دانلود و خرید کتاب چهار باد کریستین هانا ترجمه آفاق زرگریان
تصویر جلد کتاب چهار باد

کتاب چهار باد

دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب چهار باد

کتاب چهار باد نوشتهٔ کریستین هانا و ترجمهٔ آفاق زرگریان است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان تاریخی آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب چهار باد

کتاب چهار باد رمانی معاصر است که درمورد دوران سخت آمریکا و بدترین فاجعهٔ محیطی در تاریخ آمریکا سخن گفته است؛ رکود اقتصادی و تأثیر بی‌کاری کلان. نویسنده گفته است که هرگز در بدترین کابوس‌های خودش تصور نمی‌کرد که روزی رکود بزرگ با زندگی مدرن آن‌ها تا این حد مطابقت پیدا کند؛ زیرا کریستین هانا دیده است که مردمان بسیاری بی‌کار شده‌اند، محتاج هستند و از آینده ترسیده‌اند. این نویسنده گفته است که هر چند رمان حاضر از شخصیت‌های خیالی نوشته شده، شخصیت «السا مارتینلی» نمایندهٔ هزارها مرد، زن و بچه‌هایی است که در ۱۹۳۰ به‌دنبال زندگی بهتری به غرب رفتند. بسیاری از آن‌ها مانند پیشگام‌ها که صدها سال پیش به آمریکا رفته بودند، با خودشان هیچ‌چیز نیاورده بودند؛ مگر آرزویی برای زنده‌ماندن و امید برای زندگی بهتر. نویسنده کوشیده است تا واقعیتی که از تاریخ می‌داند، در این اثر داستانی بگنجاند.

خواندن کتاب چهار باد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره کریستین هانا

کریستین هانا در ۲۵ سپتامبر ۱۹۶۰ در آمریکا به دنیا آمده است. او نویسندهٔ بیش از ۲۰ رمان پرفروش نیویورک تایمز بوده است. پیش از اینکه نویسندگی را آغاز کند، به وکالت مشغول بود. رمان «چهار باد» یکی از آثار مکتوب او است.

بخشی از کتاب چهار باد

«لوردا گفت: «مامان می‌خواست ما بریم خونه.» یک کلمهٔ غیرمنتظره... خانه... کمی به او احساس قدرت داد؛ چیزی برای تکیه کردن. پدربزرگ و مادربزرگ. حالا به آن‌ها احتیاج داشت.

«همون حرفیه که السا زد.»

جک آنت را بغل کرد. آن‌قدر گریه کرده بود تا خوابش برده بود.

لوردا گفت: «خوبه. من اونو اینجا دفن نمی‌کنم. من و آنت نمی‌تونیم بمونیم. حتی اگه اونجا هنوز طوفان شن باشه، ما نمی‌تونیم اینجا بمونیم. من اینجا نمی‌مونم.»

«معلومه که من شما رو برمی‌گردونم، اما...»

لوردا با حالتی عبوس گفت: «پول.» همه‌چیز به آن ختم می‌شد.

«من با اتحادیهٔ کارگرها حرف می‌زنم. شاید...»

لوردا به‌تندی گفت: «نه.» از عصبانیت ناگهانی و آتشی که از آن برمی‌خاست، تعجب کرد.

دیگه بسه.

این لعنتی بسه.

لحظه‌های سخت، راه‌حل‌های سخت به دنبال دارند. لوردا می‌دانست مادرش در چنین شرایطی چه کاری برای جین کرده بود.

لوردا گفت: «من می‌دونم ما از کجا می‌تونیم چیزی رو که بهش احتیاج داریم، به دست بیارم. می‌تونم کامیون تو رو ببرم؟»

«به نظر فکر خوبی نمیاد...»

«خوب نیست. می‌تونم کلیدهای تو رو بردارم؟»

«توی کامیونه. کاری نکن که من پشیمون بشم.»

«به محض اینکه بتونم، برمی‌گردم.»

لوردا از بیمارستان بیرون دوید و کامیون جک را به‌طرف شمال راند. فکر کرد، ببین مامان، یه رانندگی اضطراری، گریه را سر داد.

توی شهر از کنار مردهای نقاب‌دار گذشت که داشتند بلندگو به دست بالا و پایین خیابان می‌راندند، به مردم می‌گفتند سر کارشان برگردند یا اینکه به جرم ولگردی دستگیر می‌شوند.

لوردا می‌توانست این کار را بکند.

می‌توانست.

و اگر می‌مرد یا به جهنم می‌رفت یا به زندان می‌افتاد، خب، اشکالی نداشت. او با کمک خدا داشت می‌رفت تا مادرش را به خانه ببرد، درنتیجه او می‌توانست در زمینی که دوست داشت به خاک سپرده شود، نه اینجا، جایی که آن‌ها را از هم پاشیده و بهشان خیانت کرده بود.

لوردا جلوی هتل ال‌سنترو پارک کرد و به اتاق مامان در طبقهٔ بالا دوید. در آنجا تفنگ مامان را برداشت و با چند تا لباس توی ساک رخت‌شویی چپاند و بعد پایین رفت، سوار کامیون جک شد و به سمت شمال راند.

جایی نه‌چندان دور از کمپ ولتی کامیون را پشت تابلوی تبلیغاتی سیگارهای اولد گُلد۱۸۵ پارک کرد. تفنگ و ساک رخت‌شویی را برداشت و به‌سرعت توی کمپ رفت و از مقابل اتاق نگهبانی خالی گذشت.

کمپ ساکت بود؛ اخطاریهٔ تخلیه روی در هر کابینی دیده می‌شد. چند تا لباس پسرانه از طناب رخت‌ها برداشت، یک شلوار پشمی، یک ژاکت سیاه و کلاه سیاه لبه‌داری که توی یک چالهٔ گل‌آلود پیدا کرد. لباس‌های بزرگ پسرانه را روی لباس‌های رنگ‌ورورفتهٔ خودش پوشید و موهایش را زیر کلاه جمع کرد، بعد کمی گل روی گونه‌هایش مالید.

خوشبختانه شبیه پسری به نظر می‌آمد که داشت برای شکار خرگوش می‌رفت.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۷۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۵۱ صفحه

حجم

۴۷۰٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۵۱ صفحه

قیمت:
۱۱۲,۰۰۰
تومان