کتاب طلسم جاودانگی
معرفی کتاب طلسم جاودانگی
کتاب طلسم جاودانگی نوشتهٔ رضا رشید است. نشر موج این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب طلسم جاودانگی
در کتاب طلسم جاودانگی که حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است، ابلیس که روزگاری سر از سجدهٔ پروردگار بر نمینداشت، با آتش کینه و غرور خود از درگاه خداوند رانده شد. او با خدای خود عهد کرد که نسل آدمی را با فتنههایش به تاریکی میکشاند، اما سخت متکبر بود و انسانهای معمولی را هیچگاه در حد و اندازهٔ خود نمیپنداشت. پس فرزندانِ فرزندانِ خود را بر فریب ضعیفان گماشت و فقط بندگان نیک خداوند را برای خود انتخاب کرد تا با انحراف آنها بزرگترین دشمنان ایزد یکتا را در آغوش خود بپروراند. شاید ابلیس میخواست بگوید که برترین آدمها همچون او مغرور و متکبر بوده و ظرفیت لطف الهی را نداشتهاند، اما پروردگار آسمانها و زمین میدانست که این جسم خاکی با دلی از نور الهی چه تواناییهایی دارد؛ انسانهایی که پاسخ وسوسههای شیطان را با تقویت ایمانشان دادند، عرش الهی را پشت سر گذاشتند و غیرممکنهایی را که در هیچ تخیلی نمیگنجد ممکن کردند. در این رمان، شیطان میگوید که بازماندهٔ نبرد سه نسل امپراتوری، جاودانه میشود و ۱۰۰۰ سال بر زمین حکمرانی می کند. ولیعهد که غرق در بازی شیطان است، دیر یا زود باید در مقابل پسرش قرار گیرد؛ پس در روز تولد او، قصد جانش را میکند، اما آرش، نیرومندترین جنگجوی امپراتوری، بهقیمت جان خود پسر را نجات میدهد و او را به برادر خود برزو که یکی از رهبران گروه یکتاپرست ایزدیار است، میسپارد. شاه پدر و شاه پسر که از مرگ نسل سوم امپراتوری مطمئن بودند، سالها با یکدیگر میجنگند و خون میریزند، اما هیچیک بر دیگری غالب نمیشود؛ تا اینکه نسل سوم امپراتوری پا به میدان مبارزه میگذارد و برای بقای نسل بشر میجنگد.
خواندن کتاب طلسم جاودانگی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب طلسم جاودانگی
«کلیکیه دقیقاً در مرز آشور قرار گرفته بود، پس آرش پیش از سفر به مصر به کلیکیه رفت. از این قلعه به آن قلعه میرفت و استحکامات و قوای جنگی آنها را ارزیابی میکرد. اصلیترین قلعهٔ کلیکیه، سیس بر فراز سیسان، بلندترین کوه خشژپاون قرار گرفته بود. ارتفاع دیوارهای سیس از بیست متر هم فراتر میرفت. دیوارهای سنگیای که قطرشان از چند متر هم بیشتر بود و منجنیقهای سنگینی با فواصلی منظم بر روی آنها نصب شده بود. برای تسخیر چنین شهری، حداقل صد هزار سرباز جنگی خبره لازم بود. به همین دلیل سیس را قلعهٔ تسخیرناپذیر میخواندند.
هرچند هدف اصلی آرش، کوریکوس، سپس سفر با کشتی به مصر بود، اما با خود فکر میکرد شاید بتواند راه نفوذی از دیوارهای سخت آن شهر پیدا کند، برای همین هم قصد داشت، چند روزی را در سیس بماند. روزهای آخر وگرزن بود و سرمای بادهای خشک پاییزی سیسان، از پوست و گوشت عبور کرده، استخوانها را میسوزاند. در میان بازار، پیرزنی چند دیگ بر آتش و چند چهارپایه و چند میز کوچک دور خود چیده بود و در کاسههای چوبی به مشتریانش، آش میفروخت. مدعی بود که در آشش از علفهای کوهی استفاده کرده و هرکس آن را بخورد، سلامت سرمای سیس را پشت سر خواهد گذراند. آرش که مدتها بود غذای گرم نخورده بود، کاسهای سفارش داد. پیرزن کاسه را پر کرد و آن را جلوی آرش گذاشت. پیرزن با اشاره به آرش نشان داد که تا گرم است بخوردش.
آرش به زبان لووی (زبان رایج کلیکیه که شبیه به ارمنی بود)، گفت: «زبان شما را متوجه میشوم.»
پیرزن برگشت، دهانش را نزدیک گوش آرش آورد و گفت: «اینجا هر مادی که زبان ما را بداند، به چشم جاسوس میبینندش.» سپس سرش را برگرداند و سر دیگهایش رفت.
آرش محتویات سومین کاسه را سرمیکشید که لوون همراه دهها سوار از میان خیابانهای تنگ سیس بهسوی قصر تاختند و گرد وخاک زیادی به پا کردند. چند جنگجو در جلوی آنها میتاختند و با شلاق راه را برای آنها باز میکردند. چند زن و مرد، زخمی و بر زمین افتادند، اما سریع خودشان را جمعوجور کردند و بر زانوهایشان نشستند. کل خیابان بر زانو افتادند تا لوون از مقابلشان بگذرد. پیرزن متوجه شد که آرش از این رسم کیلیکیان خبر ندارد، سریع بهسویش شتافت، با دستش آستین آرش را گرفت و او را بهسمت پایین کشید. آرش هم مثل بقیه به زانو افتاد و بهآرامی گفت: «مرزبانی هم برای لوون زیادی است، چرا همه برایش زانو زدهاند؟»»
حجم
۳۰۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۳ صفحه
حجم
۳۰۸٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۹۳ صفحه
نظرات کاربران
جذاب بود