دانلود و خرید کتاب وسوسه های کوچک كی. ال. اسلیتر ترجمه ناهید شیرزاد
تصویر جلد کتاب وسوسه های کوچک

کتاب وسوسه های کوچک

ویراستار:نیلوفر حقی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۲۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب وسوسه های کوچک

کتاب وسوسه های کوچک نوشتهٔ کی. ال. اسلیتر و ترجمهٔ ناهید شیرزاد و ویراستهٔ نیلوفر حقی است و کتاب کوله پشتی آن را منتشر کرده است. حتی دوستان خوب هم می‌توانند دست به کارهای بدی بزنند.

درباره کتاب وسوسه های کوچک

جینی مارکهم بسیار هیجان‌زده است چون شوهرش به‌تازگی شغلی با ساعت کاری کمتر و درآمد بسیار بیشتر پیدا کرده است و آنها به باکینگهام کرسنت، محله‌ای اعیان‌نشین، نقل‌مکان کرده‌اند.

او که نگران است مادران ثروتمند و شیک‌پوش محله او را به جمع خود راه ندهند با تانیا ملاقات می‌کند و از شوق آشنایی با او سر از پا نمی‌شناسد. او جینی را زیر بال‌وپر خود می‌گیرد و دختر نوجوانش، آنجل، پسر کوچک جینی را سرگرم می‌کند. جینی و تانیا به هم نزدیک و نزدیک‌تر می‌شوند و جینی احساس می‌کند دیگر می‌تواند گذشتۀ غم‌انگیزش را پشت سر بگذارد.

اما کمی بعد همه‌چیز تغییر می‌کند…

جینی با یک لیوان نوشیدنی از خود بی‌خود می‌شود و وقتی به خودش می‌آید که دارد وحشتناک‌ترین راز زندگی‌اش را پیش تانیا برملا می‌کند.

روز بعد جینی شاهد صحنه‌ٔ خشونت‌باری است که گزارش آن به پلیس راز هولناکش را برملا خواهد کرد. او بر سر دوراهی دردناکی می‌ماند…

خواندن کتاب وسوسه های کوچک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های معمایی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب وسوسه های کوچک

«وقتی مضطرب، نگران یا غمگینم، خانه را نظافت می‌کنم. نیازی به گفتن نیست، با وجود اتفاقاتی که در چند ماه گذشته افتاده است خانه‌ام پاکیزه‌تر از همیشه به نظر می‌رسد؛ با وجود این، انگار زندگی ما از جنبه‌های دیگر در حال فروپاشی است.

یک ساعت گذشته مشغول تمیزکاری آشپزخانه بودم. منظورم فقط گردگیری سرسری پیشخان آشپزخانه و تمیزکردن کف آن با زمین‌شوی نیست، بلکه جان‌کندنی حسابی بود. تمام کابینت‌ها را خالی و ضدعفونی کردم. شیشه‌های به‌دردنخور را بررسی کردم و تقریباً نیمی از آنها را دور ریختم و بقیهٔ چیزها را سر جایشان گذاشتم.

دوباره به ساعت نگاه می‌کنم. یازده‌ونیم است. چهار دقیقه از آخرین باری که به آن نگاه کردم می‌گذرد. روآن حالا باید در آخرین کلاس قبل از ناهار حاضر باشد و شوهرم، آیزاک، احتمالاً در اتاق مصاحبهٔ ساختمان مرکزی اَبَکِس نشسته است. او قبل از ورودش، عکسی از این ساختمان شیشه‌ای مدرن گرفت و برایم فرستاد. ابکس یک شرکت فن‌آوری نوآور است که جزو صد شرکت تازه‌تأسیس و موفق سال گذشتهٔ ساندی تایمز شده است؛ شرکتی که به‌تازگی آیزاک را شکار و با بستهٔ پیشنهادیِ پاداش‌های چشمگیرش او را ترغیب به شرکت در مصاحبه کرده است.

لکهٔ سفت قهوه‌ای‌رنگی را که روی کابینت زیر ظرف‌شویی است محکم‌تر می‌سایم. نمی‌دانم باید دعا کنم که آیزاک این شغل را به دست بیاورد یا نه. انگار در مخمصه افتاده‌ام. از طرفی می‌خواهم زندگی‌ام به روال قبل از مرگ مادرم، یعنی چهار ماه پیش، برگردد. فکر اینکه آیزاک این شغل جدید و پرتحرک را به دست بیاورد و به خانهٔ جدیدی در ناحیه‌ای دیگر نقل‌مکان کنیم با تمام چیزهای دیگری که به‌دنبالش رخ می‌دهد... خب، حتی از فکرکردن به آن دلم فرومی‌ریزد.

