کتاب یتیمان بزرگسال
معرفی کتاب یتیمان بزرگسال
کتاب یتیمان بزرگسال نوشتهٔ داریا بینیاردی و ترجمهٔ خشایار خدیور است. گروه انتشاراتی ققنوس این ناداستان در قالب زندگینامه را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب یتیمان بزرگسال
کتاب یتیمان بزرگسال (Non vi lascerò orfani) برابر با یک ناداستان در قالب زندگینامه است. این کتاب که ضرورت نوشتن از خانواده و پیوندهای عمیق خانوادگی را نشان داده، یک روایت خودزندگینامهایِ صمیمی و تأثیرگذار است که به تأمل دررابطهبا خانواده، هویت و پیوندهای عاطفی پایدار پرداخته است. این اثر بهعنوان ادای احترام به مادر داریا بینیاردی نوشته شده و روایتی است پر از طنز و تلخی که به بررسی پیچیدگیهای روابط خانوادگی و میراث عاطفی عزیزان از دسترفته پرداخته است. داریا بینیاردی با بیان خاطراتش جهانی را ترسیم کرده که در آن عشق، اندوه و پیوندهای خانوادگی همچنان پابرجا است. او پس از مرگ مادرش، به مرور خاطرات کودکی و روابط خانوادگیاش پرداخته و از ویژگیها و رفتارهای منحصربهفرد مادرش سخن گفته است. این نویسنده شخصیت مادرش را با جزئیات بیان میکند و لحظاتی از تاریخ خانوادگی خود را از زاویهای نو به تصویر میکشد. از طریق این داستانها با فرهنگی پر از سنتهای ایتالیایی و قدرت احساسی مادر او آشنا میشوید؛ زنی که حضورش همچنان در زندگی داریا بینیاردی تأثیرگذار است. داریا بینیاردی، نویسنده و روزنامهنگاری ایتالیایی بوده است.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر و برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل دلنوشتهها، جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی باشد.
خواندن کتاب یتیمان بزرگسال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و قالب زندگینامه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب یتیمان بزرگسال
«در کریسمس ۱۸۸۰ جدمان جوزپّه فوت میکند. او ده فرزند از خود باقی میگذارد. کوچکترین فرزند خانواده پدربزرگ دانته بوده که هنگام مرگ پدرش پنج سال بیشتر نداشته. پدربزرگ دانته کودکی شاد و خوشی را در کنار چهار خواهر و پنج برادرش در کاستل گوئلفو میگذراند. کاستل گوئلفو دهکدهای است در نزدیکی روستای قلعه سان پیئترو که جمعیتش فقط حدود سههزار نفر است. از آن خانواده نُهفرزندی دیگر کسی آنجا زندگی نمیکند، نه نوهای و نه نتیجهای، و همه دور دنیا پخش شدهاند.
دو تا از برادران پدربزرگ یعنی لوکا و فردیناندو کشیش میشوند. گفته میشود بعدها لوکا دچار جنون میشود و هر کدام از بچهها یا نوههای خانواده که رفتارهای عجیب و غریب از خودشان نشان میدادهاند در وصفشان گفته میشده: «اینم مثل عمو لوکا چِل میشه.» یکی دیگر از برادران پدربزرگ لوئیجی آلفردو دچیمو نام داشته که صاحب دو دختر میشود و یکی از نوههایش آنالِنا تونلی بوده. آنالنا وارد کارهای انساندوستانه شده بوده و سرآخر هم در سال ۲۰۰۳ در بیمارستانی که خودش تأسیس کرده بوده در سومالی ترور میشود.
سوگلی خانواده پدربزرگ فرانچسکو بوده که به قول همسرش چِزیرا این هر کی رو میبینه دلش واسهش قیلیویلی میره. نمیدانم چزیرا این تعریف را با رضایت بیان میکرده یا فقط بیان تجربهاش بوده. در هر صورت ازدواج او با چزیرا شور فراوانی در خانواده بینیاردی برمیانگیزد. چزیرا تنها پانزده سال داشته و دختر یک کشاورز بوده. ازدواج با چنین کسی از سوی فرانچسکو یعنی گور بابای شجرهنامه. اما در واقع فرانچسکو میدانسته که دخترْ صاحب کافهای در خیابان تورلئون بولونیاست و با درآمد آنجا میتواند بدهیهای تجارت اسب را که مشغولش بوده بپردازد. همین میشود که دختر روزی به او میگوید: «تو طاعون سیاه، فقط اومدی که پول بدهیهات رو دربیاری.» آنها تنها یک پسر به نام جوزپّه داشتهاند که دانشجوی ادبیات بوده، اما حین جنگ جهانی اول دانشگاه را رها میکند و داوطلبانه به جنگ میرود و بعد از مدتی مفقود میشود. در سال ۱۹۱۹ دانشگاه به او دکترای افتخاری میدهد و پدر و مادرش هر سال به مراسم یادبود سربازان کشتهشده در رُم دعوت میشدهاند.
کوچکترین خواهر پدربزرگ لوچا رُزا کلوپاترا نام داشته که از او کارتپستالی پیدا کردم که در روز عروسیاش از فوچکیو فرستاده. علیرغم اسم پرطنینی که داشته، برای امضا کردن پای عکس تنها نوشته «رُزینا». یکی از خواهرها به نام آدِلینا دچیما را «چِدا» صدا میکردهاند که همیشه گریه میکرده.
دختر لوئیجی پینا نام داشته و همیشه در حال گشتن دور دنیا بوده. او در سال ۱۹۴۵ با آوارهای اهل بلاروس به نام آندرِی آشنا میشود و ازدواج میکند. آندرِی در سیبری زندانی شده بوده و با ارتش متحدین به ایتالیا میرسد. پینا سرآخر همراه آندری از خاورمیانه و روسیه میگذرد و سوار بر کشتی به آرژانتین میرود. همانجا ساکن بوئنوسآیرِس میشود و نام رسمیاش میشود پینا بینیاردی هرادووی. او خاله آنالنا تونلی بوده. دختر او هم آنالنا نام داشت که مثل آندری قدِ بلند و موی طلایی داشت، بسیار مهربان بود و در آرژانتین دانشمند شد. آندرِی با همان یک باری که برای ملاقات با ما به فرّارا آمد در ذهنمان شخصیت بسیار هیجانانگیزی از خود به جا گذاشت. موهایش را طلایی کرده بود، سیگار میکشید و از به کار بردن کلمات رکیک ابایی نداشت.»
حجم
۲۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۲۲۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه