دانلود و خرید کتاب باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی! محمدرضا مرزوقی
تصویر جلد کتاب باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی!

کتاب باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی!

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی!

کتاب باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی! داستانی بلند نوشتهٔ محمدرضا مرزوقی است و روشنگران و مطالعات زنان آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی!

کتاب باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی! داستان علی و آذر، زن و شوهری است که برای تعطیلات به آبادان می‌روند تا سری به خانوادهٔ آذر بزنند. آذر در برگشت به شهر کودکی‌اش به سراغ محلهٔ قدیمی‌شان می‌رود. تمام خاطرات گذشته برای او زنده می‌شود. آذر در تعامل با خانواده و دوستانش و در مواجهه با سوال‌هایی که از او می‌پرسند، یک بار دیگر به رابطه‌اش با علی فکر می‌کند. آیا تا اینجای مسیر را درست آمده است؟

خواندن کتاب باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی! را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره محمد رضا مرزوقی

محمد رضا مرزوقی در سال ۱۳۵۵ متولد شد. «عاتکه» نام اولین کتاب اوست که در سال ۱۳۸۰ توسط نشر روشنگران به چاپ رسید. رمان دیگرش به نام «تل عاشقون» با همکاری نشر افق و رمان‌های «پسین شوم» و «بارداری بی هنگام آقای میم» با همکاری نشر روشنگران منتشر شد. او در این سال‌ها برای آشنایی کودکان و نوجوانان با محیط زیست نیز داستان‌هایی نوشته که برخی از آن‌ها را نشر امیرکبیر چاپ کرده است. فیلم‌نامه‌نویسی و فیلم‌سازی مستند از فعالیت‌های دیگر محمد رضا مرزوقی است.

بخشی از کتاب باید حرفای دیشبمو جدی می گرفتی!

«هوا هنوز روشن است از خواب بیدار می‌شود. صدایی تو خانه شنیده نمی‌شود. یادش نمی‌آید چه‌طور و کی خوابش برده. تا بیاید آلبوم‌ها را ورقی بزند پلک‌هاش بی‌اختیار به هم چسبیده و رفته بود آن دنیا.

آلبوم عکس قدیمی را که کنارش روی زمین ولو شده برمی‌دارد و ورق می‌زند. بیش از همه عاشق عکس‌های این یکی آلبوم است.

قدیمی‌ترین آن‌ها مربوط به هفتاد و پنج سال پیش است و جدیدترینش حول و حوش بهار و تابستان ۵۸.

آلبوم عکس را از صفحهٔ اول شروع می‌کند به ورق زدن. عکس پدربزرگ توجه‌اش را جلب می‌کند. وقتی هنوز خیلی جوان بوده و تازه به آبادان آمده بوده. در کنار یکی از خانه‌های تازه‌ساز بووارده شمالی. مهندس انگلیسی دست روی شانهٔ پدربزرگ انداخته و با دهان چرب و چیلش خندیده است. پدربزرگ معمار قابلی بود. با وجود این مجبور بود زیر دست مهندسین انگلیسی بنایی کند تا چرخ زندگی‌اش بچرخد. معماری‌ای که به آن وارد بود، پرخرج‌تر از آن به‌نظر می‌رسید که به کار یک شهر تازه‌ساز بیاید. شهری که هر روز شلوغ‌تر می‌شد و نیاز مردم به سقفی برای زندگی بیشتر.

پدربزرگ از بوشهر آمده بود. با وجود جوانی و سن کمی که داشت بیش از سی خانه و چند عمارت در آن شهر بنا کرده بود. بیش‌تر از هر چیز دوست داشت شناشیر۱هایی در شکل‌های جورواجور برای خانه‌ها طراحی کند. عمارت‌هایی ساخته بود با ایوان‌های بزرگ و پت و پهن. بعدها که جنگزده شدند و رفتند بوشهر، مجبور شدند مدتی تو یکی از همان عمارت‌های قدیمی سرکنند. با چند خانوادهٔ دیگر که مثل خودشان جنگزده شده بودند. اما این سبک معماری تو آبادان به کارش نیامده بود. نه مصالحش را داشتند و نه کسی زیر بار خرجش می‌رفت. انگلیسی‌ها با خانه‌های سبک مستعمره‌ای گل و گشاد خود راحت‌تر بودند و برای کارگران هندی و بنگالی هم دو اتاقه‌های ارزان قیمتی سرهم‌بندی می‌کردند. باقی مردم هم توی کپرها و بیغوله‌هاشان تنگ هم یک‌جوری سر می‌کردند.

با وجود این انگلیسی‌ها هم قدر پدربزرگ را می‌دانستند و از معلومات او دربارهٔ جور بودن جنس مصالح ساختمانی‌شان با آب و هوا و جغرافیای آبادان استفاده می‌کردند. شرکت نفت با حقوق خوبی بازنشسته‌اش کرده بود و او هم با خیال راحت رفته بود پی کاری که همیشه دوست داشت. به همراه بی‌بی راهی بوشهر شد و از ته ماندهٔ علاقهٔ مردم آن‌جا به خانه‌سازی سنتی، طوری‌که خود دوست داشت، سود برد و تا آخر عمر همان‌جا ماند. بعد از فوت او بی‌بی دوباره به آبادان پیش بچه‌هایش برگشته بود که تنها نباشد.»

versil™
۱۴۰۳/۰۲/۲۰

هر کسی خوشش نمیاد ولی عالی

حجم

۱۱۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

حجم

۱۱۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۲ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان