کتاب اولین خون
معرفی کتاب اولین خون
کتاب اولین خون نوشتهٔ املی نوتومب و ترجمهٔ محمدجواد کمالی است. نشر قطره این رمان زندگینامهای را منتشر کرده است.
درباره کتاب اولین خون
کتاب اولین خون رمان سیامِ آملی نوتومب، نویسندهٔ سرشناس بلژیکی است که در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است. نویسنده در این رمان برای بزرگداشت منزلت پدر تازهدرگذشتهاش به نام «پاتریک نوتومب» و ادای دین به او، خاطرۀ بخشی از دوران کودکی تا ۲۸سالگی او را به تصویر میکشد. پاتریک نوتومب، راوی داستان در کسوت دیپلمات همراه با خانواده عازم کشور تازهاستقلالیافتۀ جمهوری دموکراتیک کنگو میشود، ولی از بخت بد خودش به اسارت شورشیان درمیآید و محکوم به اعدام میشود. او در طول مدت اسارت و در مواجهه با اعدام قریبالوقوع بیش از هر زمان به معنا و مفهوم واقعی زندگی در این دنیا و زنده بودن پی میبرد. این رمان سرشار از لحظات تلخ و شیرین و دلهرهآور است. راوی که در کودکی پدرش را در میدان جنگ از دست داده و نمیخواهد با بیعدالتی تن به مرگ بدهد، در خلال گروگانبودن به یاد ایام گذشته میافتد و به توصیف رفتارهای غیرمعمول مادرش در جوانی و دیگر اعضای خانواده بهویژه خانوادۀ پدری و جایگاه خود بهعنوان بچهای یتیم در میان آنها میپردازد.
خواندن کتاب اولین خون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای خارجی و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره املی نوتومب
املی نوتومب در سال ۱۹۶۶ به دنیا آمد. او یک نویسندهٔ فرانسویزبانِ اهلِ بلژیک است که اغلب دوران کودکی خود را بهعلت شغل کنسولگری پدر، در کشور ژاپن سپری کرده است. زندگی در ژاپن، هم بر جهانبینی این نویسنده و هم بر آثار ادبیاش، تأثیری آشکار و انکارناپذیر داشته است. از میان آثار مکتوب این نویسنده میتوان به کتابهای «آرایش دشمن»، «سفر زمستانی»، «زندگینامهٔ گرسنگی»، «آنتهکریستا»، «کشتیهای هوایی»، «نه حوا، نه آدم»، «متافیزیک تیوبها»، «ریش آبی»، «نامهای بیجنسیت»، «شکلی از زندگی»، «سوءقصد»، «ردای یونانی» و زندگینامهٔ داستانی «اولین خون» اشاره کرد.
بخشی از کتاب اولین خون
«ما یک زندگی موازی با زندگی بزرگترها را به پیش میبردیم. غیر از مادربزرگ، هیچکدام از بزرگترها در قیدوبند ما نبودند. یک شب، دونات سر میز شام حاضر نشد. فقط من متوجه غیبتش شدم. چون خیلی دوستش داشتم، یواشکی تکه نانی تو جیبم چپاندم تا برایش ببرم؛ نشانهای متعالی از عشق و محبت از سوی کسی که خودش سخت گرسنه بود. کمی بعد پیدایش کردم. روی تختخوابش دراز کشیده بود و داشت سرود ملی بلژیک۴۵ را زیر لب زمزمه میکرد، البته همهٔ کلمههای این سرود را با بله بله بله جایگزین کرده بود. به عمرم سرود ملی بلژیک را با چنین لحن اصیلی نشنیده بودم.
دونات سرمست از آوازخوانی خود، صدای زنگ شام را نشنیده بود. تکه نان را به طرفش دراز کردم، خودش را روی آن انداخت و به سرعت برق بلعیدش. بعد آمد مرا تنگ در آغوش گرفت و برای ابراز حقشناسی با بوسههایش صورتم را غرقِ آب دهانش کرد. یادآوری کنم که این دخترک عمهام بود!
هرشب، پس از شامی که مقدارش کمتر میشد، همگی به لطف تلاشهای مادربزرگ سهمی از کمپوت ریواس نصیبمان میشد. بعضی روزها که نان در بساط نبود، ریواس تنها غذای اصلیمان محسوب میشد. به گمانم، در تابستانهای ایام جنگ، بهجز بچههای کاخ پوندوا، نمونهٔ تاریخی دیگری وجود ندارد که ریواس تنها قوت لایموت گروههای انسانی بوده باشد. از آن موقع تا حالا، احترام خاصی برای این گیاه فیبردار و دوستداشتنی قائل هستم.»
حجم
۱۰۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۰۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه