کتاب اوقات خوش ما
معرفی کتاب اوقات خوش ما
کتاب الکترونیکی اوقات خوش ما نوشتۀ گونگ جی یونگ و ترجمۀ نهال سهیلی فر است و انتشارات دانشآفرین آن را منتشر کرده است. کتاب اوقات خوش ما، تنها یک رمان تراژیک نیست، بلکه داستانی تأملبرانگیز است که شاید نظرتان را درمورد خیلی چیزها تغییر دهد! یوجونگ پس از چندین خودکشی ناموفق، در بیمارستان، عمۀ راهبهاش را ملاقات میکند. او با اصرار عمهاش، قبول میکند به مدت یک ماه، به ملاقات زندانیان بند اعدام سئول برود. در یکی از این ملاقاتها، یوجونگ با یک زندانی به نام یون سو آشنا میشود و این آشنایی، او را برای همیشه دگرگون میکند.
درباره کتاب اوقات خوش ما
در کتاب اوقات خوش ما، یوجونگ زیبا، ثروتمند، باهوش روی تخت بیمارستان دراز کشیده است و در حال نقاهت از سومین اقدام به خودکشی است، زمانی که ملاقاتی دریافت میکند که زندگی او را تغییر میدهد. عمۀ او، یک راهبه، در کنارش ظاهر میشود و به یو جونگ پیشنهاد میکند که او را به دیدار یک قاتل محکوم به اعدام ببرد. یو جونگ مقاومت میکند. اما چیزی او را مجبور به رفتن به زندان میکند. او در آنجا با یون سو، یک قاتل محکوم که بهزودی اعدام خواهد شد برخورد میکند. چیزی در مورد عمق رنج او به او ضربه میزند. او که از این برخورد متزلزل شده بود، هفته بعد به ملاقات او بازمیگردد و همینطور هفتۀ بعدی و ...
یو جونگ و یون سو از طریق ملاقاتهای هفتگی و یکساعته خود بهآرامی اسرار تاریک گذشته خود را برای یکدیگر آشکار میکنند، آسیبهای پنهانی که زندگی آنها را شکل داده است. با انجام این کار، آنها پیوندی عمیق و ناگسستنی ایجاد میکنند و به یکدیگر کمک میکنند تا بر شیاطین خود غلبه کنند. اما دستهای یون سو همیشه در دستبند است، افسران زندان همیشه در پسزمینه هستند، و هرگز نمیتوانند این واقعیت را فراموش کنند که دوران خوششان باهم، به طرز غمانگیزی کوتاه است.
خواندن کتاب اوقات خوش ما را به چه کسانی پیشنهاد میکنید
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر مناسب است.
بخشی از کتاب اوقات خوش ما
«برف ریزی که بعدازظهر شروع به باریدن کرده بود داشت تبدیل به باران میشد. نور مهآلود آبی رنگی خیابانها را پر کرد و ابرهای آسمان نمناک به زمین نزدیکتر شدند و مرز میان آسمان و زمین را محو کردند. ساعت تیکی کرد و از پنج گذشت. پالتویم را پوشیدم و از آپارتمانم بیرون رفتم. پارکینگ مثل گورستان بیسروصدا بود و چراغهای زردی که یکبهیک پشت پنجرههای آنسوی خیابان سوسو میزدند شبیه ستارههایی دستنیافتنی شروع به درخشش کردند. درختهایی که در کنار جاده ردیف شده بودند و برگهایشان که از مدتها پیش ریخته بود، شبیه حصاری از سیمخاردار به نظر میرسیدند که آپارتمانهای فقرای این سمت خیابان را از آپارتمانهای پولدارهای آن سمت خیابان جدا میکردند...»
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۱ صفحه
حجم
۱٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۶۱ صفحه