مرگ مادرم چیزهایی را در وجودم تغییر داد که نمی‌توانم به زبان بیاورمشان. تاکنون فقط مختصری از ماجرا را برای همسرم گفته‌ام. هرچند به او قول داده‌ام هروقت آمادگی لازم را پیدا کردم تا سراغ چیزهایی بروم که مادر برایم به جا گذاشته، همه‌چیز را به‌موقع برایش تعریف می‌کنم. او پیشنهاد کرد کنارم بنشیند و با هم صندوقچه را بررسی کنیم؛ اما با وجود تلاش زیاد، هنوز نمی‌توانم به خودم بقبولانم که این کار را بکنم. واقعاً نمی‌توانم. حتی فکر دیدن وحشتی که روی چهره‌اش سایه خواهد انداخت، بیش از حد تحملم است؛ اگرچه اطمینان داد دانستن حقیقت هرگز تأثیری روی احساسش به من ندارد. به همین دلیل بخش دیگری از وجودم خواهان شروع تازه‌ای است که آیزاک می‌گوید با این شغل جدید امکانش فراهم می‌شود.»

کاربر ۹۰۳۷۳۹
۱۴۰۲/۱۰/۰۵

یه کمی طولانی بود ولی خیلی قشنگ بود

صبا
۱۴۰۳/۰۱/۰۹

نمونه بارز اطناب ممل کم پیش میاد کتابی رو که شروع کردم تموم نکنم اما این کتاب رو بعد از ۱۰۰ صفحه دیگه یهو رفتم صفحه ۴۰۰ هیچ آسیبی هم با داستان نرسید و کاملا درست فهمیدم جی شد از

- بیشتر
acz
۱۴۰۲/۱۱/۲۰

تا نیمه های کتاب خوب بود ولی نیمه دوم سرهم بندی شده بود.

کیانوش
۱۴۰۲/۱۱/۰۱

اول به خوبی پیش می رفت اما آخرش به سرعت همه چیز سرهم بندی شد. نمی توانم بگم حس خوبی بعد از خواندن کتاب داشتم

کاربر ۳۵۱۵۹۸۰
۱۴۰۲/۱۰/۱۴

یکم اوایل کتاب خسته کننده بود ولی خواندن این کتاب رو به همه زنان ودختران سرزمینم توصیه میکنم

بهار
۱۴۰۳/۰۷/۰۸

خیلی زیبا و دلنشین بود از نظر من...دلم نمیخواست تموم بشه درسته اولش روزمرگی یک خانم بود و بعضی دوستان میگن اطناب داشت ولی تمام توصیفات قبلی دلنشین و ضروری بنظر می رسید.

شادی داودی
۱۴۰۳/۰۶/۰۸

رمان وسوسه‌های کوچک، نوشته‌ی کی. ال. اسلیتر، با ترجمه‌ی خانم ناهید شیرزاد که نشر کتاب کوله‌پشتی آن‌را منتشر کرده، خواندم. ماجرای این رمان از جایی آغاز می‌شود که شوهر جینی مارکهام، شغل جدیدی پیدا می‌کند. این شغل ساعات کمتری او

- بیشتر
mahboob
۱۴۰۳/۰۶/۰۳

خط اصلی داستان جذابه ولی داستان فرعی سرگذشت راوی اصلا مرتبط نیست خودش میتونست یه کتاب باشه

کاربر ۱۴۶۶۷۷۱
۱۴۰۳/۰۴/۱۹

هیجان انگیز بود

کاربر faty
۱۴۰۳/۰۲/۰۹

داستان خسته کننده ای هست.. تقریبا نصف کتابو خوندم ولی نتونستم تمومش کنم .. اونقدر موضوع نداره که زن قصه هر چیزی رو صدبار تکرار میکنه.. والکی میخواد به داستان هیجان بده..پیشنهاد نمیکنم

مادرم همیشه می‌گفت: «اگه کسی رو پیدا کردی که به‌اندازهٔ اعتمادت به من بتونی بهش اعتماد کنی، خیلی خب، بفرما! سفرهٔ دلت رو هم براش باز کن! ولی بهت نصیحت می‌کنم مواظب دهنت باشی؛ چون بالاخره در آینده همون آدم‌ها حرف‌هات را علیه خودت استفاده می‌کنن. مطمئن باش!»
یك رهگذر
به این فکر می‌کنم که چطور مادرم همهٔ آن سال‌ها درمورد اعتمادنکردن به روابط دوستانه‌ام، مرا شست‌وشوی مغزی می‌داد و با این نگرش از درمیان‌گذاشتن احساسات و نگرانی‌هایم با دیگران محرومم کرد. حق چنین کاری را نداشت. شاید خودش از اعتمادکردن به دیگران لطمه خورده بود؛ اما یک مادر خوب هرگز دلواپسی‌هایش را به فرزندش منتقل نمی‌کند. بااین‌حال، وقتی احساس می‌کنی حامی مستقلی داری، کسی که می‌توانی احساساتت را با او در میان بگذاری و همراهش بخندی و حتی درمورد رنگ دیوار خانه‌ات با او بحث کنی... خارق‌العاده است.
شادی دانشمندی
همیشه برایم جالب است که چطور تا نه‌ده‌سالگی بچه‌ها کار و مسئولیت را دلیل بزرگ‌شدن می‌دانند؛ ولی بعد از ده‌سالگی، هرچه بزرگ‌تر می‌شوند، کمک‌گرفتن از آنها مثل شکستن شاخ غول است.
یك رهگذر
اوایل زندگی که جرقهٔ عشقی تازه زندگی را روشن می‌کند، بی‌پولی اصلاً مهم به نظر نمی‌رسد؛ اما پس از گذشت ده سال، وقتی به تعطیلات نمی‌روید، روابط اجتماعی ندارید و هفته‌ای بدون فرودآمدن صورت‌حساب دیگری روی پادری سپری نمی‌شود، بسیار سخت است دلتان را به آینده‌ای درخشان خوش کنید.
یك رهگذر
گرمای بدنش، این‌قدر نزدیک به من، باید طبیعی‌ترین چیز در جهان باشد؛ اما برایم کمی غریب است. شب‌ها برای اینکه به‌راحتی دراز بکشیم، برخلاف گذشته که تنگ هم می‌نشستیم، معمولاً روی کاناپه‌های جدا می‌نشینیم.
کاربر ۲۲۳۳۲۷۰
مادرم همیشه می‌گفت: «اگه کسی رو پیدا کردی که به‌اندازهٔ اعتمادت به من بتونی بهش اعتماد کنی، خیلی خب، بفرما! سفرهٔ دلت رو هم براش باز کن! ولی بهت نصیحت می‌کنم مواظب دهنت باشی؛ چون بالاخره در آینده همون آدم‌ها حرف‌هات را علیه خودت استفاده می‌کنن. مطمئن باش!»
Mehr
اوایل زندگی که جرقهٔ عشقی تازه زندگی را روشن می‌کند، بی‌پولی اصلاً مهم به نظر نمی‌رسد؛ اما پس از گذشت ده سال، وقتی به تعطیلات نمی‌روید، روابط اجتماعی ندارید و هفته‌ای بدون فرودآمدن صورت‌حساب دیگری روی پادری سپری نمی‌شود، بسیار سخت است دلتان را به آینده‌ای درخشان خوش کنید.
کاربر ۷۴۸۱۷۳۶
به این فکر می‌کنم که چطور مادرم همهٔ آن سال‌ها درمورد اعتمادنکردن به روابط دوستانه‌ام، مرا شست‌وشوی مغزی می‌داد و با این نگرش از درمیان‌گذاشتن احساسات و نگرانی‌هایم با دیگران محرومم کرد. حق چنین کاری را نداشت. شاید خودش از اعتمادکردن به دیگران لطمه خورده بود؛ اما یک مادر خوب هرگز دلواپسی‌هایش را به فرزندش منتقل نمی‌کند. بااین‌حال، وقتی احساس می‌کنی حامی مستقلی داری، کسی که می‌توانی احساساتت را با او در میان بگذاری و همراهش بخندی و حتی درمورد رنگ دیوار خانه‌ات با او بحث کنی... خارق‌العاده است.
شادی دانشمندی

حجم

۳۴۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۳۴۹٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۴۹,۵۰۰
۳۴,۶۵۰
۳۰%
تومان