دانلود و خرید کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان لیندا شربی ترجمه مریم شفیع خانی
تصویر جلد کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان

کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان

معرفی کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان

کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان نوشتهٔ لیندا شربی و ترجمهٔ مریم شفیع خانی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب زندگی یک روانکاو را به تصویر می‌کشد.

درباره کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان

کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان تصویری واقعی از هیجانات و عواطف نویسنده ارائه می‌دهد و به خوانندگان نشان می‌دهد که چگونه می‌توان زندگی روزمره را پیش بُرد و هم‌زمان به درمان مراجعان هم پرداخت. چگونه زندگی بر کار و کار بر زندگی تأثیر می‌گذارد. لیندا شربی این کتاب را طوری نوشته که خوانندگان را از درون‌وبیرون دنیای روانکاوی جذب خواهد کرد. این کتاب فراتر از آن مرزهایی است که کتاب‌های تخصصی را از کتاب‌های موردعلاقهٔ عموم جدا می‌کند. اینْ تنها کتاب روانکاوی‌ای است که شایسته است محبوبیت عمومی پیدا کند. علاوه‌براین، این تنها کتاب روانکاوی‌ای است که برای افرادی که روان‌درمانگر هم نیستند جذاب خواهد بود. وقتی به پایان کتاب نزدیک شوید، شما هم احتمالاً به این نتیجه می‌رسید که کنار گذاشتن آن برای هر خواننده‌ای سخت است.

 لیندا شربی چندان مشهور نیست. پس آنچه ما را به زندگی او علاقه‌مند می‌کند شهرت او نیست. او یک آدم معمولی است، البته از آن دسته آدم‌هایی که قلمشان همچون باد روی کاغذ پیش می‌تازد. 

عشق و فقدان در میان کتاب‌های روانکاوی، چنین تأثیر عمیقی بر خواننده می‌گذارد که اگر روان‌درمانگر هستید، احتمالاً آن را یک‌ضرب تا پایان می‌خوانید؛ اگر هم درمانگر نیستید، باز هم بعید آن را می‌خوانید.

لیندا شربی چگونه توانست چنین کتاب جذابی خلق کند؟ لیندا با قلبی سخاوتمند، ما را با لحظه‌لحظهٔ زندگی مشترکش با جورج آشنا می‌کند، شوهری که بیماری و درنهایت مرگش همچون رشته‌ای مرواریدهای داستان او را گرد هم می‌آورد. همین‌طور که لیندا از کار با مراجعانش می‌گوید، ما هم زندگی او، عشقی که به جورج داشت و درنهایت تجربهٔ فقدان او را درک می‌کنیم. لیندا این تجربهٔ فراموش‌نشدنی را بی‌پرده در قلبمان می‌نشاند. 

خواندن کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب هم برای متخصصان و درمانگران مفید است و هم برای غیرمتخصصانی که به روانکاوی علاقه‌مندند. این کتاب برای روانکاوان، درمانگران و روان‌شناسان صرفاً جنبهٔ نظری و دانش‌افزایی ندارد، بلکه هیجان‌انگیز و پرکشش هم است. این کتاب نوعی رمان روانکاوانه است.

