کتاب نیم رخ

کتاب الکترونیکی «نیم‌رخ» نوشتهٔ عادله حسینی اثری در ژانر داستانی است که نشر شقایق آن را منتشر کرده است. این رمان با نگاهی به زندگی روزمره و دغدغه‌های زنان جوان، روایتگر فرازونشیب‌های عاطفی و اجتماعی شخصیت اصلی خود است. داستان در بستر روابط خانوادگی، دوستی‌ها و چالش‌های فردی شکل می‌گیرد و با زبانی صمیمانه به مسائل معاصر جامعه می‌پردازد. نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب نیم رخ

«نیم‌رخ» اثری داستانی است که در قالب رمان به زندگی یک زن جوان به نام «شیوا» می‌پردازد. این کتاب در سال ۱۳۹۶ منتشر شده و فضای آن در دل شهر تهران و میان خانواده‌ها و روابط دوستانه شکل گرفته است. نویسنده، عادله حسینی، با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، دغدغه‌های زنان، مسئولیت‌های خانوادگی و روابط پیچیده میان شخصیت‌ها، تصویری ملموس از جامعهٔ معاصر ارائه داده است. ساختار کتاب مبتنی بر روایت اول‌شخص است و خواننده را به دنیای ذهنی و عاطفی شخصیت اصلی نزدیک می‌کند. در کنار روایت‌های خانوادگی، موضوعاتی مانند مراقبت از والدین بیمار، چالش‌های شغلی، روابط عاطفی و فشارهای اجتماعی نیز در بستر داستان گنجانده شده‌اند. «نیم‌رخ» با بهره‌گیری از دیالوگ‌های زنده و توصیف‌های دقیق، فضای صمیمی و در عین حال پرتنشی را خلق کرده که خواننده را با فرازونشیب‌های زندگی شخصیت‌ها همراه می‌کند.

خلاصه داستان نیم رخ

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! داستان «نیم‌رخ» حول محور زندگی «شیوا»، زنی جوان و مستقل، می‌چرخد که بار مسئولیت مراقبت از پدر بیمار خود را بر دوش دارد. شیوا در کنار دغدغه‌های خانوادگی، با چالش‌های شغلی در آموزشگاه هنری و روابط پیچیده با دوستان و آشنایان روبه‌رو است. روایت با توصیف روزمرگی‌ها، رفت‌وآمدها و گفت‌وگوهای صمیمی میان شیوا و اطرافیانش آغاز می‌شود و به تدریج لایه‌های عمیق‌تری از شخصیت او را آشکار می‌کند. در طول داستان، شیوا با مسائلی مانند پیدا کردن پرستار مناسب برای پدرش، مدیریت مشکلات مالی، و حفظ تعادل میان زندگی شخصی و حرفه‌ای دست‌وپنجه نرم می‌کند. روابط عاطفی او با شخصیت‌هایی چون «فرهاد» و «احسان» نیز بخش مهمی از روایت را تشکیل می‌دهد و کشمکش‌های درونی و بیرونی او را به تصویر می‌کشد. حضور کودکانی مانند «سارینا» در آموزشگاه، و تعاملات شیوا با مادران و پدران هنرجویان، فضای داستان را پویاتر و چندلایه‌تر می‌کند. در کنار این مسائل، شیوا با فشارهای اجتماعی و انتظارات خانواده و جامعه مواجه است و تلاش می‌کند هویت و استقلال خود را حفظ کند. روایت با لحنی صمیمی و جزئی‌نگر، لحظات تلخ و شیرین زندگی شخصیت‌ها را به تصویر می‌کشد و خواننده را با دنیای پرچالش و در عین حال امیدبخش شیوا همراه می‌کند، بی‌آنکه پایان داستان را افشا کند.

چرا باید کتاب نیم رخ را بخوانیم؟

«نیم‌رخ» با تمرکز بر زندگی یک زن جوان در جامعهٔ امروز، به موضوعاتی چون مسئولیت‌پذیری، استقلال فردی، روابط خانوادگی و چالش‌های عاطفی می‌پردازد. این کتاب با روایت جزئیات زندگی روزمره و دغدغه‌های ملموس شخصیت‌ها، تصویری واقعی و قابل لمس از فرازونشیب‌های زندگی زنان جوان ارائه می‌دهد. خواندن این اثر فرصتی است برای هم‌دلی با شخصیت‌هایی که درگیر انتخاب‌های دشوار، روابط پیچیده و مسئولیت‌های سنگین هستند. همچنین، کتاب به خوبی نشان می‌دهد که چگونه امید، شوخ‌طبعی و مهربانی می‌تواند در دل مشکلات، راهی برای ادامه دادن باشد.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

این کتاب برای علاقه‌مندان به رمان‌های اجتماعی و خانوادگی، به‌ویژه کسانی که دغدغه‌های زنان، روابط میان‌نسلی و چالش‌های زندگی شهری را دنبال می‌کنند، مناسب است. همچنین برای خوانندگانی که به روایت‌های واقع‌گرایانه و شخصیت‌پردازی عمیق علاقه دارند، «نیم‌رخ» انتخابی قابل توجه خواهد بود.

بخشی از کتاب نیم رخ

«کلید را به در حیاط می‌اندازم. حیاط بزرگ خانه در روزهای آغازین اردیبهشت غرق در گل است. باغچه‌های گرد که در چند جای حیاط تعبیه شده بود. حوض چند طبقه به همراه فواره‌ی کوچکش و از همه مهم‌تر گلدان‌های شمعدانی که پله‌های بین حیاط و ایوان را تزیین کرده بود همه و همه برایم یادگاری بودند. اولین پله را بالا می‌روم و بر روی گلدان محبوبم خم می‌شوم. با دستم آرام برگ سبز و دالبرش را کنار می‌زنم. گل تازه باز شده. حال دلم را خوب می‌کند. دستی بر رویش می‌کشم و آرام می‌گویم: «خوشگل من زودتر از اینا منتظر بودما!» وارد هال می‌شوم. کفش‌هایم را با دمپایی‌های ابریم که با عکس کیتی مزین شده عوض می‌کنم. از همان جلوی در داد می‌زنم: - ای صاب خونه من اومدع! کیفم را بر روی کاناپه رها می‌کنم و در حال در آوردن شال و مانتو می‌گویم: می‌دونم که دلت برام خیلی تنگ شده. حق داری! موجود دوست داشتنی‌ای هستم! از هال مستطیلی خانه می‌گذرم و وارد آشپزخانه می‌شوم: - صبر کن یه لیوان آب بخورم. میام برات همه چی رو تعریف می‌کنم!»