کتاب دزدان تابستان
معرفی کتاب دزدان تابستان
کتاب دزدان تابستان نوشتهٔ ترومن کاپوتی و ترجمهٔ زهره زادسر است. نشر قطره این کتاب را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب دزدان تابستان
کتاب دزدان تابستان داستان دختر جوانی از طبقهٔ مرفه است که دلباختهٔ کارگری یهودی میشود. «گریدی» ۱۷ساله همراه با خانوادهاش به سفر تابستانی نمیرود تا در کنار معشوقش «کلاید» بماند. در طول تابستان عشق بین این دو پرشورتر میشود، اما اتفاقاتی عجیب در انتظار او معشوقش است. واضح است که رابطهٔ بین آن دو سرانجامی ندارد، ولی گریدی به آن ادامه میدهد. این تناقضات در طول داستان چنان شدت میگیرند تا در نهایت یک تراژدی رخ میدهد. این رمان روایتگر تناقض و خودویرانگری است. شخصیتهای این اثر با خود و جامعه در کشمکش هستند و بهسمت نابودی پیش میروند. ترومن کاپوتی در آثارش تلاش میکند شخصیتها و انگیزههایشان را موشکافی کند. از دیگر ویژگیهای این رمان، ترسیم درخشان فضا، فرهنگ و زندگی مردم آمریکای پس از جنگ است.
خواندن کتاب دزدان تابستان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره ترومن کاپوتی
ترومن استرکفوس پرسونز، مشهور به ترومن کاپوتی در سال ۱۹۲۴ در نیواورلئان به دنیا آمد. او نویسندهای آمریکایی بود که نخستین داستان خود را با نام «میریام» در ۲۰سالگی منتشر کرد. مشهورترین کتاب این نویسنده اما کتاب غیرداستانیِ «در کمال خونسردی» است. ترومن کاپوتی بیش از ۶ سال را صرف نوشتن این کتاب کرد؛ البته این کتاب آنچنان شهرتی را برای این نویسنده رقم زد که ارزش صرف بیش از این ۶ سال را نیز داشت. در سال ۲۰۰۵، از زندگی نامۀ این نویسندهٔ آمریکایی، فیلمی با نام «ترومن کاپوتی» بهکارگردانیِ بنت میلر ساخته شده است که به زندگی او در زمان نوشتن کتاب «در کمال خونسردی» میپردازد. این فیلم توانست، نامزد جوایز مختلفی شود. فیلیپ سیمور هافمن در این فیلم، نقش کاپوتی را بازی میکند. رمان «دزدان تابستان» یکی دیگر از آثار این نویسنده است. ترومن کاپوتی در ۲۵ اوت ۱۹۸۴ در لسآنجلس درگذشت.
بخشی از کتاب دزدان تابستان
«گرِیدی بیهدف از اتاقی به اتاقی میرفت، جایی که تعدادی ساعت در اشکال هندسی متفاوت باشرارت چشمک میزدند، همه ازکارافتاده: دو تا مدعی بودند ساعت دوازده است، دیگری ساعت سه، و یکی میگفت یکربع به ده است. سرگشته مانند ساعتها، زمان در رگهای گرِیدی به غلظت عسل جاری بود، هر تکلحظه از سپریشدن امتناع میکرد: همچنان و همچنان، مانند نعرههای طلایی شیرهای ناآرامِ در کمین که شیشههای قفسهاشان را خرد میکردند و او غریوشان را تنها بهگونهای مبهم میشنید، سروصدایی که نمیتوانست آن را تشخیص دهد.
بوی نوستالژیک و معطر گل شمعدانی اسپانیایی در اتاق مادرش پیچیده بود و لوسی آراسته به جواهرات الماسنشان، درحالیکه روی لباسشب براق خشخشکنانش، شنل پوست قاقمی دور خود پیچیده بود، همچون شبح عبور میکرد و لحن نمایشی خاص مهمانیهایش در فضا طنین میافکند: برو بخواب عزیزم، خوابای خوش ببینی عزیزم...
و دمِ نمناکِ شمعدانی اسپانیایی میگفت: خنده، شهرت، و میگفت: نیویورک، زمستان.
گرِیدی در آستانهٔ در ایستاده بود، اتاق سبزرنگ قبلی به شکل وحشتناکی بههمریخته به نظر میرسید: روکشهای تابستانی مبلها برداشته شده بود، یک زیرسیگاری روی فرش نقرهایرنگ واژگون شده و خردهریز و خاکستر سیگار همهجای تختِ مرتبنشده پاشیده بود: پیراهن کلاید و یکی از زیرشلواریهایش لابهلای ملافهها پیچیده شده بود و نیز یک بادبزن قدیمی قشنگ از مجموعهای که لوسی جمعآوری کرده بود.
کلاید که هفتهای سه الی چهار شب را در آپارتمان آنها میگذراند، آن اتاق را دوست داشت و به خود اختصاص داده بود. لباسهایی را که نمیپوشید در کمد لوسی گذاشته بود و نیز شلوار خاکیرنگش را که همیشه کمی بوی شمعدانی اسپانیایی میداد. اما گرِیدی، که انگار نمیفهمید چرا اتاق مثل آنکه دزدان زیرورو کرده باشندش، اینطور بههمریخته بود، با چهرهای درهمکشیده لعنت میفرستاد. تنها چیزی که به فکرش میرسید این بود که: اتفاق وحشتناکی اینجا رخ داده، آنقدر وحشتناک که مرا بهخاطرش هرگز نخواهند بخشید. این چیز و آن چیز را برمیداشت و سعی میکرد اتاق را جمعوجور کند. پیراهن کلاید را برداشت، بعد همانجا ایستاد و با آستینهایش گونههای خود را نوازش کرد.»
حجم
۱۱۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه
حجم
۱۱۶٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۳۴ صفحه