کتاب تمام چیزهای خطرناک
معرفی کتاب تمام چیزهای خطرناک
رمان تمام چیزهای خطرناک از استیسی ویلینگهام با ترجمۀ سحر قدیمی در نشر نون به چاپ رسیده است. داستانی معمایی و جنایی دربارۀ زنی که فرزندش را ربودهاند و او در تقلای یافتنش غرق در بحرانهای فرسایشی روانی میشود.
درباره کتاب تمام چیزهای خطرناک
رمان تمام چیزهای خطرناک دربارۀ زنی به نام ایزابل دریک است که پسرش میسن را یک سال پیش ربودهاند. این داستان در ژانرهای معمایی، جنایی و روانشناسی در ایالت جورجیای آمریکا اتفاق افتاده است و بهصورت اول شخص و از زبان ایزابل روایت میشود. مادری که در کودکی مبتلا به خوابگردی بود، پس از ازدواج کودکش را در تختش میدزدند. تنها چیزی که میداند این است که شب دزدیدهشدن فرزندش کنار تخت برای او قصه خوانده و او را خوابانده بود.
اکنون که ۳۶۴ روز از آن اتفاق میگذرد ایزابل با قرصهای خوابآور، قطرههای چشم و کافئین زنده است. برای او آسایش و حتی روزمرگی تبدیل به چیزی تجملاتی شده است. او در جلسات سخنرانی میکند، روی صحنه میرود و برای تماشاگران داستان ربودهشدن پسرش را تعریف میکند: شرح دردناکترین لحظههای زندگیاش برای لذتبردن غریبهها! او از طرفدارانش متنفر است؛ اما به آنها نیاز دارد، به گوشها و چشمهایشان، به توجهشان. باید این پرونده باز بماند تا فراموش نشود. کار دیگری که از دستش برمیآید این است که در فیسبوک آدمها را بررسی کند، مشخصاتشان را یادداشت کند و پیدایشان کند، زنان بدون فرزند، آدمهای تنها... یا به فهرست مجرمان جنسی مراجعه کند تا بتواند چیز غیرعادی کشف کند. کاری مرارتبار و بدون سرنخ. او که به به امید برگشتن پسرش هفتهها و ماهها بیدار مانده بود گرفتار شببیداری و انزوا است و در افکارش در حال غرقشدن.
نثر گیرای کتاب، شخصیتپردازی قوی و گرههایی که در داستان وجود دارد باعث میشود خواننده مشتاق به خواندن ادامۀ آن باشد. در اوایل کتاب متوجه میشویم که ایزابل و همسرش بن در این یک سال از هم جدا شدهاند. آرامش و خونسردی بن در مقابل وضعیت جسمی و روحی ایزابل، برای ما تصویر مادری او را پررنگ میکند. اینکه وقتی پرونده بسته میشود، پدر ناامید است و رها میکند این مادر است که ثابتقدم و امیدوار میماند. برای میسن چه اتفاقی افتاده است؟ چه رازهایی در این خانواده وجود دارد؟ باید خواند.
کتاب تمام چیزهای خطرناک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به تمام دوستداران رمانهای جنایی و معمایی پیشنهاد میکنیم.
درباره استیسی ویلینگهام
استیسی ویلینگهام، نویسندهٔ آمریکایی، سالها در مقام نویسندهٔ تبلیغاتی و ایدهپرداز فعالیت کرده و در ۲۰۲۱ تصمیم گرفت علاقهٔ شخصیاش یعنی نویسندگی را دنبال کند. ویلینگهام قبل از رویآوردن به داستاننویسی، ویراستار و استراتژیست برند در آژانسهای بازاریابی بود و مدرک کارشناسی خود را در رشتۀ روزنامهنگاری مجلات از دانشگاه جورجیا گرفت. آثار او در بیش از ۳۰ کشور ترجمه شده است.
