دانلود و خرید کتاب عزازیل مرضیه اخوان نژاد
تصویر جلد کتاب عزازیل

کتاب عزازیل

دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۸از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب عزازیل

کتاب عزازیل نوشتهٔ مرضیه اخوان نژاد است. انتشارات آراسبان این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب عزازیل

کتاب عزازیل حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که داستان آن به شما می‌گوید سه سال از پروندهٔ ارتعاش می‌گذرد. «آیسان» همراه «حامی» (آرکا) و «هستی» در روستایی مخفیانه زندگی می‌کنند؛ تا اینکه طی یک تماس از طرف مافوق حامی، حامی ناچار به ترک روستا و راهی تهران می‌شود؛ به امید دستگیری «داریا دامون» ( عفریت) و غافل از اینکه تمام این جریانات فقط برای جلب‌توجه حامی است تا داریا بتواند به مخفی‌گاه آن‌ها نفوذ کند و آیسان را که مدتی طولانی در پی او بوده است، بدزد. ماجرا چیست؟ این افراد کیستند؟ سرانجام چه خواهد شد؟ این رمان ایرانی به قلم مرضیه اخوان نژاد را بخوانید تا بدانید. «عزازیل» به‌معنای بچه‌ای است که بسیار شیطنت می‌کند. بچۀ شرور و لقب ابلیس یا شیطان از معانی دیگر این واژه است. این رمان ۲۸ فصل دارد.

خواندن کتاب عزازیل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب عزازیل

«صدای آلارم گوشی، چنان از جا پراندش که سرش محکم با تاج تخت برخورد کرد و نفسش لحظه‌ای در سینه‌اش حبس شد.

دستی پس سرش کشید، "لعنتی" ای زیر لب گفت و نگاهی به ساعت گوشی انداخت؛ دقیق دو ساعت خوابیده بود و حس می‌کرد همان مقدار برایش کافی است. ترجیح می‌داد استراحتِ اساسی را زمانی‌که سایا ترخیص می‌شود و به خانه می‌آید، انجام دهد.

از جا برخاست و لباس‌هایش را با بافت طوسی و شلوارِ لی مشکی عوض کرد. کاپشنش را نیز روی دست انداخت و از اتاق بیرون رفت.

احساس تشنگی وادارش کرد تا قبل از خروج از خانه، راهش را سمت آشپزخانه کج کند. ولی هنوز به آستانهٔ ورودی آشپزخانه نرسیده بود که صدای شکستنِ شیشهٔ پنجره و پشت‌بندش جسمِ سفت و تیزی که در کمرش فرو رفت، نفسش را بند آورد و او را به زانو روی زمین انداخت.

دهانش باز مانده بود؛ دردی که در کمرش می‌پیچید، اجازهٔ نفس کشیدن به او را نمی‌داد و او برای بلعیدن هوا، مانند ماهی به دور افتاده از آب، باز و بسته می‌کرد.

دست لرزانش را سمتِ کمرش برد و محلِ دردِ طاقت‌فرسایش را لمس کرد. خیس شدن دستش و حسِ طعم خونی که مشامش را پر کرد، به او فهماند که تیر خورده است!

آن‌قدر خرناسه کشید تا این‌که بالاخره تک سرفه‌ای زد و مقداری خون از دهانش بیرون ریخت و همان برای باز شدنِ مجرای تنفسی‌اش کافی بود. دیگر قادر به ایستادن روی زانویش نبود و با صورت نقش بر زمین شد.

تک‌تیرانداز که با دوربین اسلحه‌اش تا لحظهٔ آخر آراد را زیرِ نظر گرفته بود و انگشتش ماشه را همچنان لمس می‌کرد تا در صورت لزوم گلوله‌ای هم در سرِ او شلیک کند، دکمهٔ بلوتوثِ داخلِ گوشش را زد و گفت:

-مأموریت انجام شد.

شخص پشت خط با تمسخر گفت:

-چه عجب!

پوزخندی زد و جواب داد:

-دل نمی‌کند از بیمارستان. نمی‌دونم چی شد که زد به سرش بیاد خونه. سه ساعت هم من رو این بالا علاف کرد تا بیاد پذیرایی. این‌جا فقط مشرف به پنجرهٔ پذیرایی بود.

شخص پشت خط با جدیت گفت:

-همین الان برگرد تا بریم سروقتِ عملیات دوم! ردی هم از خودت به جا نذار.

"چشم"ای گفت و تماس را قطع کرد.

مجدد از دوربینِ اسلحه نگاهی به آراد انداخت که غرق در خون بود. بعید می‌دانست تا کسی به دادش برسد، از شدتِ خونریزی زنده بماند.»

Negin
۱۴۰۳/۰۵/۰۷

رمانی که نویسنده‌ش یه سایکوعه‌. جلد اول ارتعاشه اول اونو بخونید

کاربر ۶۹۵۴۲۶۹
۱۴۰۳/۰۳/۲۸

از نظر فکری این نویسنده اصلا برای جامعه مناسب نیستند

کاربر 8014803
۱۴۰۲/۱۱/۱۴

سلام جلد اولش اسمش چیه؟؟؟

کاربر 8761941
۱۴۰۳/۰۵/۰۳

رو هم رفته بد نبود .کتاب اول از نظر داستانی بهتر بود ولی تو این یکی داستان ضعیف تر ولیقلم نویسنده بهتر شده بود هر چند هنوز هم جای پیشرفت داره. پایان بندیش هم به دلم نچسبید.

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۱۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۷۶۰ صفحه

حجم

۷۱۹٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۷۶۰ صفحه

قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۶۰,۰۰۰
۵۰%
تومان