کتاب گوشت لطیف است
معرفی کتاب گوشت لطیف است
کتاب گوشت لطیف است نوشتهٔ آگوستینا بازتریکا و ترجمهٔ سمانه تیموریان است. نشر روزگار این رمان ترسناک آرژانتینی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب گوشت لطیف است
اگر همه گوشت انسان میخوردند، شما نیز میخوردید؟ این پرسشی است که این اثر با آن آغاز شده است. کتاب گوشت لطیف است (مناقصهٔ گوشت)، از ترسناکترین رمانهای سال ۲۰۲۰ میلادی به انتخاب گودریدز (Goodreads)، رمان تحسینشدهٔ نیویورک تایمز و برندهٔ جایزهٔ «پرمیو کلارین»ِ رمان در آرژانتین بوده است. این اثر حاوی رمانی دیستوپیایی از نویسندهای آرژانتینی به نام آگوستینا بازتریکا است که در اصل به زبان اسپانیایی نوشته شده و «سارا موزس» آن را ترجمه کرده است. «گوشت لطیف است» جامعهای را به تصویر میکشد که در آن یک ویروس، تمام گوشت حیوانات را آلوده کرده است. بهدلیل کمبود گوشت حیوانات، آدمخواری قانونی میشود. شخصیتی به نام «مارکوس» که یک تأمینکنندهٔ گوشت انسان است، با این جامعهٔ جدید درگیر شده و بهخاطر ضررهای شخصی خود شکنجه میشود. مارکوس که در کارخانهٔ فرآوری محلی کار میکند، به کشتار انسانها میپردازد؛ اگرچه دیگر کسی آنها را چنین نمینامد. همسر مارکوس او را ترک کرده است، پدرش در حال غرقشدن در زوال عقل است و مارکوس میکوشد زیاد به این فکر نکند که برای امرارمعاش باید چه کند. یک روز به این شخصیت یک هدیه داده میشد؛ یک نمونهٔ زنده با بهترین کیفیت. این هدیه در واقع چیست؟ از طرف چه کسی است؟ چرا به مارکوس داده میشود؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.
خواندن کتاب گوشت لطیف است را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آرژانتین، قالب رمان ترسناک و علاقهمندان به کتابهای آگوستینا بازتریکا پیشنهاد میکنیم.
ورود به بازار کتاب ایران
این کتاب ابتدا در ایران با ترجمهی سمانه تیموریان، با عنوان «گوشت لطیف است» و عنوان فرعی «مناقصهی گوشت» در سال ۱۴۰۰ توسط نشر روزگار منتشر شد و نشر چشمه چاپ نخست کتاب لاشهی لطیف را در سال ۱۴۰۲ با ترجمهی سحر قدیمی روانهی بازار کرد.
بخشی از کتاب گوشت لطیف است
«باید برود، اما میخواهد اول با یاس کمی چای بنوشد. آب روی اجاق گاز به جوش آمده است. خیلی طول کشید تا او را با مفهوم آتش آشنا کند، با خطرات و کاربردهایش. هرگاه اجاق را روشن میکرد، او به سمت دیگر خانه میدوید. سپس ترساش تبدیل به حیرت شد. بعد فقط میخواست شعلههای سفید و آبی رنگ را که گاهی زرد میشدند و به نظر میآمد میرقصند و زندهاند، لمس کند. شعلهها را لمس کرد تا اینکه دستش سوخت و بعد سریع با وحشت دستش را عقب کشید. انگشتانش را مکید، کمی عقب رفت، اما بعد نزدیک شد و دوباره و دوباره این کار را انجام داد. به تدریج، آتش بخشی از زندگی روزانه او شد، هویت جدیدش.
آخرین جرعهاش را که مینوشد، پیشانی او را میبوسد و مثل هر روز او را به سمت اتاقی که باید آنجا بماند و درش قفل شود هدایت میکند. درِ جلوئی را قفل میکند و سوار اتومبیل میشود. او خودش را با تماشای تلویزیونی که تژو روی دیوار نصب کرده سرگرم میکند، گاهی میخوابد، با مداد شمعیهایی که برایش گذاشته نقاشی میکشد، غذایی که برایش پخته را میخورد، و صفحات کتابهایی را که چیزی از آنها نمیفهمد ورق میزند. آرزو میکند کاش میتوانست به او خواندن بیاموزد، اما وقتی نمیتواند حرف بزند و هرگز بخشی از جامعهای که او را فقط محصولی خوردنی میانگارد نخواهد بود، فایدهاش چیست؟ داغ بزرگ واضح و فناناپذیرِ روی پیشانیاش، تژو را مجبور کرده او را در خانه حبس کند.
با سرعت به سمت کارخانه میراند. میخواهد کارهای لازم را انجام دهد و زود به خانه برگردد. اما تلفناش زنگ میزند. سیسیلیاست. ماشین را کنار میزند. این اواخر بیشتر زنگ میزند. میترسد که مبادا بخواهد به خانه برگردد. به هیچ عنوان نمیتواند به او بگوید چه اتفاقی افتاده است. سیسیلیا درک نمیکند. تژو سعی دارد از او فاصله بگیرد و همین کار را بدتر میکند. سیسیلیا بیقراری او را حس کرده، میبیند که اندوه او از چیز دیگریست. میگوید: «عوض شدی»؛ «چهرهات تغییر کرده»؛ «چرا اون روز گوشی رو برنداشتی، اینقدر سرت شلوغه؟»؛ «تقریباً منو فراموش کردی، ما رو.» کلمه "ما" که سیسیلیا به آن اشاره کرد، فقط محدود به آن دو نفر نمیشود، لئو را هم در برمیگیرد، اما بلند ادا کردنش ظالمانه است.»
حجم
۱۷۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۷۹٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
نظرات کاربران
لطفا صوتیش رو هم ردیف کنیین ممنون
نویسنده قصد داره نهایتی از قدرت پلیدی انسان حتی در برابر خودش این که تا کجا می تونه پیش بره رو نشون بده ؛ در نوع خودش جالبه اما بایه شاهکار همون قدر فاصله داره که بایک کتاب بد فاصله
ویروسی ناشناخته حیوانات را آلوده کرده که دیگر قابل استفاده و خوردن نیستند پس آنها را معدوم می کنند اکنون انسان ها با کمبود گوشت مواجه شده اند پس عده ای، انسانها ی دیگر را چون حیوانات پروار و سلاخی و
واقعا کتاب هولناکی هستش که فضای به شدت بی رحمانه ای داره. تاریک ترین جنبه کتاب اینه که تا حد زیادی به دنیایی که توش زندگی می کنیم شباهت داره، دنیایی که توش انسانیت مرده(مثل دنیای ما) و انسان ها حاضرند
ایده جدیدیه ولی کتاب جالبی نیست.