دانلود و خرید کتاب گم شدن روزها در این حوالی مصطفی سیفی
تصویر جلد کتاب گم شدن روزها در این حوالی

کتاب گم شدن روزها در این حوالی

نویسنده:مصطفی سیفی
انتشارات:نشر آواژ
امتیاز:
۴.۹از ۹ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گم شدن روزها در این حوالی

کتاب گم شدن روزها در این حوالی، روایت جدیدی از ماجرای رستم و سهراب است؛ نمایشنامه‌ای اقتباسی، با حال و هوایی طنز از مصطفی سیفی که خواندن آن برای دوست‌داران نمایشنامه، لحظاتی لذت‌بخش را رقم می‌زند.  

درباره‌ی کتاب گم شدن روزها در این حوالی

داستان رستم و سهراب، داستان تراژدی اما خواندنی از ماجرای کشته شدن پسری به دست پدرش است. یکی از زیباترین شاهکارهای ادبیات غنی ایران، از شاهنامه‌ی فردوسی. اما مصطفی سیفی روایت جدیدی از این ماجرا ارائه کرده است. گم شدن روزها در این حوالی نمایشنامه‌ای اقتباسی با زمینه ایرانی و بومی است. مصطفی سیفی با شیوه نگارشی آمیخته به طنز خود اثری قابل توجه پدید آورده است. در نمایشنامه گم شدن روزها در این حوالی روایتی متفاوت از رستم و سهراب مطرح می‌شود. نکته‌ی جالب درباره‌ی این اثر اضافه شدن شخصیت‌هایی از نمایش‌های ایرانی چون مبارک و قبله عالم است.  

کتاب گم شدن روزها در این حوالی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این اثر را به علاقه‌مندان نمایشنامه‌های اقتباسی و دوست‌داران درام‌های ایرانی پیشنهاد می‌دهیم. اگر به نمایشنامه‌هایی با حال و هوای طنز و نوآوری علاقه‌مند هستید، از خواندن کتاب گم شدن روزها در این حوالی لذت می‌برید. 

بخشی از کتاب گم شدن روزها در این حوالی

رستم: می‌دونم...

سهراب: [خشمگین] نه تو نمی‌دونی...

رستم: می‌دونم...

سهراب: [خشمگین] چی رو می‌دونی؟

رستم: [خشمگین] من از تو بزرگترم. چهار تا پیرهن بیشتر پاره کردم... پس می‌دونم.

سهراب: تا کی باید اینجا باشیم، ما منتظر چی هستیم؟

رستم: چیه؟ ناراحتی؟

سهراب: این انتظار فقط پر از امید واهی و بیهوده‌ست.

: [رستم روبروی سهراب زانو می‌زند و شانه‌های او را می‌گیرد.]

رستم: ببین پسر ما باید امیدوار باشیم... خودت رو نباز.

سهراب: من از خودم متنفرم... از تو هم همینطور... من مال اینجا نیستم... من باید برم...

رستم: [برمی‌خیزد.] بفرما! راه باز جاده دراز! کسی جلوت رو نگرفته. [با دست خارج صحنه را نشان می‌دهد.]

سهراب: با این پا؟ نکنه دیوونه شدی. من با این پا جایی نمی‌تونم برم و این تقصیره توئه.

رستم: [خشمگین] آدم‌های بی‌عرضه همیشه مقصر رو دیگران می‌دونن.

سهراب: یعنی می‌خوای بگی تو این بلا رو سر من در نیاوردی؟

رستم: چرا من بودم... ولی تقصیر من نبود... تاریک بود... من تو رو ندیدم... ماه هم تو آسمون نبود... من تو رو ندیدم... ترسیدم که دزد باشه.

سهراب: ولی من از تو پرسیدم کی هستی.

رستم: تو نباید می‌پرسیدی که من کی هستم. این من بودم که باید می‌پرسیدم تو کی هستی.

کاربر ۱۹۰۷۳۳۰
۱۳۹۹/۰۲/۱۴

کتابی خواندنی و جذاب، حتما بخوانید...

کاربر۱۰۵۷
۱۳۹۹/۰۲/۱۳

باسلام و دستمریزاد بینهایت از خواندنش لذت بردم.فضاسازی عالی. بیصبرانه منتظر خواندن آثار دیگری از نویسنده این اثر هستم.🌷

کاربر 820169
۱۳۹۹/۰۱/۲۹

خیلی عالی است. مدتها بود. دنبال یه همچین چیزی میگشتم؛ که الحمدالله به آرزوم رسیدم. دست مریزاد؛ 5ستاره نوش جانتان امیدوارم. در آینده به محتوای برنامه افزوده بشه موفق وموید باشید. 🕤🌛🌜⛅⛈️🎆🎀🎯⛸️♣️♠️🎽🏐🥈⚽

در پی یافتن دلیل و توضیح همه چی نباش، مثل کسی نباش که برای یافتن دلیل آبی بودن دریا خودش رو تو اقیانوس غرق می‌کنه. پی بردن به علت هر چیز کار خطرناکیه که جز نا امیدی حاصلی نداره و عاقبت آدم رو بدبخت می‌کنه...
📖
یه حسی درون هر آدمی هست که یه چیزهایی رو درک می‌کنه که حواس پنجگانه از درکش عاجزن.
📖

حجم

۲۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

حجم

۲۹٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۲ صفحه

قیمت:
۵,۹۰۰
تومان