کتاب خلق شدگان یک روز
معرفی کتاب خلق شدگان یک روز
کتاب خلق شدگان یک روز و داستان های روان درمانی دیگر نوشتهٔ اروین د. یالوم و ترجمهٔ نرگس خوزان است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب خلق شدگان یک روز
کتاب خلق شدگان یک روز یکی از آثار دکتر اروین د. یالوم است که در آن رویکرد مورد استفادهٔ خود را در حیطهٔ کاریاش، در قالب ده داستان بهزیبایی به تصویر میکشد، بهطوریکه خواننده (خواه آشنا به حوزهٔ روانپزشکی و خواه ناآشنا به این حیطه) قادر است آن فضا را در ذهن خود متصور و از آن میان با راهکارهای مورد استفادهٔ او آشنا شود. او در تمام این داستانها، عرضهٔ خویشتن خویش را مهمترین ابزار میداند و با استفاده از ابزار «اینجا و اکنون» در روند درمان، کارهای اکثر درمانگران کنونی را به چالش میکشد. او همواره تلاش میکند تا تمام ابعاد وجودی انسان ـ ابعاد بیولوژیک، روانی، اجتماعی و معنوی ـ را که شالودهٔ رویکرد اوست، برجسته کند. چنانچه در داستان سه بار گریستن هِلنا که خود یک درمانگر بود، بعدها با بررسی حرکات و رفتار بیلی (دوست عزیز دوران کودکیاش) به این نتیجه میرسد که او به اختلال دوقطبی دچار بوده و تمام آن شور و شوقها و سرزندگیاش ناشی از شیدایی بوده است، اما دکتر یالوم در این داستان، این کلیشهٔ ازپیشتعیینشده و مدوّن را به چالش میکشد و به هِلنا ثابت میکند که کارهای بیلی صرفاً ناشی از شیدایی او نبوده است و به این طریق، زندگی گذشتهٔ بیلی را نجات میدهد. یا در داستانی دیگر، حتی یک بیمار محتضر نقش خود را در برابر دیگران مفید میانگارد و بدین طریق با آغوشی باز به استقبال مرگ میرود و...
در این کتاب دکتر یالوم اذعان میدارد که طوری این داستانها را نگارش کرده است که برای همهٔ افراد (اعم از متخصص یا بیمار) قابل فهم باشد. بارها به بیمارانش در جلسات یادآوری میکند که همدیگر را با اسم کوچک مورد خطاب قرار دهند. خواندن این داستانهای واقعی حال هر کسی را خوش میکند.
خواندن کتاب خلق شدگان یک روز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از داستانها و آثار روانشناسی اروین د. یالوم خوشتان میآید این کتاب را هم حتما بخوانید.
درباره اروین یالوم
اروین دیوید یالوم (Irvin David Yalom) در سال ۱۹۳۱ میلادی و در واشنگتن دیسی در ایالات متحدهٔ آمریکا به دنیا آمد. او روانپزشک هستیگرا و نویسندهٔ آثار داستانی و غیرداستانی است. در ایران، بهعنوان نویسندهٔ رمانهای روانشناختی، بهویژه رمان مشهور «وقتی نیچه گریست» شهرت دارد. یالوم جایزهٔ انجمن روانپزشکی آمریکا را در سال ۲۰۰۲ میلادی دریافت کرد. اروین یالوم دانشآموختهٔ رشتههای پزشکی (در ۱۹۵۶ م.) و روانپزشکی (در ۱۹۶۰ م.) است. او پس از خدمت سربازی در سال ۱۹۶۳ استاد دانشگاه استنفورد شد و در همین دانشگاه بود که الگوی روانشناسی هستیگرا یا اگزیستانسیال را پایهگذاری کرد.
یالوم برای شرح تجربیات درمانی و ثبت آنها و همچنین برای کمک به روان انسانها کتابهایی داستانی و غیرداستانی نوشته است که همواره دیده و خوانده شدهاند. او به گفتهٔ خودش، برای نوشتن کتابهای معروفی همچون «وقتی نیچه گریست» و «دژخیم عشق» که آمیزهای از روانشناسی و فلسفه هستند، از چیزهایی الهام گرفته است. نخستین کتابی که یالوم بهصورت رمان نوشت «هر روز کمی به هم نزدیکتر» (۱۹۷۴) نام داشت؛ رمانی که با استفاده از تجربههایش در جلسات درمان با بیماران، آن را بهشیوهای جذاب و با کمکِ ۲ راوی روایت کرد.
بعضی از آثار داستانی یالوم عبارتند از:
(۱۹۸۹) جلاد عشق و دیگر داستانهای روان درمانی، (۱۹۹۲) وقتی نیچه گریست، (۱۹۹۶) دروغگویی روی مبل، (۱۹۹۹) مامان و معنی زندگی، (۲۰۰۵) درمان شوپنهاور، (۲۰۰۴) پلیس را خبر میکنم، (۲۰۱۲) مسئلهٔ اسپینوزا، (۲۰۱۵) خلقشدگان در یک روز و داستانهای رواندرمانی دیگر.
بعضی از آثار غیرداستانی یالوم عبارتاند از:
(۱۹۷۰) تئوری و عمل در رواندرمانی گروهی، (۱۹۸۰) رواندرمانی اگزیستانسیال، (۲۰۰۱) هنر درمان (نامهای سرگشاده به نسل جدید رواندرمانگران و بیمارانشان)، (۲۰۰۸) خیره به خورشید نگریستن (غلبه بر وحشت از مرگ)، (۱۹۹۷) یالومخوانان [گلچینی از مشهورترین آثار اروین یالوم]، من چگونه اروین یالوم شدم (۲۰۱۷)، مسئلهٔ مرگ و زندگی است.
در سینما نیز فیلمهایی با الهام از آثار اروین یالوم ساخته و منتشر شدهاند:
فیلم مستند «پرواز از مرگ» (۲۰۰۳)، وقتی نیچه گریست (۲۰۰۷) بهکارگردانی Pinchas Perry که دیدار خیالی فریدریش نیچه (فیلسوف آلمانی) و یوزف برویر (پزشک اتریشی) و رابطهٔ پر فرازونشیب آنها را روایت میکند و فیلم Yalom's cure بهکارگردانی Sabine Gisiger که در سال ۲۰۱۵ ساخته شد.
بخشی از کتاب خلق شدگان یک روز
«اگرچه سالها قبل او را فقط یکبار برای مشاوره ملاقات کرده بودم، اما لحظاتی که با هم در آن جلسه سپری کرده بودیم، کاملاً و بهطور دقیق در ذهنم حک شده است و اغلب اوقات به آن فکر میکنم. هلنا، زن دوستداشتنی، خوشصحبت و غمگینی بود که به ملاقاتم آمد تا دربارهٔ دوستش بیلی صحبت کند. او در طی گفتگویمان سه بار گریست. بیلی که سه ماه قبل از دنیا رفته بود، در زندگی هلنا جایگاه خاصی داشت. دنیای آن دو با هم متفاوت بود. بیلی در دنیای شاد سوهو گشتوگذار میکرد و هلنا مدت پانزده سال در یک ازدواج طبقهٔ متوسط جا خوش کرده بود ـ اما آنها یک عمر با هم دوست بودند. اولین بار همدیگر را در کلاس دوم دیدند، در بیست سالگیشان در کمون بروکلین زندگی با یکدیگر را تجربه کردند. هلنا فقیر بود، بیلی ثروتمند؛ هلنا مُحتاط بود، بیلی بیباک و بیقید؛ هلنا هرگز خشنود بهنظر نمیرسید. بیلی در موقعیتهای اجتماعی بسیاری، توانایی سخن گفتن داشت. بیلی بور و زیبا بود و راندن موتورسیکلت را به هلنا آموخته بود. هلنا درحالیکه چشمانش با برق خاصی میدرخشیدند، گفت: «یکبار مدت شش ماه سراسر آمریکای جنوبی رو، درحالیکه فقط کولهپشتی کوچکی به پشتمون بسته بودیم، موتورسواری کردیم. بهترین لحظات زندگیم همون سفر بود. بیلی همیشه میگفت: "بیا همه چیز رو تجربه کنیم؛ نذار هیچ حسرتی در دلمون باقی بمونه، بیا همه چیز رو استفاده و امتحان کنیم و برای مرگ چیزی باقی نذاریم تا براش ادعا کنه؛ و سپس، یکباره، چهار ماه قبل، سرطان مغز، و بعد از آن بیلی بیچارهٔ من در عرض چند هفته برای همیشه از زندگی دل کَند."»
اما هلنا در این لحظه گریه نکرد ـ این اتفاق پس از گذشت دقایقی دیگر رُخ داد.
«هفتهٔ گذشته در زندگیم واقعهٔ مهمی رخ داد. من آزمونهای کشوریم رو با موفقیت پشتسر گذاشتم و هماکنون یک روانشناس بالینی دارای مجوز هستم.»
«بهت تبریک میگم. این یک رویداد مهمه.»
«رویدادهای مهم همیشه خوب نیستن.»
«نظراتت رو برام توضیح بده.»
«در تعطیلی آخر هفتهٔ گذشته شوهرم، دو پسرم و دوستهای نزدیک اونا رو با خودش به پیکنیک برد، و من بیشتر ساعات آخر هفته رو با مرور زندگی خودم و درک عمیقتر اون رویداد مهم گذروندم. به نظافت خونه مشغول شدم، کمدها رو یکی پس از دیگری زیرورو کردم، وسایل بلااستفاده رو جمع و بستهبندی کردم، و ناگهان به آلبوم فراموششدهٔ قدیمی برخوردم که پر از عکسهای بیلی بود و من اونا رو سالها ندیده بودم. نفس عمیقی کشیدم، یک نوشیدنی آماده کردم و در گوشهای از اتاق روی زمین نشستم، و به آرومی آلبوم رو ورق زدم، اما این بار با دیدی کاملاً متفاوت و از منظر یک درمانگر به اونا نگاه کردم. به عکسی از بیلی که بسیار دوستش داشتم خیره شدم. او سوار دوچرخهش بود، نیمتنهای چرمی که زیپش باز بود به تن داشت، با لبخند اعجازآمیز که از لبانش میشکفت، با یک بطری آبجو در دستش، با اشاره از من میخواست که بهش ملحق بشم. همیشه عاشق اون عکس بودم، اما ناگهان، برای اولین بار، درست برای اولین بار، متوجه شدم که بیلی به اختلال دوقطبی دچار بوده، اینکه بیلی شیدا (مانیک) بوده، این فکر شوکهم کرد، یعنی تموم اون ماجراهای باارزش، کارهای هیجانانگیز و عجیبی که میکردیم، شاید همهٔ اونا چیزی نبود بهجز...»»
حجم
۲۲۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه
حجم
۲۲۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۰ صفحه