بخشی از کتاب تمام چیزهای خطرناک
«اینجا هیچ کس نمیتواند تصور هم بکند که من روزم را چطور سپری کردهام: شرح دادن دردناکترین لحظات زندگیام برای لذت بردن غریبهها. حالا نطقی دارم. نطقی که با بیاعتنایی مطلق از حفظ میگویم و کاملاً دقیق طراحی شده است. چکیدهای که میدانم وقتی از دهانم بیرون میآید یا در روزنامهها چاپ میشود، راحت خوانده میشود، و آن لحظات سکوتِ دروغین وقتی میخواهم نکتهای تأثیرش را بگذارد. خاطرات دلنشینی از میسن برای از بین بردن تلخی فضا هنگامی که حس میکنم نکتهٔ تسکیندهندهٔ شادی ضروری است. درست همان موقع که در جزئیات ناپدیدشدنش فرومیروم ـ پنجره را که باز میکردم، نسیم گرم و مرطوبی در اتاقش جاری میشد، آویز متحرک کوچکی که بالای تختش بود، دایناسورهای پشمالویی که آهسته با وزش باد میچرخیدند ـ مکث میکنم، آب دهانم را قورت میدهم. بعد، از این میگویم که میسن تازه به حرف افتاده بود. چطور تیرکس را تلفظ میکرد «تیرانتوسنوریوس» ـ و اینکه هر بار به موجودات کوچک بالای تختش اشاره میکرد، شوهرم خروپف اغراقشدهای راه میانداخت و میسن غشغش میخندید و بعد کمکم به خواب میرفت. به این ترتیب، لبخندی روی صورت تماشاچیان مینشیند و حتی خندهای سر میدهند. شانههایشان شل میشوند، بدنهایشان دوباره در صندلیها فرومیرود و نفسهای حبسشده آزاد میشوند. ویژگی اصلی تماشاگران همین است، چیزی که مدتها پیش آموختم: دلشان نمیخواهد زیادی ناراحت شوند. از ته دل نمیخواهند آنچه را که بر من گذشته، تمام آن لحظات ناخوشایند، را تجربه کنند. فقط ذرهای از آن را میخواهند. فقط مقداری که کنجکاویشان را برطرف کند، اما اگر زیادی تلخ، زیادی شور یا زیادی واقعی شود، لبهایشان را به هم میچسبانند و ناراضی بیرون میروند.
و ما این را نمیخواهیم.
واقعیت این است که آدمها خشونت را دوست دارند ـ البته از دور. هر کس نظر دیگری داشته باشد یا نمیخواهد واقعیت را بپذیرد یا چیزی را پنهان میکند.»
حجم
۳۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۳۲۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
نظرات کاربران
به نظرم از کتاب دیگه اش یعنی سوسویی در تاریکی بهتر و قشنگ تر بود👍🏻 گرچه این یکی هم پر از توصیفات بود و یه جاهایی فقط میخواستم توصیفات رو رد کنم تا زودتر بفهمم چی میشه😁
به خاطر تخفیف ۹۰ درصدی خریدمش ولی تا اینجا که خوندم پر از توصیفات و زوایده. مورد پسندم نیست
کتاب: #تمام_چیزهای_خطرناک نویسنده: استیسی ویلینگهام مترجم: سحر قدیمی تعداد صفحات: ۳۳۶ نشر نون ⚠️ نوشتههای داخل () نظر شخصی خودمه. خلاصه داستان: کتاب روایت زنی به نام ایزابله که بچهاش رو میدزدن و یکسال از دزدیدن بچه گذشته، ایزابل در تقلا برای پیدا کردن ردی از دزد
1_تقریبا ۵۰ درصد اول کتاب که بودم،همش با خودم میگفتم بازم یه رمان تکراری که الکی معروف شده! . 2_اما نیمه دوم کتاب مخصوصا آخراش اصلا ۱۸۰ درجه نظرم تغییر کرد. . 3_از اون کتاباست که یه نفس میمیخونیش و فکر میکنی دست نویسنده
از اون کتابهایی هست که نیمه آخر و صد صفحه ته کتاب حسابی غافلگیرت میکنه. توصیفهای نویسنده نسبت به کتابهای دیگه بیشتره اما به هیچ وجه آزار دهنده و اعصاب خورد کن نیستن. از جمله کتابهای معمایی بود که واقعا
کمتر پیش میاد تو ژانر های جنایی یا ترسناک و فانتزی یا هیجان انگیز به نکات اموزنده ای اشاره بشه... چند صفحه اخر کتاب که تاکید هم میشه بعد از تموم کردن داستان بخونید واضحتر توضیح میده ، درمورد پرداختن به
۱۲۴. میسن" پسربچهای که یک سال پیش از تختخوابش دزدیده شده و پروندهش هنوز بازه. درحالیکه پلیس و بقیه از پیدا شدنش ناامید شدن، مادرش همچنان با برگزاری سخنرانیها سعی داره پسرش رو پیدا کنه و جلوی فراموش شدن پرونده رو
کتابی جذاب که تو چند ساعت تمومش کردم،برای مادرا هم نکاتی رو میگه که کمتر کسی بهش اشاره میکنه،فقط تا وسطای داستان به شدت حس افسردگی و دلمردگی ازش میگیرین که بازم به خاطر قلم خوبش نمیشه رهاش کنین
کتاب از نظر داستانی به شدت پخته و ماهرانه عمل کرده ، به گونه ای که هم در ابتدا هم در میانه و هم در پایان مسیر انتظارات خواننده را آنگونه که باید برآورده می کند . کتاب از آن کتاب
نمیدونم چرا اخیراً هر رمانی که میخوام بخونم پر از توصیفات اضافه و حوصله سربره، شاید هم سنم بالا رفته نمیتونم مثل سابق آسمون ریسمون بافتن نویسنده رو تحمل کنم. تازگیا در حدی رد دادم که وقتی کتابی رو شروع