کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید
معرفی کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید
کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید نوشتهٔ میچ آلبوم و ترجمهٔ مندی نجات است. نشر قطره این رمان معاصر آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید
کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید، رمانی نوشتهٔ میچ آلبوم ودربارهٔ زنی به نام «آنی» است. این رمان از پایان آغاز میشود؛ در حال سقوط آنی از آسمان! ازآنجاکه آنی جوان بود، هرگز به پایانها نمیاندیشید و هرگز به بهشت فکر نمیکرد، اما هر پایانی یک آغاز نیز محسوب میشود. این رمان اولینبار در سال ۲۰۱۸ میلادی منتشر شد. مخاطبان پرتعداد میچ آلبوم با کتاب «پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید»، عاشق شخصیت «ادی» شدند. ادی، کهنه سربازی است که تعمیرکار یک شهربازی شده بود و جانش را بهخاطر نجات دختری به نام آنی از دست داد. میچ آلبوم در این کتاب جادویی که ادامهای است بر آن اثر موفق و پرفروش، به داستان آنی میپردازد. حادثهٔ مرگ ادی، تأثیری همیشگی بر آنی گذاشت. اکنون آنی توسط هم سنوسالانش مورد آزار و اذیت قرار میگیرد و خاطرهای که نمیداند چیست، دست از سرش برنمیدارد. او در حال تلاش است تا همزمان با افزایش سنش، پذیرش اطرافیانش را به دست آورد. زمانی که آنی دوباره با عشق سالهای گذشتهاش، «پائولو» ارتباط برقرار میکند، مطمئن است که بالاخره خوشبختی را پیدا کرده است.
خواندن کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره میچ آلبوم
میچ دیوید آلبوم در ۲۳ می سال ۱۹۵۸ در نیوجرسی آمریکا به دنیا آمد. او نویسندهٔ آمریکایی و روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس، مجری رادیو و تلویزیون و نوازنده بوده است. کتابهای میچ آلبوم بیش از ۳۵ میلیون نسخه در سراسر جهان فروخته شدهاند. میچ آلبوم را البته بهخاطر داستانهای الهامبخشش میشناسند. از آثار معروف او که به زبان فارسی ترجمه شده و از استقبال خوبی هم برخوردار بوده، میتوان به «در بهشت پنج نفر منتظر شما هستند»، «نفر دیگری که در بهشت ملاقات میکنید»، «سهشنبهها با موری» و «به اولین تماس تلفنی از بهشت» اشاره کرد.
بخشی از کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات می کنید
«بشکهٔ چوبی، محکم به سطح آب خورد و در اعماق آبهای آرام فرو رفت. آنی خود را از میان روزنه کشید و وارد ژرفای سبزفام و پهناوری شد؛ آنجا بیشتر شبیه دریا بود تا ته آبشار. بازوهایش را مثل آسیاب بادی چرخاند، سرش را هم چرخاند؛ موهایش مثل شاخک دورش میچرخید. بالای سرش دایرهای نورانی دید که به انتهای بزرگ تلسکوپ شباهت داشت. به طرف این شیء شنا کرد.
وقتی سطح آب را شکافت و بیرون آمد، پوستش درجا خشک شد. آب عقب رفت و آنی خودش را دید که روی ساحل اقیانوسی بزرگ و خاکستری ایستاده بود و شلوارک پاچهبریده و پیراهن یقهگرد و آستینکوتاهی به رنگ سبز لیمویی به تن داشت که اندام میانی تهیاش را میپوشاند. آسمانْ آبیِ فصل تابستان بود که تماموکمال درخشان مینمود ـ نه با نور خورشید بلکه با تکستارهای سفید.
آنی ماسههایی را زیر پاهایش و نسیم ملایمی را روی گونههایش احساس میکرد. درحالیکه از ساحل بالا میرفت، اسکلهٔ باشکوهی در دیدرس پدیدار شد، اسکلهای با برجهای طلایی، منارهها، گنبدها، ترن هوایی چوبی و سقوط آزاد با چتر.
آنجا یک شهربازی قدیمی بود، مثل جایی که آنی روزگارانی به آن سر میزد. این اتفاق باعث شد که به مادرش بیندیشد. آن دو بالاخره آشتی کردند. بار خیلی سنگینی برداشته شد. بعد مادرش رفت. این موضوع خیلی غیرمنصفانه به نظر میرسید. هدف بهشت از رژهٔ پنج نفرهاش چه چیزی بود، اگر که هر کدامشان آدم را تنها میگذاشتند، آن هم درست موقعی که تسلی خاطر فراهم بود؟
مادرش گفت: «باید آشتی کنی.» چرا؟ با کی؟ آنی فقط میخواست که همهچیز تمام شود. احساس خستگی و کوفتگی میکرد، مثل پایان روزی دشوار و طولانی.»
حجم
۱۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۴۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه