کتاب خداحافظ پدرخوانده
معرفی کتاب خداحافظ پدرخوانده
کتاب خداحافظ پدرخوانده نوشتهٔ علی اصغر شیرزادی است. نشر خزه این پژوهش ادبی را منتشر کرده است. این اثر حاوی درنگی بر شش رمان جهانی و نگاهی به داستاننویسی ایرانی است.
درباره کتاب خداحافظ پدرخوانده
کتاب خداحافظ پدرخوانده حاوی گزیدهای است از مهمترین مقالات و نقدهای ادبی علی اصغر شیرزادی؛ نویسنده و روزنامهنگار پیشکسوت ایرانی. این کتاب از دو بخش تشکیل شده است. در بخش اول، نقدهایی بر رمانهایی از «ماریو بارگاس یوسا»، «کازوئو ایشی گورو»، «هرتا مولر» و... دیده میشود. در این بخش میخوانید درمورد «بچههای آربات» (پوستانداختن آناتولی ریباکف با نوگرایی سنجیده در سنت رماننویسی روسی)، ژرفاندیشی فلسفی - روانشناختی فریدریش دورنمات در رمان جنایی، پلیسی «قاضی و جلادش»، شورش ماندگار پسامدرنیستی هرتا مولر علیه توتالیتاریسم کمونیستی در «سرزمین گوجههای سبز»، درخشش خلاقیت کازوئو ایشی گورو در بازآفرینی ذهن و زبان یک «نوکر» نمونهٔ انگلیسی در «بازمانده روز»، «جادهٔ فلاندر»، «عصر قهرمان» (نخستین رمان ماریو بارگاس یوسا). در بخش دوم، نگاهی به یک کتاب یا کارنامهٔ ادبی داستاننویسانی همچون محمود دولتآبادی، محمدعلی علومی، یعقوب یادعلی و جلال آلاحمد انداخته شده است؛ همچنین نویسنده به بررسی میانمایگی و ابتذال در ادبیات امروز ایران پرداخته است.
خواندن کتاب خداحافظ پدرخوانده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه درمورد آثار داستانیِ ایران و جهان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خداحافظ پدرخوانده
«این فقره، همانا لذتِ نوشیدن جرعهآبی خنک و گواراست در نیمروز تابستان و عطش، خاصه نزد آدمهایی که به قول حضرت مولانا جلالالدین بلخی، آب کم میجویند و به لطف موهبتی همواره رازآمیز، قدر تشنگی را نیک میدانند و حرمت عطش به جای میآورند. درست در بزنگاه این مفهوم است که داستاننویس و خواننده، روی یک محور، تکه یا تکههایی از «زندگی» را با انتخاب و اختیار و دخالت خلاق بازمیآفرینند تا «مرگ» را به تأخیر بیندازند و هر یک به سهم خود، بیکرانگی آفرینش و عظمت آفرینشگری را به تجربهای در تنهایی محض از چشمانداز یگانهٔ ذهن انسانی دنبال کنند و برقصند، بخندند، بگریند و به غمشادی و رندی –در عمق تاریک نقیضهها- آه بکشند و در درون با طنازی خود را دست بیندازند.... از سالیان سال پیش در جایی یا جاهایی با کلیگویی گفته و نوشته میشد که «زندگی» داستان است و «داستان» زندگی. گفته و نوشته نمیشد اما که «زندگی» -بهسادگی و صافی- چیست و «داستان» چی؟ برخی اشخاص محترم که باری به هر جهت زندگی میکردند و خوش بودند و قصه هم مینوشتند، گاهی هم نظریههایی بر مرز قطعیت در باب قصه و قصهنویسی صادر میکردند تا زمان بگذرد و زمانه طی شود به خیر و خوشی و دور از هرگونه شر و ناخوشی. میگفتند که زندگی «داستان» میسازد و به طرزی افاضه میفرمودند که انگار کافی بود بایستی، بنشینی یا بخوابی و بگذاری داستان ببارد، یا از نوک «خودنویس» ها فوران کند. اندک زمانی بعد، اختراع «خودکار» کار را آسانتر کرد و بعضی آقایان و بانوان چنان تندتند مینوشتند که نوک خودکارشان داغ میکرد و لاجرم کاغذ را میسوزانید. شاید به همین علت بود که ول کردند و رفتند دنبال اموری که دور و نزدیک بودن و ماندن از ایستگاههای آتشنشانی در تعیین سرنوشت «زندگی» و «داستان» هاشان کوچکترین تأثیری نداشته باشد. بالاخره و عجالتاً مابین «زندگی» و «داستان» کماکان فاصله افتاد و این فاصلهٔ احترامآمیز تا اطلاع ثانوی حفظ شد.»
حجم
۱۰۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه
حجم
۱۰۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۰۸ صفحه