
کتاب فانوسی که افسانه نبود
معرفی کتاب فانوسی که افسانه نبود
کتاب فانوسی که افسانه نبود نوشتهی حمید حسام و توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است. این اثر به روایت زندگی و خاطرات سردار شهید حسن ترک، فرمانده گردان کمیل لشکر ۲۷ محمد رسولالله و فرمانده طرح و عملیات لشکر ۳۲ انصارالحسین میپردازد. نویسنده با بهرهگیری از دفاتر یادداشت شهید، مصاحبه با دهها نفر از خانواده و همرزمان و منابع مکتوب متعدد، تصویری مستند و ملموس از زندگی، اندیشه و سلوک این فرمانده جوان ارائه داده است. ساختار کتاب بر اساس روایت اولشخص از زبان شهید ترک شکل گرفته و تلاش شده تا با پژوهشی گسترده و روایتی بدیع، ابعاد مختلف شخصیت و نقشآفرینی او در دوران دفاع مقدس بازنمایی شود. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب فانوسی که افسانه نبود
کتاب فانوسی که افسانه نبود با قلم حمید حسام، روایتی مستند از زندگی شهید حسن ترک را ارائه میدهد؛ فرماندهای که در میان همرزمان و فرماندهان دفاع مقدس به الگویی کمنظیر تبدیل شد. این کتاب با تکیهبر اسناد، یادداشتهای شخصی شهید، مصاحبه با ۸۴ نفر از نزدیکان و همرزمان و همچنین منابع مکتوب، تصویری چندوجهی از زندگی، باورها و نقشآفرینی او در تحولات اجتماعی و نظامی دهههای پرحادثه ایران ترسیم کرده است. ساختار کتاب بر پایه روایت اولشخص از زبان شهید ترک استوار است و نویسنده با انتخاب این زاویه دید، تلاش کرده تا صداقت و صمیمیت روایت را حفظ کند و خواننده را به تجربهای نزدیک از زیست و دغدغههای یک فرمانده جوان ببرد. در کنار روایت اصلی، پاورقیها و اسناد ضمیمه نیز به غنای مستندات افزودهاند. کتاب نهتنها به فرازونشیبهای زندگی شخصی و خانوادگی شهید ترک میپردازد، بلکه زمینههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دوران نوجوانی تا شهادت او را نیز بازتاب میدهد و تصویری از فضای جلسات قرآنی، فعالیتهای فرهنگی و مبارزاتی پیش از انقلاب و سپس حضور در جبههها را ارائه میکند.
خلاصه کتاب فانوسی که افسانه نبود
کتاب فانوسی که افسانه نبود با محوریت زندگی شهید حسن ترک، از کودکی و نوجوانی او آغاز میشود؛ زمانی که با نام فرامرز در خانوادهای مذهبی و اهل مهاجرت رشد میکند و مادرش همواره آرزوی بزرگی برای او در دل دارد. روایت با خاطرات حضور در جلسات قرآن، دوستیهای عمیق با سید جعفر حجازی و سعید تابلویی و تلاش برای فعالیتهای فرهنگی و مذهبی در همدان ادامه مییابد. نویسنده با جزئیات به فضای اجتماعی و سیاسی آن دوران میپردازد؛ از مبارزات دانشآموزی و فعالیت در انجمن اسلامی دبیرستان تا حضور در حزب جمهوری اسلامی و جلسات نهجالبلاغه. با آغاز جنگ، دغدغه انتخاب میان فعالیت فرهنگی و حضور در جبهه، ذهن حسن ترک را به خود مشغول میکند. در نهایت، او و دوستانش با واگذاری مسئولیتهای فرهنگی به افراد شایسته، راهی سپاه میشوند و پس از گذراندن دورههای سخت آموزشی، به جبهه اعزام میگردند. روایت کتاب، همزمان با شرح عملیاتها، آموزشها و سختیهای پادگان، به رشد معنوی و اخلاقی شخصیتها نیز توجه دارد. نویسنده با نقل خاطرات، گفتوگوها و جزئیات روزمره، تصویری زنده از فضای جنگ، دوستیها، دلتنگیها و آرمانخواهی نسل جوان آن دوران ارائه میدهد. کتاب در عین وفاداری به مستندات، تلاش کرده است تا روحیه، انگیزه و معنویت شهید ترک و همرزمانش را بهخوبی بازتاب دهد و نشان دهد که چگونه یک فرمانده جوان، با تکیهبر ایمان، اخلاق و رفاقت، به الگویی برای دیگران تبدیل شد.
چرا باید کتاب فانوسی که افسانه نبود را بخوانیم؟
کتاب فانوسی که افسانه نبود با روایتی مستند و صمیمی، امکان آشنایی با زندگی و اندیشههای یکی از فرماندهان جوان دفاع مقدس را فراهم میکند. ساختار روایت اولشخص و بهرهگیری از اسناد و خاطرات دستاول، به خواننده این فرصت را میدهد تا با فضای اجتماعی، فرهنگی و معنوی آن دوران و همچنین با چالشها و انتخابهای نسل جوان در مواجهه با جنگ و مسئولیتهای اجتماعی آشنا شود. این کتاب نهتنها تصویری از رشادت و ایثار، بلکه از رشد اخلاقی، معنوی و دغدغههای روزمره یک نسل ارائه میدهد و میتواند الهامبخش کسانی باشد که به دنبال فهم عمیقتر از تاریخ معاصر و نقش انسانهای عادی در تحولات بزرگ هستند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان تاریخ معاصر ایران، پژوهشگران حوزه دفاع مقدس، فعالان فرهنگی و اجتماعی و کسانی که دغدغه شناخت سلوک اخلاقی و معنوی نسل جوان در دوران جنگ را دارند پیشنهاد میشود. همچنین به کسانی که به دنبال الگوهای واقعی از رفاقت، مسئولیتپذیری و رشد فردی هستند، مطالعه این اثر توصیه میشود.
بخشی از کتاب فانوسی که افسانه نبود
«سه شبانهروز است که نخوابیدهام. پشت این خاکریزِ نصفهنیمه، فقط شهدا خوابیدهاند و با خمپارههایی که گاهی دوروبرشان منفجر میشود هم بیدار نمیشوند. هلیکوپترهای توپدار مثل لاشخور مدام بالای سرمان میچرخند. هیچ آمبولانسی سالم به خط نمیرسد. آخرین آمبولانس سه روز پیش آمد، از شهدا و مجروحانْ لبالب پر شد، وقت برگشتنْ موشک هلیکوپترها شکارش کردند. این سی چهل نفری هم که پشت خاکریزِ جادۀ فاو _ امالقصر میجنگند یا موجیاند یا مجروح. اما اگر مقابل قطار تانکهای صفکشیدۀ توی جاده نایستند و کم بیاورند ظرف چند دقیقه عراقیها به شهر فاو در دهانۀ خلیجفارس میرسند، پل روی اروند را منفجر میکنند، عقبۀ ما را میبندند و دهها هزار رزمندۀ ایرانی را اسیر میکنند یا میریزند توی امواج خروشانِ اروند. ساعتهای پایانی سهشنبه دوم اسفند سال ۱۳۶۴ است. شنودهای بیسیمی قرارگاه گفتهاند که صدام حسین به منطقه آمده و تمام توان ارتش عراق را برای عبور از خاکریز ما در جادۀ امالقصر گسیل کرده و فرماندهی سپاه هفتم را به ارتشبد ماهر عبدالرشید سپرده و او نیز به صدام قول داده به عنوان هدیۀ ازدواج دخترش با پسر صدام، شهر بندریِ فاو را از چنگ ما درآورد. سی چهل نفریم. اما خدا با ماست. عرض جبهه به اندازۀ عرض جادۀ فاو _ امالقصر است که با شانههای خاکی آن به هشت تا ده متر میرسد. چپ و راستمون آب و باتلاق است و روی همین جادۀ باریک، تا چشم کار میکند ستون تانکهای عراقی پشتسرهم به صف شدهاند اما آب و باتلاقِ دو طرف جاده دستشان را بسته و مستأصل ماندهاند که چگونه تختهگاز بیایند و دورمان بزنند و ما را زیر شنیهایشان له کنند.»
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۲۴ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۵۲۴ صفحه