کتاب شکارچیان ماه
معرفی کتاب شکارچیان ماه
کتاب شکارچیان ماه نوشتۀ محمدرضا بایرامی در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. کتاب، روایتی از جنگ ایران و عراق از نگاه فردی به نام صابر سلوکی، نگهبان یک شرکت تعطیلشده در هور است.
درباره کتاب شکارچیان ماه
کتاب شکارچیان ماه، روایتی از دوران جنگ ایران و عراق است. زمان این رمان، مربوط به فضای پس از جنگ است؛ اما وقایع دوران جنگ را با محوریت شخصیت اصلی آن بازگو میکند. شخصیت اصلی که صابر سلوکی نام دارد، اهل محلۀ نازیآباد تهران و اصالتاً اهل شهرستان تاکستان از توابع استان قزوین است. در سالهای ابتدایی جنگ پشتکنکوری بود. یکی از دوستانش به نام یوسف به جبهه میرود؛ اما خیلی زود خبر شهادتش میرسد و این موضوع بر او تأثیر زیادی میگذارد.
صابر اکنون نگهبان یک شرکت تعطیلشده در اطراف هور است. او در موقعیتی خاص، از تأسیسات این شرکت نگهبانی میکند و وضعیت هور در دوران جنگ با محوریت او تشریخ و روایت میشود. داستان در قالب سومشخص است و بخش زیادی از آن مربوط به فضای ذهنی و افکار صابر است.
بایرامی دربارۀ این داستان میگوید: «این داستان همانقدر به واقعیت نزدیک است که پلنگ سر کوه به ماه. بنابراین همهٔ حوادث، اماکن و شخصیتهای آن خیالی است، هرچند که واقعی به نظر برسد و یا تاریخ هم از آنها به همین شکل نام برده باشد!»
خواندن کتاب شکارچیان ماه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران داستانهای ایرانی و ادبیات دفاع مقدس پیشنهاد میکنیم.
درباره مجمدرضا بایرامی
محمدرضا بایرامی متولد ۱۳۴۴ در اردبیل است، در نوجوانی به آثار صمد بهرنگی علاقهمند شد و اولین داستانش را برای رادیو ارسال کرد، با نوشتن کتاب کوه مرا صدا زد از قصههای سبلان توانست جایزۀ خرس طلایی، جایزۀ کبرای آبی سوئیس و جایزۀ کتاب سوئیس را دریافت کند. یکی از کتابهایش به اسم گرگها از برف نمیترسند جایزۀ جمهوری اسلامی ایران را از آن خود کرد. بایرامی در حال حاضر ریاست خانۀ داستان ایران را بر عهده دارد.
از آثار دیگرش میتوان به شبهای بمباران، عبور از کویر، غروب خورشید، مردگان باغ سبز و ... نام برد. او یکی از بهترین نویسندگان کودک و نوجوان در ۲۰ سال اخیر است.
بخشی از کتاب شکارچیان ماه
«پیوستن به جاننثاران هم البته گویی در جستوجوی یوسف رفتن بود. به نوعی. شنیده بود که سری اول بچههای مسجد، گروهی داشتهاند به نام جانبازان که یوسف هم جزء آن بوده و حالا تقریباً همهشان رفته بودند جنگ. بعد گروه دوم تشکیل شده بود. با اسم جدید و نه چندان دور از اولی. صبحها برای رزم و دویدن، میرفتند ورزشگاه. قبل از روشن شدن هوا. او باید راه درازی را میپیمود، آن هم به تنهایی. یکبار سگهای ولگرد حمله کردند بهش. مجبور شد پناه ببرد به کیوسک تلفن و در را به روی خودش ببندد. سگها دور باجه میچرخیدند و شیشهها را چنگ میزدند و دندان نشان میدادند. آب دهانشان پرت میشد به سوی او و همه جا را کدر میکرد. معلوم نبود چرا یکدفعه هار شدهاند. نیم ساعتی منتظر شد تا بروند. رفتند. هوا در حال روشن شدن بود و دیر میرسید به صف. دوروبر را نگاه کرد و دید خبری از سگها نیست. آمد بیرون و رفت سمت کوچهٔ پارس. همان جایی که برای ابد در یادش میماند و سرنوشتش را عوض میکرد به زودی. اما آن روز این اسم اهمیتی نداشت و شاید فقط میتوانست یادآور پارسهای سکوتشکن باشد و نه بیش. کوچهای بود مثل کوچههای دیگر. یکی از هزاران! به ناگهان سگها معلوم نشد از کجا هجوم آوردند. صدایشان همه جا را برداشته بود. از ته کوچه میآمدند. با سرعتی تمام. و شاید اگر همان وقت بیشتر فکر کرده بود به مکان، به راه دیگری میرفت. ولی یک حملهٔ ساده را چرا باید هشداری میگرفت از آینده؟ و وقت و جای عمل بود و نه فکر کردن به نشانهها و اشارهها. تازه اگر که بود. پس شروع کرد به دویدن. ولی تا باجهٔ تلفن _ که باز میتوانست جای پناهی باشد _ خیلی راه مانده بود. نمیرسید بهش. شانس اما ناگهان به یاری آمد. مثل امدادی غیبی. روبهروی مغازهٔ پارچهفروشی اطلس، لولههای مقوایی زیادی ریخته بودند تا صبح رفتگر بیاید و ببردشان. آن روزها هم مثل حالا نبود که مردم زباله را روی هوا بقاپند. عقلشان نمیرسید! لولهها دراز بودند و چشمگیر. یکی از آنها را برداشت و دور سر چرخاند. خدا خدا میکرد سگها دستش را نخوانند و نفهمند تفنگش خالی است! و او هرچند بعدها از تفنگ پر میترسید، اما شنیده بود که از تفنگ خالی دو نفر میترسند و امیدوار بود که همچنان باشد و ترسنده نه فقط خود او به تنهایی ... بخت اما بیشتر یار بود آن روزها. همه چیز به خیر گذشت. سگها پراکنده شدند و با زبانی آویزان و دمی افراشته، رفتند سمت بازار دوم. ولی خب، میتوانستند باز آیند و باید فکری میکرد. روز بعد، رفت سه راه مدائن و از فروشگاه ورزشی رستم، نانچیکو خرید تا تمرین را شروع کند.»
حجم
۲۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه
حجم
۲۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۸۰ صفحه