
کتاب سفر با اشباح شمالی
معرفی کتاب سفر با اشباح شمالی
کتاب الکترونیکی «سفر با اشباح شمالی» نوشتهٔ هادی معیرینژاد را نشر کتابسرای تندیس منتشر کرده است. این اثر در قالب رمان معمایی و ماجراجویانه، داستان جستوجوی یک وکیل ایرانی برای یافتن دختری گمشده را روایت میکند. فضای داستان میان تهران، لسآنجلس و شهرهای شمال اروپا در رفتوآمد است و با ترکیبی از خاطرات، روابط خانوادگی و رمز و رازهای اسطورهای، مخاطب را به سفری پر از تعلیق و کشف میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سفر با اشباح شمالی
«سفر با اشباح شمالی» اثری داستانی و معمایی است که هادی معیرینژاد آن را با روایتی چندلایه و شخصیتپردازی دقیق نوشته است. داستان در بستر مهاجرت، خاطرات کودکی و پیوندهای خانوادگی شکل میگیرد و با ورود به فضای رازآلود اروپا و آمریکا، رنگ و بویی بینالمللی به خود میگیرد. این رمان با محوریت جستوجوی دختری به نام «سارا» که سالها پیش ناپدید شده، آغاز میشود و شخصیت اصلی، «فرزین»، وکیل و پلیس سابق، مأموریت مییابد تا او را پیدا کند. ساختار کتاب بر پایهٔ روایت اولشخص و بازگشتهای مکرر به گذشته استوار است و در کنار روایت اصلی، به دغدغههای هویتی، مهاجرت، اسطورهشناسی و روابط پیچیدهٔ خانوادگی میپردازد. فضای داستان با جزئیات دقیق از تهران دهههای گذشته، لسآنجلس ایرانیان مهاجر و شهرهای مرموز شمال اروپا آمیخته شده و با عناصر معمایی و آیینهای رازآلود، خواننده را درگیر کشف حقیقت میکند.
خلاصه داستان سفر با اشباح شمالی
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با روایت «فرزین»، وکیل جوان و پلیس سابق، آغاز میشود که به درخواست خانوادهای قدیمی، مأمور یافتن دختر گمشدهشان، «سارا»، میشود. سارا سالها پیش در آمریکا ناپدید شده و خانوادهاش پس از ناامیدی از جستوجو، حالا با دریافت نشانههایی تازه، امیدی دوباره یافتهاند. فرزین که در کودکی با سارا خاطراتی مشترک داشته، با تردید و حس مسئولیت، جستوجوی خود را آغاز میکند. او ابتدا در تهران سراغ اقوام و دوستان خانواده میرود و با جمعآوری اطلاعات، متوجه میشود که سارا شخصیتی متفاوت و علاقهمند به اسطورهها و افسانههای اروپایی بوده است. سفر فرزین از تهران به آلمان و سپس آمریکا ادامه پیدا میکند. در لسآنجلس، با «شریف»، نامزد سابق سارا، و دیگر اعضای خانواده روبهرو میشود و سرنخهایی از حضور احتمالی سارا در یک محفل مخفی و آیینی در سندیگو به دست میآورد. فرزین و شریف با هویت جعلی وارد یک جشن بالماسکه میشوند که در آن، نشانههایی از سارا و ارتباط او با گروهی مرموز و آیینهای اسکاندیناویایی دیده میشود. در ادامه، فرزین با تردید میان واقعیت و خیال، خاطرات کودکی و نشانههای تازه، تلاش میکند هویت جدید سارا را کشف کند و بفهمد چرا او خود را از خانواده پنهان کرده است. داستان با تعلیق و ابهام پیش میرود و مخاطب را درگیر معمایی چندلایه از هویت، مهاجرت، اسطوره و روابط انسانی میکند، بیآنکه پایان ماجرا را بهروشنی افشا کند.
چرا باید کتاب سفر با اشباح شمالی را بخوانیم؟
این کتاب با ترکیب فضای معمایی، ماجراجویی و پرداختن به موضوعات هویتی و مهاجرت، تجربهای متفاوت از رمان ایرانی ارائه میدهد. روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، خواننده را به دل خاطرات، رازها و آیینهای ناشناخته میبرد. «سفر با اشباح شمالی» نهتنها داستانی درباره جستوجوی یک فرد گمشده است، بلکه به دغدغههای عمیقتری چون تعلق، ریشهها و مواجهه با گذشته میپردازد. حضور عناصر اسطورهای و آیینهای شمال اروپا، فضای داستان را از مرزهای معمول رمانهای خانوادگی فراتر میبرد و مخاطب را با جهانی پر از رمز و راز روبهرو میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این رمان برای علاقهمندان به داستانهای معمایی، ماجراجویانه و روایتهای چندلایه مناسب است. کسانی که دغدغه مهاجرت، هویت، روابط خانوادگی و اسطورهشناسی دارند، از خواندن این کتاب لذت خواهند برد. همچنین مخاطبانی که به دنبال داستانهایی با فضای بینالمللی و رمزآلود هستند، میتوانند با این اثر ارتباط برقرار کنند.
بخشی از کتاب سفر با اشباح شمالی
«آدم باید بتونه همینطور که داره خون ازش میره بهترین خاطراتشو به یاد بیاره و اینقدر بهش فکر کنه تا بمیره. برای همین فقط میخوام به آشناییم با سارا فکر کنم تا بمیرم.» «آقا میشه اینقدر حرف نزنین، براتون خوب نیست باید انرژیتون رو نگه دارین. زخمتون عمیقه.» «فکر کردم هم ولایتیه، آخه اون خیلی بلوند و رنگ پریده است، حالا میاد میبینینش. رفتم جلو و شروع کردم به نروژی حرف زدن اما اون انگلیسی جوابم رو داد. فهمیدم اشتباه کردم عقب گرد کردم اما چشماش ولم نکرد، افسونم کرد. منم دیگه ولش نکردم، هر دو ترم دوم بودیم و هر دو چند تا درس مشترک داشتیم. من تا اون روز، کلاسها رو درست و حسابی نمیرفتم اما وقتی دیدم اون اهل درس خوندنه، منم تو همۀ کلاسا شرکت کردم. خلاصه که قاپاش رو دزدیدم. حالا میاد میبینینش، خیلی باهوشه. کمتر از چند ماه تونستم بهش نروژی یاد بدم. فکرشو بکن خانم! نروژی؛ سختترین زبون دنیا.» «آقای دکتر! این خیلی حرف میزنه، براش خوب نیست.» «ولش کن مایا! تو کارتو بکن. ما نمیتونیم حرف زدنشو متوقف کنیم درست مثل خونریزیش، کسوکارش کجان؟» «پلیس دستگیرشون کرده اما به این دختره سارا که فکر کنم دوست دخترشه با شمارهای که این آقا داد زنگ زدیم بیاد.» «پرستار! چی میگین اون پشت؟ در مورد سارا حرف میزنین؟ زنگ زدین به اون شماره که دادم؟ این درد داره منو میکشه.» «زنگ زدیم داره میاد.»
حجم
۱۵۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه
حجم
۱۵۱٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۸۴ صفحه