ترس از تباهی اما همیشه همراهیاش میکرد. زمانی تصمیم داشت دنیا را از تباهی نجات بدهد و زمانی دیگر، فقط خودش و آخرسر در هردو ناکامی احساس کرده بود.
رزمینا
چیزی که فراموش نشود، میتواند تو را بکشد!
Raha1300
قدیم مردم همان جوری بودند که نشون میدادند. الان یه چیزی نشون میدند، یه چیزدیگهای هستند. آدم گیج میشه از دیدنشون.
Raha1300
چرا همه چیز برعکس میشد؟ وقتی به سوی مرگ میرفتی، زندگی بهت لبخند میزد و وقتی به سوی زندگی میرفتی ... این طبع ناساز، این چیزی که گویی نبود جز لجبازی، از کجا میآمد؟ تقصیر بود یا تقدیر؟ یا هر دو؟ یا هیچکدام؟ هرچه بود، باعث میشد هیچ وقت احساس آرامش نکنی.
Raha1300
نداشتن نداشتن بود و اشکالی هم نداشت، اما وقتی داشتی و مفت هم داشتی و زحمت چندانی هم نکشیده بودی برایش، طبیعی بود که بخواهی بیشتر داشته باشی. بیش از پیش! تعلقی شگفتانگیز و درگیرکننده که بعدها زمانه معنادارترش میکرد! به شدت تمام. و این جوری چیزی شروع شد که دیگر فقط میشد بهش گفت حرص و طمع و نه نیاز.
Ali Fazelian
دنیای ما، دنیای بسیار بیرحمیه چون اون رو دیوونهها اداره میکنند نه عقلا و صلحا و اهل دل و احساس. برا همین خیلی وقتها فکر میکنم جهان رو به تباه میره نه صلاح ...»
Raha1300