بخشی از کتاب عشق و فقدان در زندگی و در درمان

«تابستان ۱۹۸۲، آلیس کارهارت من را انتخاب کرد تا درمانگرش باشم. این انتخابْ عادی نبود. او کتاب آزاد شدن: زنان و روان‌درمانی را خوانده بود؛ این کتاب را من همراه با دو درمانگر زن دیگر نوشتیم. ازآنجاکه نام‌های ما به ترتیب حروف الفبا فهرست شده بود، نام من به‌عنوان نویسندهٔ دوم بود. امکان ندارد بفهمید که کدام بخش را کدام یک از ما نوشته بود. تصاویر ما چاپ نشد. در واقع، چاپ کتاب مربوط به سال‌های قبل از ظهور اینترنت بود و آن زمان، بیماران امکان جستجوی اسم روانکاوان را در گوگل نداشتند. آلیس وقتی من را انتخاب کرد، هنوز هیچ‌چیز دربارهٔ من نمی‌دانست. او برای من نوشت که دانشجویی‌ست بیست‌ساله که آن کتاب را خوانده و می‌خواهد تحت درمان من قرار گیرد. من نامه‌ای در جواب فرستادم و گفتم به‌زودی به تعطیلات می‌روم و تا زمان بازگشت، بیمار جدیدی نمی‌پذیرم. چون کالج او با مطب من شصت مایل فاصله داشت، پیشنهاد کردم که بهتر است به درمانگری نزدیک به کالجش مراجعه کند. او در جواب نوشت صبر می‌کند تا من برگردم. بااینکه نسبت به دلبستگی ظاهراً غیرقابل‌توصیفی که به من داشت بدگمان بودم، اما قبول کردم.

آن روز فرامی‌رسد. درِ اتاق انتظارم را باز می‌کنم و او را به داخل دعوت می‌کنم. بلافاصله تحت تأثیر چشم‌های آهوییِ درشت و قهوه‌ای او قرار می‌گیرم که به‌نظر می‌رسد هم التماس می‌کنند و هم نافرمانی. او روبه‌روی من و روی لبهٔ مبل قهوه‌ای می‌نشیند. باید به خودم یادآوری کنم که او دانشجوست. اما به‌نظر خودم، سنش کمتر می‌آید و بیشتر شبیه نوجوانی‌ست تُپل و دستپاچه.

با لبخندی نامطمئن می‌گوید: «همش به این فکر می‌کردم که شما چه شکلی هستین و چهره‌تون رو پیش خودم تصور می‌کردم. می‌دونستم که موهاتون قهوه‌ایه، مثل خودم. و می‌دونستم که لبخندتون هم گرمه. و الان می‌بینم که درست فکر می‌کردم.» سپس لبخندی می‌زند که چهره‌اش را به‌طرز شگفت‌انگیزی تغییر می‌دهد. برای لحظه‌ای ترس از چشمانش می‌رود و دیگر نه مثل آهویی وحشت‌زده، بلکه شبیه زنی پرشور می‌شود که آمادهٔ فتح جهان است. اما پنجره‌ای که به درون آلیسِ بَشّاش باز شده بود به‌سرعت بسته می‌شود. او دزدکی به اطراف مطب نگاه می‌کند. به کاناپهٔ دونفرهٔ ویکتوریایی اشاره می‌کند که کنار دیوار و بین دو مبل ما قرار گرفته و می‌پرسد: «می‌تونم اونجا بشینم؟ دوست ندارم پُشتم به پنجره باشه.»

پاسخ می‌دهم: «البته. هرجا راحتی بشین.» شَستَم خبردار می‌شود که با زن جوان بسیار آشفته‌ای سروکار دارم. بخشی از من می‌خواهد فرار کند، اما می‌توانم کِشِشَم را به‌سمت آلیس، میلم را به ایجاد احساس امنیت در او و همچنین تمایلم را به کاهش ترس‌های او حس کنم. از روی صندلی بلند می‌شود، تردیدش را می‌بینم. روی کاناپهٔ دونفره، کجا خواهد نشست؟ نزدیک به من یا دور از من؟ او دورترین نقطه را انتخاب می‌کند. در آن زمان نمی‌دانستم که مسئلهٔ نشستن او چقدر در درمانش اهمیت دارد.»

کاربر 7421320
۱۴۰۲/۰۸/۳۰

خیلی عالی بود برام کد های مهمی برای تربیت فرزندان و زندگی بهم داد .بخصوص اون قسمتی که هری تو رابطه هاش وفادار نمیماند .

سمانه انصاف جو
۱۴۰۳/۰۳/۲۰

برای من جذاب بود چون موضوع مورد علاقه ام بود یک جاهایی ترجمه و پاراگراف بندی اش اشکال داشت ولی به فهم ات آسیب نمی زد. هنوز کامل نخوندم و اگه خوشتون اومد کتاب"شاید بخواهی با کسی حرف بزنی" هم قشنگ و جذابه.

شرقی غمگین
۱۴۰۳/۰۲/۱۴

کتاب درمورد زندگی یک روانشناس هست که از ابتدا ضمن بیان خاطرات خودش و مراجعانش اونها رو تحلیل هم میکنه. ترجمه روان و لحن نویسنده شیرینه و باعث خستگی نمیشه. برای طرفداران کتابهای روانشناسی ارزش خواندن دارد.

کاربر ۶۸۶۲۵۴۹
۱۴۰۲/۱۱/۰۸

خیلی کتاب خوبی بود کاملا باهاش ارتباط برقرار کردم دوست دارم دوباره بخونمش

next chapter
۱۴۰۳/۰۷/۲۶

احتمالا کتاب خوبیه برای کسایی که به داستان های اتاق درمان علاقه دارند. اما خوندنش آرامش بخش نبود

گوته می‌گوید: «ما دو بار می‌میریم: یک بار وقتی خودمان می‌میریم و یک بار هم وقتی کسانی که ما را می‌شناختند و دوستمان داشتند می‌میرند» (به نقل از کرنبرگ، ۲۰۱۰).
Shivayi
آیا هنوز دلم برای جورج تنگ می‌شود؟ قطعاً. آیا روزی می‌گذرد که به او فکر نکنم؟ شک دارم. آیا درد فعلی‌ام به شدتِ قبل است؟ نه، مسلماً نه.
mo.howeyder
سکوت کردن منجر به ابهام و تنش می‌شود، درحالی‌که پاسخ دادنْ همه‌چیز را آرام می‌کند»
Fahimeh Hakima
همان‌طور که وینیکات (۱۹۴۹) گفت: «اگر بیمار به دنبال نفرت عینی یا موجه باشد، باید قادر باشد به آن برسد؛ در غیر این صورت حس نمی‌کند که قادر است به عشق عینی برسد
کاربر ۵۲۰۹۹۳۲
تجربه کردن احساسات شدید و دردناک در کنار همدیگر مسلماً بهتر است از احساس اضطرابِ ناشی از تنها بودن و ارتباط نداشتن.
Eli
لذتِ عشق بیشتر از دردِ فقدان است.
Fahimeh Hakima
هنوز فکر می‌کنی که باید یک مادر بی‌نقص داشته باشی. و هنوز نمی‌دونی که تو به همچین مادری نیاز نداری و اصلاً چنین مادری وجود نداره.»
کاربر ۷۴۲۱۳۲۰
هیچ‌کسی نمی‌تواند جای کس دیگری را پُر کند.
Eli
افراد داغ‌دیده از عزیزانشان جدا نمی‌شوند، بلکه راه‌هایی برای حفظ ارتباط پیدا می‌کنند  از طریق دارایی‌های شخصی، رؤیاها، گفتگوهای خیالی یا احساس کردن حضورشان  همهٔ این‌ها به ساختن یک ارتباط درونی با شخصی که دیگر حضور ندارد کمک می‌کنند (شوختر، ۱۹۸۶).
Fahimeh Hakima
این همان نیروی مخربی است که می‌خواهد من را تسخیر کند. نه، در واقع، این بخش خوب من است که می‌خواهد تسخیرم کند تا بتوانم دیگران را از رنج کشیدن بازدارم. ناراحتی من زمانی بیشتر می‌شود که حس می‌کنم دارم کنترل بخش خوب وجودم را از دست می‌دهم و اجازه می‌دهم بخش بد وجودم بر من غلبه کند. این بخش از نامه شکنجه‌ای را به تصویر می‌کشد، جنگی دائمی بین نیروهای درونی خوب و پلید که آلیس و بیماران مرزی دیگر را به ستوه می‌آورد. همیشه از این وحشت دارند که خودِ بد پیروز شود.
کاربر ۷۴۲۱۳۲۰

حجم

۳۴۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

حجم

۳۴۵٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۴۱۸ صفحه

قیمت:
۱۴۷,۰۰۰
۴۴,۱۰۰
۷۰%
تومان