کتاب می خواستم روزی گریه کنم، سیب سرخ
معرفی کتاب می خواستم روزی گریه کنم، سیب سرخ
کتاب می خواستم روزی گریه کنم، سیب سرخ سرودهٔ احمدرضا احمدی است. نشر چشمه این مجموعه شعر معاصر را روانهٔ بازار کرده است. این اثر «دفترهای سالخوردگی؛ دفتر هفتم» را در بر گرفته است.
درباره کتاب می خواستم روزی گریه کنم، سیب سرخ
کتاب می خواستم روزی گریه کنم، سیب سرخ که حاوی «دفترهای سالخوردگی؛ دفتر هفتم» است، یک مجموعه شعر معاصر را در قالب شعر نو در بر گرفته است. عنوان برخی از شعرهای کتاب حاضر عبارت است از «صبح که همان صبح بود»، «میخواهند به کجا بروند»، «دوباره به جهان خیره شدیم»، «کلمات را فراموش میکردم» و «شعلههای ناتمام آتش».
میدانیم که شعر فارسی عرصههای گوناگونی را درنوردیده است. در طول قرنها هر کسی از ظن خود یار شعر شده است و بر گمان خود تعریفی از شعر بهدست داده است. حضور شعر در همهٔ عرصهها از رزم و بزم گرفته تا مدرسه و مسجد و خانقاه و دیر و مجلس وعظ، همه و همه گویای این مطلب است که شعر، بیمحابا، زمان، مکان و جغرافیا را درنوردیده و در هفتاقلیم جان و جهان به دلبری پرداخته است. آمیختگی شعر با فرهنگ مردم و اندیشههای اجتماعی، این هنر را زبان گویای جوامع بشری ساخته است؛ بدانگونه که هیچ جامعهای از این زبان بارز، برای انتقال اندیشههایش بینیاز نبوده است. گاهی شعری انقلابی به پا کرده است و گاه انقلابی، شعری پویا را سامان داده است.
شعر نو فارسی با وانهادن قالبهای شعر کلاسیک در قرن ۱۴ هجری بهوجود آمده است. این گونه از شعر فارسی آزادی بسیاری را در فرم و محتوا به شاعر میدهد. شعر نو به لحاظ محتوا و جریانهای اصلی ادبی حاکم بر آن کاملاً با شعر کلاسیک فارسی متفاوت است و بهلحاظ فرم و تکنیک ممکن است همانند شعر کلاسیک موزون باشد یا نباشد یا وزن آن عروضی کامل باشد یا ناقص. استفاده از قافیه نیز در شعر نو آزاد است. معمولاً شعر نو فارسی را به ۳ دستهٔ اصلی شعر نیمایی، شعر سپید و موج نو تقسیم میکنند و پدر شعر نوی ایران را نیما یوشیج (علی اسفندیاری) میدانند. احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، هوشنگ ابتهاج (سایه)، نادر نادرپور، فریدون مشیری و محمدرضا شفیعی کدکنی بعضی از شاعران مشهور ایرانی هستند که در قالب شعر نو میسرودهاند.
خواندن کتاب می خواستم روزی گریه کنم، سیب سرخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران شعر معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
درباره احمدرضا احمدی
احمدرضا احمدی ۳۰ اردیبهشت ۱۳۱۹ در کرمان به دنیا آمد. او شاعر، داستاننویس، نمایشنامهنویس، ویراستار و نقاشی است که پیشازاین کارمند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز بوده است. احمدی فعالیتهای هنری و ادبی خود را از سال ۱۳۴۰ آغاز کرد. او در سال ۱۳۴۳ در «گروه ادبی طرفه» آغاز به کار کرد؛ گروهی که احمدی همراه با نادر ابراهیمی، اسماعیل نوری علا، مهرداد صمدی، محمدعلی سپانلو، بهرام بیضائی، اکبر رادی، جعفر کوشآبادی، مریم جزایری و جمیله دبیری آن را با هدف دفاع از «هنر موج نو» تأسیس کرد. این گروه ادبی، مجلهٔ طرفه و تعدادی کتاب در زمینهٔ شعر و داستان را منتشر کردند؛ او سپس فعالیت در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را آغاز کرد؛ مهر ۱۳۴۹. او تا سال ۱۳۵۸ در سمت مدیر تولید موسیقی برای صفحه و نوار ماند و از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۷۳ در بخش انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به ویراستاری مشغول بود. احمدی ردیف موسیقی ایرانی، آوازهای محمدرضا شجریان، شعرخوانی و ضبط صدای شاعران مهم (با آثاری از نیما یوشیج، احمد شاملو، نادر نادرپور، فروغ فرخزاد، یدالله رؤیایی، نصرت رحمانی و…) را تدوین میکرد.
احمدی، بهعنوان یک شاعر، آشنایی عمیقی با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما داشت؛ ازاینرو توانست حرکتی متفاوت را در شعر معاصر آغاز کند. او از ۲۰سالگی بهطورجدی به سرودن شعر پرداخت. نخستین مجموعه شعر را با عنوان «طرح» در سال ۱۳۴۰ منتشر کرد؛ همچنین آثاری در حوزهٔ ادبیات کودک و نوجوان نوشت. احمدرضا احمدی را باید بنیانگذار سبک موج نو در دههٔ ۱۳۴۰ در شعر معاصر ایران دانست. در نیمهٔ دوم این دهه، موج نو تبدیل به حرکتی مدرنیستی در فرهنگ ایرانی شد و در داستان، نمایشنامه، تئاتر، سینما و نقاشی تأثیر گذاشت.
آثار احمدی در زمینههای کتابهای شعر، نثر، شعر و قصه برای کودکان و رمان نوشته و منتشر شده است. او در هنرهای دیگری همچون سینما (بهعنوان گوینده و...)، ترجمه، شعرخوانی و... نیز فعالیت داشته است. او برای چاپ آثارش با نشرهای متعددی از جمله ثالث، چشمه و کتاب نشر نیکا، نظر و... همکاری داشته است. احمدرضا احمدی جوایز مختلفی را نیز دریافت کرده است. خیابان گیتی در محدودهٔ بلوار نلسون ماندلا واقع در منطقه ۳ شهرداری تهران، در تاریخ ۲۸ آبان ۱۳۹۹، به نام احمدرضا احمدی تغییر نام یافت.
بخشی از کتاب می خواستم روزی گریه کنم، سیب سرخ
«"جاسیگاری خالی است"
در زنده ماندنم
شک میکنم
هوس
روشن کردن
چراغ ندارم
تاریکی را هم
دوست ندارم
جاسیگاری
خالی است
یادم میآید
دوستش داشتم
هیچ دیاری را
پس از باران
به یاد ندارم
پس دوباره
باید
همهچیز را
به یاد آورد:
غربت بود
غروب بود
پرندهای غمناک
در غروب
آواز میخواند
من
غذاهای
روی میز را
دوست نداشتم
من
سکوت کردم
غذا سرد
شد
در باران
از کافه
تا مسافرخانه پیاده
رفتیم
من
منظومههای
بلند را
از یاد بردم
دستش
در دست من
بود
من دوباره
سکوت کردم
مکث کرد
در
پلههای مسافرخانه
مرا نگاه کرد
به اتاق من در مسافرخانه
دو پله مانده
بود
من از نیستی و فقر
به هستی و جلال
آمده بودم
میخواستم
پلهها
دوباره تکرار
شوند
مکث کرد
در پلههای مسافرخانه
مرا نگاه کرد
به اتاق من در مسافرخانه
دو پله
مانده بود
بوسیدمش
دیگر
هراس نداشتم
جهان پایان یابد
من
از جهان سهمم را
گرفته بودم.»
حجم
۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه
حجم
۴۲٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۵۹ صفحه