بریدههایی از کتاب فرندز
۳٫۸
(۶۲)
زخمها را دوست دارم، چون حکایت از یک داستان واقعی دارند و نشان میدهند که جنگیدهام و بهسختی پیروز شدهام.
لیلا یزدی
تنها کاری که درست انجامش دادم، تسلیمنشدن بود. هرگز دستهایم را بالا نبردم و نگفتم «بسه دیگه. نمیتونم تحمل کنم. تو بردی». به خاطر همین، سرم را بالا میگیرم و آمادهٔ چالشهای بعدی هستم.
Bookworm
دوستی را پیدا کنید که حاضر باشد چیزی را با شما ترک کند -آن وقت دوستیتان به شکل عجیبی عمیق میشود.
Bookworm
زخمها را دوست دارم، چون حکایت از یک داستان واقعی دارند و نشان میدهند که جنگیدهام و بهسختی پیروز شدهام.
faezeh
زخمها را دوست دارم، چون حکایت از یک داستان واقعی دارند و نشان میدهند که جنگیدهام و بهسختی پیروز شدهام.
Bookworm
وقتی کسی به دیگری خوبی میکند، چهرهٔ خداوند را میبینم. اما نمیتوانید چیزی را که خودتان ندارید، به دیگران بدهید. پس سعی میکنم هر روز بهتر از دیروز باشم. لغزشهایم را قبلاً کردهام، پس وقتی کسی به من نیاز داشته باشد، همان کاری را میکنم که همهمان برایش خلق شدهایم: کمک به دیگران.
لیلا یزدی
خدا همه جا هست، فقط باید ضمیرتان را پاک کنید تا او را ببینید.
نهال
فکر میکنم حتماً باید همهٔ رؤیاهایتان برآورده شود تا بفهمید رؤیاهای اشتباهی بودهاند.
Bookworm
تنها کاری که درست انجامش دادم، تسلیمنشدن بود. هرگز دستهایم را بالا نبردم و نگفتم «بسه دیگه. نمیتونم تحمل کنم. تو بردی».
نهال
«واقعیت مثل زیتونه، شاید اولش تلخ و بدمزه باشه، ولی کمکم ازش خوشت میاد».
نهال
انگار همیشه کسانی که استعداد خیلی زیادی دارند، زودتر میمیرند.
farnaz
از بین همهٔ داروها و مواد مخدر، هنوز هم شادکردن دیگران برایم بیشترین لذت را دارد
نغمه
«میدونی، کریگ؟ این پول و شهرت اصلاً اون چیزی نبود که فکرش رو میکردیم. اصلاً چیزی رو درست نمیکنه» (برای کسی که همهٔ عمرش بهدنبال معروفشدن بوده و تازه فهمیده که شهرت کمبودهایش را جبران نمیکند، حرف خیلی منطقی و نگرانکنندهای بود.
Bookworm
تا مدت زیادی، دوست نداشتم خیلی دربارهٔ دوستان حرف بزنم. یکی از دلایلش این بود که من کارهای دیگری هم کردهام، اما همه میخواستند فقط از چندلر بگویند
Bookworm
اگر دارید برایم از روی تأسف سر تکان میدهید، ایرادی ندارد. بگذارید آن کس که هیچ گناهی ندارد، اولین سنگ را بیندازد
Bookworm
تنها کاری که درست انجامش دادم، تسلیمنشدن بود. هرگز دستهایم را بالا نبردم و نگفتم «بسه دیگه. نمیتونم تحمل کنم. تو بردی». به خاطر همین، سرم را بالا میگیرم و آمادهٔ چالشهای بعدی هستم.
لیلا یزدی
واقعاً در تاریکی مطلق هم کمی نور پیدا میشود، فقط باید
دنبالش بگردید.
کاربر ۷۴۶۵۰۷۰
چه کسی موقعی که دارد اشتباهی را مرتکب میشود، میداند که کارش اشتباه است؟ اگر میدانستیم کارمان اشتباه است که آن را انجام نمیدادیم.
Bookworm
کودک بدون همراه، شیش هیچ، اون واقعاً به عشق نیاز داره، شیش هیچ، اون از عشق میترسه».
لیلا یزدی
ده سال بعد، این جمله را در «کتاب بزرگ الکلیهای گمنام» خواندم: «معتادها فکر میکنند که با مصرف الکل، دارند از مشکلاتشان فرار میکنند، اما در واقع میخواهند بر اختلالی روانی غلبه کنند که خودشان از آن بیخبرند».
Bookworm
مالکوم گلدول میگوید اگر کاری را ده هزار ساعت انجام دهید، در آن متخصص میشوید. من با این روش در دو حوزه متخصص شدم: تنیس و مصرف الکل. فقط یکی از اینها زندگیام را نجات داد -خودتان حدس بزنید کدام بود.
Bookworm
واقعاً نمیدانم که آدمها را دوست دارم یا نه.
آدمها وابستهاند، دروغ میگویند، خیانت میکنند، دزدی میکنند و بدتر از همه این که میخواهند دربارهٔ خودشان حرف بزنند. الکل بهترین دوستم بود، چون هیچوقت نمیخواست دربارهٔ خودش حرف بزند. همیشه کنارم بود، مثل سگ بیسروصدایی که به چشمهایم زل زده و آمادهٔ بیرونرفتن است. الکل دردهایم را آرام میکرد؛ از جمله این که تنها بودم، هیچکس را نداشتم و حتی کنار دیگران هم حس تنهایی میکردم.
زهرا
داشتم طعم شهرت را میچشیدم. اما پشت زرقوبرق این شهر، بالاتر از آسمانخراشها و ستارههایی که در آسمان چشمک میزدند، خدا به انتظار نشسته بود و داشت نگاهم میکرد. اصلاً هم عجلهای نداشت، چون خودش زمان را اختراع کرده.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
مراقب باش، متی. هر چیزی که اونقدر خوبه، ممکنه عوارض هم داشته باشه.
El
خدا همه جا هست، فقط باید ضمیرتان را پاک کنید تا او را ببینید.
نهال
اعتیاد مثل جوکر است. فقط میخواهد نابودشدن دنیا را ببیند.
Bookworm
«معتادها فکر میکنند که با مصرف الکل، دارند از مشکلاتشان فرار میکنند، اما در واقع میخواهند بر اختلالی روانی غلبه کنند که خودشان از آن بیخبرند».
El
حالا کافی هستم، حتی بیشتر از کافی. دیگر نیازی به نمایشبازیکردن ندارم. تأثیری را که باید میگذاشتم، گذاشتهام. حالا باید عقب بایستم و از آن لذت ببرم. باید عشق و زندگی حقیقی را هم پیدا کنم، نه زندگیای که کنترلش در دست ترسهایم باشد.
rezvan
وقتی یاد آن دعایی میافتم که سه هفته قبل از توافق برای بازی در دوستان کرده بودم، باید چه جوابی به خدا بدهم؟
خدایا، هر کاری که دوست داری باهام بکن، فقط یه کاری کن معروف بشم.
خداوند به قولش عمل کرد، اما خودم گفته بودم که هر بلایی که خواست، سرم بیاورد. خدا لطف خیلی بزرگی به من کرد، البته این همان خدایی است که پسر خودش را به صلیب کشیده بود. پس هر کاری میتوانست انجام دهد.
کاربر ۳۷۳۶۸۵۸
زخمها را دوست دارم، چون حکایت از یک داستان واقعی دارند و نشان میدهند که جنگیدهام و بهسختی پیروز شدهام.
El
حجم
۸۰۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
حجم
۸۰۶٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۸۶ صفحه
قیمت:
۶۶,۰۰۰
تومان