کتاب لهجه ها اهلی نمی شوند
معرفی کتاب لهجه ها اهلی نمی شوند
کتاب لهجه ها اهلی نمی شوند؛ تجربه زندگی میان زبانهای عربی و انگلیسی نوشته و گردآوریشده توسط پائولین قلدس و خالد مطاوع با ترجمهٔ بتول فیروزان است و نشر اطراف آن را منتشر کرده است. نشر اطراف با توجه به اهمیت مواجههٔ آگاهانه با زبان و کارکردهایش، مجموعهٔ «زندگی میان زبانها» را با کتاب «ارواح ملیت ندارند» شروع کرده و لهجهها اهلی نمیشوند دومین کتاب این مجموعه است. در این مجموعه سراغ آثار نویسندگانی رفته که به تجربهٔ زندگی در بیش از یک زبان اندیشیدهاند یا روایتشان از تجربهٔ زبان و بازیهایش در فرایندهای نوشتن، خواندن، سخن گفتن و شنیدن را با مخاطب در میان گذاشتهاند.
درباره کتاب لهجه ها اهلی نمی شوند
به کدام زبان فکر میکنی؟ به کدام زبان خواب میبینی؟ به کدام زبان لطیفه یا ناسزا میگویی؟ به کدام زبان دروغ میگویی یا اعتراف میکنی؟ ترانههای چه زبانی را زمزمه میکنی؟ چه کلمهها، اصطلاحات و ضربالمثلهایی را از زبانی دیگر به قلمروی حرفهای روزمرهات آوردهای؟ این روزها که تماموقت مشغول تماشای شش فصل فلان سریال کرهای، انگلیسی یا ترکی هستی، در کدام زبان زندگی میکنی؟ کسی که با زبانی غیر از زبان مادریاش سروکار دارد، از این سؤالها زیاد میشنود.
این روزها دلمشغولی آگاهانه به زبان مادری یا زبانهای دیگر در انحصار کسانی که ارتباط آکادمیک و تخصصی با زبان دارند یا مسافران و مهاجران نیست. رسانهها و شبکههای اجتماعی تقریباً همه را در معرض کلمهها و جملههای زبانهای دیگر قرار میدهند و بسیاری از ما، به واسطهٔ تجربهٔ چنین فضایی، حالا رابطهٔ متفاوتی با زبان داریم. پای واژهها و اصطلاحاتی که از زبانی به زبانِ دیگر راه یافتهاند به خانهٔ خیلیها باز شده است.
گشتوگذار در سرزمین زبان سفری پرماجراست. بسیاری بر این باورند که آدمی چیزی نیست جز زبانش و در پارهای موارد «زباندرازیهایش»؛ همان لحظاتی که چشم در چشم زبان میایستد و به زورآزمایی دعوتش میکند.
کسانی که در بیش از یک دنیای زبانی زندگی میکنند، گویی میان زبانها، هویتها و فرهنگها شناورند. البته ابهام و تعلیقِ معنایی فقط در قلمروی مواجههٔ زبانهای مختلف رخ نمیدهد.
آشنایی با تجربههای متعدد کسانی که در فضاهای میانزبانی تردد میکنند یا ساکن میشوند، ما را مهمان سفرهٔ رنگین صداها، عواطف و اندیشههای نو میکند و چه بسا اهمیت شناخت و بررسی جایگاه خودمان در دنیای تعاملی زبان را نیز برایمان روشنتر کند.
کتاب لهجهها اهلی نمیشوند به نویسندگانی عربآمریکایی اختصاص یافته که هر کدام صدایی متفاوت را به گوش مخاطب میرسانند. این نویسندگان، در ناداستانهایی خلاقانه و با سبکهایی گوناگون، تجربهٔ زیسته و تأملات مهاجرانی از کشورهای مصر، مغرب، لبنان، لیبی و فلسطین را بازنمایی کردهاند و دریچههایی تازه به مضامینی مانند سیاست، خانواده، فرهنگ و نژاد گشودهاند.
نویسندگان این متنها که از نظامهای اعتقادی و بسترهای فرهنگی گوناگونی میآیند از افکار، ایدهها، خیالپردازیها و خاطراتشان میگویند تا پیچیدگی تجربهٔ عربآمریکایی و چالشهای زندگی در بیش از یک چشمانداز سیاسی و فرهنگی را منعکس کنند، گسستگی بین سیاستهای هژمونیک ایالات متحده در خاورمیانه و سیاستهای نژادی آمریکا در خانه را پیش چشم بیاورند، و تجربهٔ چگال و پیچیدهٔ احساس غربت در وطن و در کشور میزبان را با مخاطبان در میان بگذارند. این نویسندگان هوشیارانه و هدفمند به جایگاه خود نگریستهاند و از فضای بینابینیِ میان دو زبان و دو فرهنگ بهره بردهاند تا مختصات جهانی نو در محل تلاقی دو زبان را برای خود و دیگران روشن کنند.
جستارهای این کتاب از این قرار هستند:
شدت پریشانیات چقدر است؟؛ خاطرهٔ درد (الماز ابینادر)
در آغوش جاده؛ پدرم مثل گاوچرانها بود (نبیل ابراهیم)
آنها هنوز کلید خانهشان را دارند؛ پیشنهاد ناممکن خودکشی به اسرائیل (جورج ابراهیم)
راهم را که گم میکنم...؛ پیاده تا خانه (پائولین قَلدَس)
اوهام تسلیبخش؛ ما آن دیگریهای بامزه هستیم (ربیع عَلَمالدین)
استعمار خیال؛ شاید بهتر است اصلاً ننویسم (لیلی العلمی)
بابا و پونتیاک؛ هرگز به رشتهکوههای لبنان نرسیدم (هدیل غنیم)
صدای آواره؛ لهجه آخرین تقلای زبان مادری است (ایمان مرسال)
مناسک بازگشت؛ آنها به لیبی بازمیگردند و من در غربت میمانم (خالد مطاوع)
فراموش کرده بودم چقدر کوچک است؛ ساختوساز روی خاکهای سست (نعومی شهاب نای)
خواندن کتاب لهجه ها اهلی نمی شوند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به کسانی که «زبان» برایشان مسئلهای جذاب و قابل تأمل است پیشنهاد میکنیم. کسانی که بیش از یک زبان بلدند یا لهجه دارند از این کتاب لذت خواهند برد.
درباره بتول فیروزان
ترجمه فرایندی پیچیده است که بسته به تجربهٔ زیستهٔ مترجم میتواند دغدغهای شخصی شود. مترجم کتاب لهجه ها اهلی نمی شوند، این روزها دیگر میان ما نیست (۱۳۶۷-۱۴۰۲). اما بیتردید حضورش در کلمه کلمهٔ این اثر پرفروغ ادامه دارد. بتول فیروزان دانشآموختهٔ رشتهٔ روانشناسی در دانشگاه علامه طباطبایی و مطالعات روانکاوی نظری در دانشگاه یوسیاِل لندن بود. مهمترین شاخصهٔ او در جایگاه مترجم تعامل جسورانه، پژوهشگرانه و از سر کنجکاویاش با متن و روحیهٔ همکاریاش بود که موجب میشد با تأنی و حوصله، ترجمههایش را بارها بازنویسی و اصلاح کند. مطالعات مفصل او دربارهٔ ادبیات عرب، تحقیقات برونمتنیاش برای رفع ابهامهای احتمالی، تجربههای شخصیاش در جایگاه یک ایرانیلبنانی و شوق و مداومتش برای رسیدن به متنی خوشخوان، معتبر و پیراسته تحسینانگیز بود. بیشک ترجمهٔ بعضی جملههای این یادگار ارزشمندِ بتول فیروزان یاد تجربهٔ رنجی فردی و جمعی را برای او زنده میکرد؛ رنجی که او آن را به عنوان بخشی از هزینهٔ دستیابی به اثری برجسته به جان خرید.
بتول فیروزان در مقدمهٔ کتاب لهجه ها اهلی نمی شوند اینطور میگوید: «هگل آزادی را «در خانه بودن» تعریف میکند. من تازگیها به بیان جدیدی برای خانه رسیدهام. انگار جابهجایی مکان فیزیکی خانه مرا به سمت معنای استعاری خانه برده. فهمیدهام که خانه برای من مکانمند نیست، زبانمند است. حالا خانه برای من در زبان است و در کلمهها. جایی است که هر دو زبان عربی و فارسی در هر لحظه جاریاند. جایی است که هر وقت بخواهی، میتوانی با کلمهها و عبارتهایی از هر دو زبان میان جملههایت پل بزنی، یا شاید به زبانی صحبت کنی و در پسزمینه آوای زبان دیگر جاری باشد. تجربهٔ عجیبی است که خانهام را میان کلمهها پیدا کردهام. شاید جذابیت این کتاب هم برای من در این بود که زبان عربی لابهلای کلمههای انگلیسی سرک میکشید و برایم سایه میگستراند... .
گفتم که خانه برای من مکانمند نیست و زبانمند است. با این حال، زبان و مکان پیوندی آشکار با هم دارند. با حرکت در مکان، زبان هم حرکت میکند. نویسندگان این کتاب هم از حرکت میگویند؛ از نوسان میان چشماندازهای مختلف، میان وطنت و کشوری جدید، میان دو زبان؛ از سکنا گزیدن در فضایی بینابینی که سوگواری کلمهها در آن وجهی دیگر هم دارد: هر کلمهٔ زبان دوم یادآور کلمهای است در زبان مادریات که نمیتوانی به کارش ببری.
این نویسندگان انگار میخواهند با کلمهها، با همین کلمههای سوگوار، خود را آشکار کنند. میخواهند خود را از زبان خود تعریف کنند. صداهاشان متنوعاند و از کشورهای مختلفی بهم رسیدهاند. حتی لهجههای عربیِ متفاوتی دارند. و حالا همه به زبان انگلیسی نوشتهاند تا از شیوهٔ تفکر، هویت، حرکت بین جهانها، از زیستن در دل زبان و از خاطرهها یا، در اصل، از خودشان بگویند.
نویسندگانی که نوشتههاشان را در این کتاب میخوانید، تجربهٔ زیستن میان دو زبان را از دیدگاههایی متفاوت و با صداهایی متکثر بازگو کردهاند؛ تجربهای تکهتکه از شکلگیری سوژگانی در زبانی دیگر، از خانه کردن در زبانی دیگر، و فکر کردن در جایی دیگر: جایی بینابینی.»
درباره نویسندگان
الماز ابینادر (متولد ۱۹۶۴ در پنسیلوانیا) نویسنده و شاعر لبنانیتبارِ آمریکایی و استاد ادبیات انگلیسی کالج میلز است. مسئله هویتها و صداهای بهحاشیهراندهشده از مهمترین دغدغههای ابینادر است و آثارش برنده جوایز گوناگونی شده است.
نبیل ابراهیم (متولد ۱۹۵۰ در کارولینای شمالی) انسانشناس و کنشگر آمریکاییِ فلسطینیتبار است و پژوهشهایش بیشتر بر هویت عربآمریکایی و شیوههای بازنمایی اعراب و فلسطینیها در رسانههای جریان اصلی آمریکا متمرکزند. او علاوه بر فعالیتهای علمی و پژوهشی، جستار و داستان کوتاه هم مینویسد.
جورج ابراهیم، شاعر و نویسنده و کنشگر فلسطینیآمریکایی، در دانشگاه هاروارد مهندسیِ زیستی خوانده اما ادبیات و نوشتن هم پای ثابت زندگیاش بوده و تا کنون دو کتاب منتشر کرده است. او حالا عضو هیئتمدیرهٔ رادیوس (محفل نویسندگان عربآمریکایی) است.
پائولین قلدس (متولد ۱۹۶۱)، شاعر و نویسنده مصریآمریکایی و استاد ادبیات انگلیسی و نویسندگی خلاقانه دانشگاه هالینز، کتابهایی مثل خاطرهپردازی نامههایی از قاهره و مجموعه شعرِ قطبنمای مصری را در کارنامهاش دارد و جستارها، داستانها و اشعارش در نشریات مختلف هم منتشر شدهاند. او در جستارهایش بیشتر درباره ادبیات چندفرهنگی، ادبیات مهاجران و نویسندگان زن عرب مینویسد.
ربیع عَلَمالدین (متولد ۱۹۵۹ در امّانِ اردن)، نویسنده و نقاشِ لبنانیآمریکایی، از مشهورترین چهرههای ادبی عربتبارِ ایالات متحده است و رمان سرِ اشتباهِ تلسکوپِ او در سال ۲۰۲۲ برندهٔ جایزهٔ ادبیات داستانیِ پن/فاکنر شد. او کودکی و نوجوانیاش را در کویت و لبنان گذرانده اما بیشتر آثارش را به زبان انگلیسی مینویسد.
لیلی العلمی (متولد ۱۹۶۸ در رَباطِ مغرب)، رماننویس و جستارنویس مغربیآمریکایی، دکتری زبانشناسی دارد و در دانشگاه کالیفرنیا استاد نویسندگی خلاقانه است. رمانهایی مثل امید و دیگر سوداهای خطرناک (۲۰۰۵) و آن آمریکاییهای دیگر (۲۰۱۹) از مهمترین آثار العلمیاند و برنده چند جایزهٔ ادبی شدهاند.
هدیل غنیم، جستارنویس و داستاننویس مصری، در قاهره به دنیا آمده و در بزرگسالی به انگلستان و از آنجا به ایالات متحده مهاجرت کرده است. او به هر دو زبان عربی و انگلیسی مینویسد و گفتوگو میانفرهنگی و قصهگویی از مهمترین دغدغههایش هستند.
ایمان مرسال (متولد ۱۹۶۶ در دقهلیهٔ مصر)، شاعر، جستارنویس، مترجم و منتقد ادبیِ مصری، پس از اخذ مدرک دکتری از دانشگاه قاهره به ایالات متحده مهاجرت کرد و استاد ادبیات عرب دانشگاه آلبرتا شد. او نقش مهمی در معرفی ادبیات جهان عرب در آمریکای شمالی داشته است.
خالد مطاوع (متولد ۱۹۶۴ در بنغازی لیبی)، شاعر و نویسنده سرشناس لیبیاییآمریکایی، در ترجمه آثار ادبی عربی به انگلیسی هم دست دارد. او در نوجوانی به ایالات متحده مهاجرت کرد و حالا استاد نویسندگی خلاقانه دانشگاه میشیگان است اما هویت عربی، ادبیات عرب و پل زدن میان ادبیات عرب و جهان غرب همیشه در کانون فعالیتهایش بودهاند.
نعومی شهاب نای (متولد ۱۹۵۲ در میزوری) شاعر، ترانهسرا و رماننویسِ فلسطینیآمریکایی است و با اینکه در ایالات متحده به دنیا آمده و بزرگ شده، خودش را «شاعر آواره» توصیف میکند و میگوید تجربه سفرش به روستای پدریاش در کرانه باختری (که روایتی از آن را در کتاب لهجهها اهلی نمیشوند میخوانید) زندگی او و درکش را از جایگاهش در جهان تغییر داده است.
بخشی از کتاب لهجه ها اهلی نمی شوند
«دستم شکست. شکستگی دورتادور ساعدم حلقه زد، درست مثل النگوی طلای حکاکیشده. البته دستم از آرنج جدا نشد و استخوانهام بیرون نزدند. ورم دستم هم تقریباً متقارن بود. نقش زمین شده بودم، استخوان ساعدم محکم به کف باشگاه خورده بود و اینجوری شد که یکهو دیدم از اورژانس سر درآوردهام، با ساعدی که دورش کیسههای یخ و حوله پیچیده بودند.
مراحل لازم طی شد: برگههای بیمه، وزن، قد، فشار خون، ضربان قلب، دمای بدن. پرستار همه را تایپ کرد و بعد پرسید «شدت دردت چقدره؟» لب پایینم را گزیدم. دستم را مثل چوب خشک گرفته بودم، حواسم هم بود رهایش نکنم. پرستار راهنماییام کرد که «ده یعنی دردی که تحملش را نداری.»
دردم را خوب میفهمیدم، آن زقزق و فشار را. اندازهٔ مچم دوبرابر شده بود ولی چون بار اولی بود که استخوانم شکسته بود، درجهبندیِ دردش انتزاعی به نظرم میرسید. نفس عمیقی کشیدم. نمیخواستم کمطاقت به نظر برسم یا کسی فکر کند از آن آدمهاییام که دنبال مسکنهای قوی هستند، پس این احساس جدیدم را خفیف جلوه دادم و گفتم «هشت و نیم.»
تایپ کرد. بعد سؤالهایی پرسید دربارهٔ امکان حرکت دادن و خم و راست کردنِ انگشتها، مشت، شست و اینها. و اما حادثه: در باشگاه، روی لبهٔ چوبی توپِ بوسو ایستادم، در هر دستم هم وزنهای ششکیلویی بود. نمیدانستم به سطح لبه روغن زدهاند و لغزنده شده. تا دستبهکمر شدم، زیر پایم خالی شد و سُر خوردم به عقب. وزنهها را رها کردم. به این امید که پرواز کنم شاید، با دستهام بال بال زدم اما در عوض افتادم و کف سالنِ ایروبیک، پخشِ زمین شدم.
انگار اتفاقی نیفتاده باشد، از جا پریدم. مربی بودم و نمیخواستم کلاس زیبایی اندام را تعطیل کنم. خون به مچم سرازیر شد و دستم حسابی باد کرد. یکی یخ آورد. همانطور که کیسهٔ یخ روی ساعدم بود، کلاس را ادامه دادم و درد را نادیده گرفتم. خیال میکردم میشود تحملش کرد اما درد دستبردار که نبود هیچ، بیشتر هم شد: شش، هفت و دو دهم، هفت و شش دهم. به هشت که رسید، به شاگردها گفتم «دارم میرم اورژانس.»
روایت پرستار شامل کموکیف حادثه و فاصلهٔ زمانی وقوع حادثه تا رسیدن به اورژانس بود، اما دربارهٔ بیتوجهیام به درد و اصرارم به ادامهٔ کار، از سر تهور، انکار یا غرور، چیزی نمیگفت.
دکتر که آمد، هنوز مچم را ندیده، صفحهٔ کامپیوتر را خواند. پیش از هر حرفی پرسید «شدت دردت چقدره؟ فرض کن ده یعنی دردی که تحملکردنی نیست.»
اعداد شاخصهای قابل اعتمادی هستند. اعداد اندازه میگیرند: یک اینچ یعنی یک اینچ، و خطکش هم همین را نشان میدهد. اعداد از قضاوت و گمان و انتزاع نجاتمان میدهند. اما در مورد درد، اعداد فقط نقطهٔ آغازِ برنامهٔ درمان را مشخص میکنند. در سطح چهارِ درد، احتمالاً دکتر میگوید «برای دردت یه فکری میکنیم.» وقتی درد به هفت میرسد، دستور عکسبرداری میدهند، آتل میبندند و دستت را گچ میگیرند.»
حجم
۴۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۴۳۹٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
نظرات کاربران
نسخه چاپیش رو خوندم و فوق العاده بود! حس هایی رو توی وجودتون بیدار میکنه که قبل از این نمیشناختین.
جستارهایی از نویسندگانی عرب . غم غربت و غم خانواده به جا مانده. بعضی بسیار جذاب و بعضی فقط ناله. اما بیشتر مجموعه دلنشین و جذاب بود. کتاب خوبی بود برای آشنایی بیشتر با نویسندگان عرب
یکی از بهترین کتابهای جستار که خواندم. عالی و دوستداشتنی. انتخاب جستارها بسیار خوب بود، گرچه چندتایی را هم نپسندیدم، اما کلیتش خوب بود. ترجمه هم عالی و روان. در کل کتاب دلنشین و لذت بخشی بود. جستارها از آنهایی بود