دانلود و خرید کتاب کتاب دوست ها امیلی هنری ترجمه طناز فروهر
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب کتاب دوست ها

کتاب کتاب دوست ها

نویسنده:امیلی هنری
انتشارات:انتشارات آهین
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۲۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب کتاب دوست ها

کتاب کتاب دوست ها نوشتهٔ امیلی هنری و ترجمهٔ طناز فروهر است. انتشارات آهین این رمان معاصر آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب کتاب دوست ها

کتاب کتاب دوست ها (Book Lovers) حاوی رمانی معاصر است که در ۳۶ فصل نوشته شده است. این رمان حاوی داستان زندگی «نورا استفن» است. زندگی این شخصیت، کتابهایش هستند. همۀ آن‌ها را خوانده، اما قهرمان هیچ‌کدام از آن‌ها نیست؛ در واقع تنها کسانی که نورا برایشان قهرمان است موکلانش هستند؛ همان‌هایی که نورا به‌عنوان نمایندۀ ادبی سرسخت، معاملات بزرگی برایشان انجام می‌دهد و البته خواهر دوست‌داشتنی کوچکش. نورا به کارولینای شمالی می‌رود و آنجا با «چارلی»، ویراستاری اهل کتاب برخورد می‌کند. همان‌قدر که نورا خود را قهرمان نمی‌داند، چارلی هم خود را قهرمان نمی‌شمرد. آن‌ها در دیدارهایشان چیزی را کشف می‌کنند که ممکن است از داستان‌های سرپوشیده‌ای که دربارۀ خودشان ساخته‌اند، گره‌گشایی کند.

خواندن کتاب کتاب دوست ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کتاب دوست ها

«من و لیبی با غلات، هویج و حبه‌های قند کنار حصار می‌رویم، اما حتی با بهترین لحن کودکانه حرف زدن هم نمی‌توانیم اسبی را مجاب کنیم پیش‌مان بیاید.

می‌گویم: «فکر می‌کنی می‌دونن ما اهل شهریم؟»

جواب می‌دهد: «هنوز می‌تونن بوی سشوآر سالن آرایش رو از همهٔ وجودت حس کنن؟»

دستم را دور دهانم می‌گیرم و به سمت انتهای مرتع تاریک فریاد می‌کشم: «کارمون تموم نشده! ما برمی‌گردیم.» پیاده به کلبه برمی‌گردیم، بعد تصمیم می‌گیریم گرسنه‌تر از آن هستیم که آشپزی کنیم و درعوض به سمت دهکده و تقدیرمان در پاپا اسکوآت، سیب‌زمینی، بال مرغ و گل‌کلم‌های سرخ‌کرده سفر می‌کنیم. در تمام مسیر، لیبی کمی می‌لرزد. زیر نور چراغ‌های خیابان، از قلمروی اوج لرزش خارج و وارد قلمروی رنگ‌پریدگی شبح‌گونه می‌شود.

پشت درخشش پنجره‌های کتابفروشی گودبوکز، چارلی دارد تعطیل می‌کند. لیبی ناله‌کنان می‌گوید: «بیا برای شام دعوتش کنیم» دستم را ول می‌کند و مسئولیت هدایت‌مان به آن سمت خیابان را برعهده می‌گیرد.

علی‌رغم تلاش‌های اولیهٔ من و چارلی دربارهٔ رابطه‌مان، گمانم لیبی متوجه شده احساسی بین ما هست، از وقتی چارلی برای برگزاری اردوی غافلگیرانه کمک کرد، هیچ حرف بدی راجع به او نگفته است.

تا وقتی چارلی دوباره ظاهر می‌شود، با شدت و حدت یک مأمور اف‌بی‌آی در فیلم‌های تلویزیونی روی در کتابفروشی می‌کوبد. چارلی درست شکل همیشه است. مرتب، بیش از حد خسته،‌ خوش‌پوش.

لیبی در را هل می‌دهد و وارد می‌شود، همانظور که عادت این روزهایش است، به سرعت به سمت سرویس بهداشتی می‌رود و داد می‌زند: «اومدیم به شام دعوتت کنیم. می‌خوایم بریم پاپا اسکوآت.»

می‌گویم: «شاید راجع بهش شنیده باشی، اما اسمش توی لیست منحصر به فردهای اپلیکیشن زنگ خوراکی ثبت شده.»

به آرامی سرش را بالا و پایین می‌کند. چشم‌های تیره‌اش من را از دورن ذوب می‌کند. زل زدن به چشمانش خجالت‌زده‌ام می‌کند. «از اون رستوران‌هایی به نظر می‌آد که درگیر شکم‌روشت می‌کنن، البته اگه احتمال داشته باشه فقط درگیر این مرض بشی.»

موافقت می‌کنم: «خود خودشه.»

درها را برایم باز می‌کند و بلافاصله موبایلم زنگ می‌خورد. کاملاً غریزی به گوشی نگاه می‌کنم. تماس از طرف شارون است. آن هم وقتی توی مرخصی زایمان است. «باید این رو جواب بدم.»

لیبی مثل کارتون‌ها جیغ بازدارنده‌ای می‌کشد و به سمتم برمی‌گردد، یادآوری می‌کند: «قراره بعد از ساعت پنج هیچ تماس کاری‌ای نباشه.»

«این فرق داره.» صدای زنگ موبایل مثل صدای ناخن روی تخته سیاه، اعصابم را آزار می‌دهد. «ممکنه واجب باشه.»

لب‌های لیبی یک خط صاف می‌شود: «نورا.»

می‌گویم: «فقط یه دقیقه بهم وقت بده لیبی.» وقتی جواب می‌دهم، قلبم تندتند می‌زند: «شارون؟ همه‌چی مرتبه؟»

با لحنی شاد می‌گوید: «سلام، آره. همه‌چی خوبه... ببخشید نگرانت کردم. فقط یه سؤال داشتم.»

تنش شانه‌هایم برطرف می‌شود. «حتماً. چطوری می‌تونم کمکت کنم؟»

شروع می‌کن: «نمی‌تونم خیلی جزئیات ملموس رو مطرح کنم اما... لاگیا احتمال داره به زودی یه ویراستار جدید استخدام کنه.»

«اوه.» دلم می‌ریزد. در طول این سال‌ها آن‌قدر از این مدل صحبت‌ها داشته‌ام که بدانم به کجا خواهد رسید، شارون می‌خواهد برود... یا بدتر، نمی‌خواهد بعد از مرخصی زایمان برگردد.»

کتاب خور
۱۴۰۳/۰۷/۰۵

بسیار جذاب و واقع گرایانه، اصلا حس نمیکنی یه کتاب عاشقانه ی تکراری و نوجوانانه میخونی که اصلا ممکن نیست اتفاق بیفته. همه چیز سر جای درستش هست و کشش کتاب زیاده با این حال که اتفاق خارق العاده ای

- بیشتر
Fatemeh Rezvani
۱۴۰۲/۰۵/۲۸

داستان جذاب بود و کشش کافی برای ادامه تا پایان رو داشت

سارا
۱۴۰۳/۰۹/۲۳

یک عاشقانه معقول در عین حال فانتزی به دور از کلیشه و تیپیکال تینیجری

f_doremami
۱۴۰۳/۰۵/۰۶

داستانش رو خیلی دوست داشتم،ترجمه جا داشت بهتر باشه، بار‌ معنایی بعضی از جمله ها مفهوم نبود

fatimah
۱۴۰۳/۰۴/۱۴

معمولی بود اما دوستش داشتم

کاربر ۴۸۰۹۴۰۹
۱۴۰۲/۰۵/۲۴

این کتاب بی‌نهایت زیباست و ترجمه هم بسیار دلنشین. ممنونم

fatemeh
۱۴۰۴/۰۴/۰۱

اگر از تراپ enemies to lovers خوشتون میاد این کتاب میتونه پیشنهاد خوبی براتون باشه ‌. اصولا این کتاب ها خیلی داستان محشر و فوق العاده ای ندارن و چهارچوب همشون یک جوره ولی من روی این داستان لیبل آبکی یودن

- بیشتر
Sharareh Haghgooei
۱۴۰۴/۰۳/۱۷

عاشقانه آبکی!

melika
۱۴۰۳/۰۹/۲۷

عالی بود…بعد از مدت ها بهترین کتابی بود که خوندم..پر از ارامش

در روزی آفتابی، آیا چیزی بهتر از آیس‌لاته و یک کتاب فروشی وجود دارد؟
Sama Rahmani
رازها می‌تونن مسموم‌کننده باشن
Sama Rahmani
‫اسمش را گذاشته بودند کوسه. اهمیتی نمی‌داد. به یک دلیل برازنده‌اش بود. کوسه‌ها فقط به سمت جلو شنا می‌کنند. قانون نادین وینتر۱۰۱ این بود که هرگز به عقب نگاه نکند.
Sama Rahmani
کتاب‌های خوب باعث شادی خانم‌ها می‌شود. که یک حقیقت جهانی است.
Josee
هیچ‌چیزی جز حلقه شدن دستان مامان به دورم، نمی‌توانست به سرعت گریه‌ام را در بیاورد. چون آن موقع... و فقط همان موقع، می‌دانستم آنجا جایی امن برای درهم شکستن است.
Josee
زن بودن یعنی همین. امکان ندارد بتوانی زن خوبی باشی. اگر اشکت دم مشکت باشد و احساساتت را نشان بدهی، یعنی عصبی هستی. اگر اشک و احساس را کنار بگذاری تا نامزدت مجبور نباشد نازت را بکشد، یعنی یک عوضی سنگدل هستی.
آسمان
هرچیزی که بشکند، امکان درست شدنش هست، هر مشکلی قابل حل است.
Sama Rahmani
فقط واسه اینکه خودم نمی‌خوام بچه داشته باشم، چرا باید زنی رو که تصمیمش با تصمیم من فرق داره تنبیه کنم؟ کسی که بیشتر از همه دوستش دارم، یه زن بارداره! و من عاشق خواهرزاده‌هام هستم. هر تصمیمی که یه زنی می‌گیره، لکهٔ ننگ بزرگ زندگی زن‌های دیگه نیست
Sama Rahmani
او چشمم را به دنیای اطرافم باز کرد، انگار رنگ‌هایی وجود داشتند که تابه‌حال ندیده بودم، درجاتی از خوشحالی که هرگز تصورش را هم نمی‌کردم
Sama Rahmani
‫نقطه‌ای کف پایم است که حالا حسی ندارد. پایم را روی خرده شیشه‌ای گذاشتم و اعصاب آن قسمت از بین رفت. دکتر گفت خوب می‌شود اما سال‌ها گذشته و آن بخش هنوز بی‌حس است. ‫سال‌هاست قلبم هم همین‌طور است. انگار روی تمام ترک‌هایش پینه بسته.
Josee

حجم

۳۵۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۲۵ صفحه

حجم

۳۵۶٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۴۲۵ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان