ضمن گذر از مکانهای مختلف تصویری زنده از مادرید و مناسبات آن ارائه میدهد. گفتوگوها نیز غالباً انتقادهایی به اوضاع فرهنگی، اجتماعی و سیاسی اسپانیاست. به این ترتیب، اثر از داستانِ مرگ نویسندهای شکستخورده فراتر میرود و تبدیل میشود به حکایت غمانگیز زندگی در کشوری مملو از فساد و بیعدالتی. اینکلان با این اثر فرومایگیها و جنبههای حیوانیمان را برابر آینهای مقعر میگذارد.
درباره کتاب روشنایی های بوهم
رامون ماریا بایه پنیا در سال ۱۸۶۶ در اسپانیا زاده شد. پدرش روزنامهنگاری محلی بود و به همین سبب خانهشان پاتوق شاعران و نویسندگان منطقه. علاوه بر این، از طریق کتابخانهٔ غنی پدرش با آثار ادبی برجستهٔ جهان و به ویژه آثار ویکتور هوگو آشنا شد که تأثیری شگرف بر رامون پنیای جوان گذاشتند.
پس از مرگ پدر، دیگر اجباری به ادامهٔ تحصیل در رشته حقوق ندید و دانشگاه را رها کرد و به روزنامهنگاری رو آورد. در بیستوشش سالگی راهی قارهٔ نو شد. یک سال در مکزیک و کوبا اقامت کرد و به اسپانیا بازگشت. حال، او جوانی بود با ظاهری متفاوت (موی بلند پریشان، ریش بلند، عینک پنسی و لباس و کلاه کهنه) و با شیوهٔ بحث و استدلال منحصر به فرد که همین سبب شهرتش شد. اولین مجموعه داستان او، شش داستان عاشقانه، در همین سالها و با حمایت یکی از دوستان پدرش منتشر شد. نامی که به عنوان نویسندهٔ این کتاب برگزید رامون بایه اینکلان بود، نام جدیدی که به آن مشهور شد.
در سال ۱۸۹۵ به مادرید رفت و مدتی کارمند وزارت آموزش و هنرهای زیبا شد. در این دوران ضمن آشنایی با نویسندگان برجستهٔ اسپانیا، در گردهماییهای ادبی شرکت جست و در محافلشان جا باز کرد. اما آدمی بود کمصبر که خوش داشت متکلموحده باشد. از این رو، بارها با دیگر نویسندگان همنسلش مرافعه کرد و حتی یک بار مشاجرهاش به دوئل ختم شد که در نتیجهٔ آن دست چپش را از دست داد. سپس، از کار دولتی کنار کشید، خود را وقف زندگی بوهمیایی کرد، در «حال» زندگی کرد، با دشواری روزگار گذراند و در حومهٔ مادرید در اتاقی زیرشیروانی با اثاثیهای اندک به سر برد.
بوهم در اصل نام سرزمینی است که اکنون جزئی از خاک جمهوری چک است. در ابتدای قرن نوزدهم، در فرانسه به کولیهایی که از چک و منطقهٔ بوهم آمده بودند بوهمی گفته میشد، اما از اواسط این قرن کسانی که زندگی کولیوار و نامتعارف داشتند بوهمی نامیده شدند. کمکم این عنوان را روی هنرمندان و نویسندگانی گذاشتند که سنتهای رایج را قبول نداشتند و معمولاً هم در تهیدستی زندگی میکردند. اجتماع ادبیِ بوهمی در فرانسه از گرد آمدن هنرمندان در محلههای ارزان شهر ایجاد شد. سپس هنرمندان و نویسندگان مدرنیست اسپانیا بنای بوهمِ مادرید را گذاشتند.
قرن جدید برای اینکلان آغاز دوران شکوفایی بود. به بازی در تئاتر مشغول شد و داستانها و نمایشنامههایش گل کرد. یکی از اتفاقات اثرگذار این ایام مرگ آلخاندرو ساوا در سال ۱۹۰۹ بود. ساوا، که همچون اینکلان از شاعران و نویسندگان مدرنیست اسپانیا بود، نابینا و رنجور و در نهایت تنگدستی درگذشت. این واقعه اینکلان را بسیار اندوهگین کرد. سالها بعد، شخصیت ماکس استریا در نمایشنامهٔ روشناییهای بوهم را با الهام از زندگی و شخصیت ساوا نوشت.
اینکلان در سال ۱۹۲۰ برای اولین بار دربارهٔ کارهای خود از واژهٔ «گروتسک» استفاده کرد و آن را «جستوجوی جنبهٔ کمیک در تراژدی زندگی» خواند، که به زعم او بهترین واکنش به جامعهٔ سرمایهداری و پلشت اسپانیا بود.
از سال ۱۹۲۴ در مخالفت با دیکتاتوری پریمو دِ ریورا بیمحابا صدایش را بلند کرد، بارها بازداشت شد، به صف جمهوریخواهان پیوست و تبدیل به سوسیالیستی برجسته شد.
سرانجام در سال ۱۹۳۶ در تنگدستی درگذشت و مراسم تدفینش ساده و بدون تشریفات مذهبی برگزار شد.
از او نمایشنامه، رمان، شعر و مقالات بسیار به جا مانده است. از میان نمایشنامهها، روشناییهای بوهم و از میان رمانهایش پرچمهای ظالم شاخصترین آثار او هستند.
دشواریِ اجرای نمایشنامههای اینکلان سبب شد که بخش عمدهٔ آنها در زمان حیاتش روی صحنه نروند. اشارات و جملاتی از متنهای دورههای مختلف ادبی حالتی موزائیکگونه به نمایشنامههای او داده و جنبهٔ طنازانه و عقاید ضدکلیساییاش سبب شده آثارش محبوب عامه نباشد. اما اکنون، پس از گذشت نود سال از زمان مرگش، او را آغازگر راهی میدانند که تئاتر اسپانیا را احیا کرد.
روشناییهای بوهم اولینبار (البته با سه صحنه کمتر) در سال ۱۹۲۰ منتشر شد که آغازگر شیوهٔ روایی جدیدی به نام گروتسک در تئاتر اسپانیا بود.
خواندن کتاب روشنایی های بوهم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نمایشنامههای شاخص و شاهکار پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روشنایی های بوهم
«ماکس: نامهٔ بوئی آپیس را دوباره برایم بخوان.
مادام کولت: صبور باش، ماکس.
ماکس: حداقل میتوانست صبر کند چالم کنند بعد این چیزها را بگوید.
مادام کولت: انگار برای چال کردن تو بیشتر از بقیه عجله دارد.
ماکس: کولت، اگر این چند تا مقاله هم چاپ نشود اوضاعمان به هم میریزد. دیگر از کجا میتوانم شندرغاز پول دربیاورم، کولت؟
مادام کولت: درِ دیگری گشوده میشود.
ماکس: درِ قبر. تنها چارهمان خودکشی دستهجمعیست.
مادام کولت: من از مرگ نمیترسم، ولی ما دختری هم داریم، ماکس!
ماکس: اگر خود کلودینیتا هم با خودکشی دستهجمعی موافق باشد چه؟
مادام کولت: خیلی جوان است!
ماکس: جوانها هم خودکشی میکنند، کولت.
مادام کولت: به خاطر ماجراهای عشقی، نه به خاطر خسته شدن از زندگی.
ماکس: پس، از عشق زیاد به زندگی خودکشی میکنند. متأسفانه کلودینیتا لجباز است. لای در و پنجرهها را میپوشانیم و با سوزاندن چهار تکه زغال به سفر ابدی میرویم.
مادام کولت: ناامید نباش. درِ دیگری گشوده میشود.
ماکس: کدام روزنامه آدم کوری مثل من را استخدام میکند؟
مادام کولت: تو میتوانی رمان بنویسد.
ماکس: هیچ ناشری حاضر نمیشود چاپش کند.
مادام کولت: خودت را کم دست نگیر، ماکس. همه میدانند چقدر بااستعدادی.
ماکس: من فراموش شدهام! نامهٔ بوئی آپیس را برایم بخوان.
مادام کولت: این نامه را دلیل نگیر.
ماکس: بخوانش.
مادام کولت: خواندنش برایم عین عذاب جهنم میماند.
ماکس: شمردهشمرده بخوانش.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۴۶ صفحه