دانلود و خرید کتاب زمانی که همسایه‌ی میکل آنژ بودم محمدرضا مرزوقی

معرفی کتاب زمانی که همسایه‌ی میکل آنژ بودم

زمانی که همسایه‌ی میکل آنژ بودم جلد دوم از مجموعه جذاب بچه‌محل نقاش‌ها نوشته محمدرضا مرزوقی است.

خلاصه مجموعه بچه‌محل نقاش‌ها

مجموعه بچه‌محل نقاش‌ها، داستان‌هایی درباره نقاشان معروف جهان و روزگار آنها است. محمدرضا مرزوقی سال‌ها درباره‌ی نقاشی و نقاش‌ها مطالعه کرده، آثارشان را دیده و در نهایت داستان‌هایی نوشته که در آن‌ها شخصیت اصلی کتاب، به اسم دایی‌سامان، به دوره‌های مختلف زمانی سفر می‌کند و با نقاش‌های معروف دنیا دوست می‌شود.

دایی‌سامان در بعضی از جلدهای این مجموعه در حساس‌ترین لحظه‌های زندگی نقاش‌ها با آنها همراه است. مثلاً در در زمان نقاشی‌کردن سقف کلیسای سیستین در کنار میکل‌آنژ و زمان کشیدن مونالیزا در کنار داوینچی است.

خواندن مجموعه بچه محل نقاش‌ها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب مناسب نوجوانانی است که به هنر و تاریخ هنر علاقه‌مندند و می‌خواهند در کنار خواندن داستانی جذاب با تاریخ هنر نقاشی و نقاشان بزرگ جهان آشنا شوند.

درباره محمدرضا مرزوقی

محمد‌رضا مرزوقی متولد ۱۳۵۵ است.. عاتکه نام اولین کتاب اوست که در سال ۱۳۸۰ در نشر روشنگران به چاپ رسید. رمان دیگرش به نام تُل عاشقون با همکاری نشر افق، و رمان‌های پسین شوم و بارداری بی‌هنگام آقای میم با همکاری نشر روشنگران منتشر شدند. مرزوقی علاوه بر داستان‌هایش درباره نقاشی،برای آشنایی کودکان و نوجوانان با محیط زیست هم داستان‌هایی نوشته که برخی از آن‌ها را نشر امیرکبیر منتشر کرده است.

فیلمنامه‌نویسی و فیلم‌سازی مستند هم از فعالیت‌های محمد‌رضا مرزوقی است.

جملاتی از کتاب زمانی که همسایه‌ی میکل آنژ بودم (بچه‌محل نقاش‌ها ۲)

میکل‌آنژ همیشه به من می‌گفت آسان‌ترین راه رسیدن به آینده، فکر نکردن به آن است. آن روزها شاید دقیقاً معنای حرف‌های او را نمی‌دانستم، اما حالا که به این سن‌وسال رسیده‌ام و آینده‌ای که انتظارم را می‌کشید، پشت سر نهاده‌ام، می‌دانم حتی فکر کردن به فردا، رسیدن به آن را برایم دشوار می‌کند. پس در لحظه زندگی می‌کنم و فکرم را برای رسیدن به فردا خسته نمی‌کنم. شاید فردا روز خوبی باشد، شاید نباشد، اما یک چیز مسلم است: فردا روز دیگری است.

محسن گفت: «واو! بازم از اون خاطره‌های علمی-تخیلی دایی‌سامان! خیلی حال می‌ده.»

پریسا جَری شده بود، اما چیزی به او نگفت. فقط با غیظ نگاهش کرد. مانی گفت: «یه لحظه.»

مینا سکوت کرد. همه نگاهش کردند.

-‌ امروز دایی‌سامان نمی‌آد خونه. یعنی تا عصر می‌تونیم بشینیم تو زیرزمین و یادداشت‌هاش رو بخونیم.

با خوشحالی و هیجان داد زد: «چطوره؟»

همه گفتند: «هورا!»

دست آخر پریسا گفت: «ولی بازم بگم‌ها ... من فکر می‌کنم خوندن یادداشت‌های خصوصی دیگرون کار بدیه.»

مانی خوشحال گفت: «آره ... بده. ولی خیلی حال می‌ده.»

نشست روی صندوق چوبی. بچه‌ها هر کدام صندوق و بشکه‌ای پیدا کردند و دور او نشستند. منتظر که بخواند.

المپیان؟:)
۱۳۹۹/۰۵/۳۰

اگر شما به هیجان نقاشی نقاشان بزرگ ریسک تاریخ خیال پردازی علاقه دارید این مجموعه کتاب عالی عالی است البته که بگویم شاید شمایی که این نظر من را می خوانید از این کتاب خوشتان نیاید به هر حال هر

- بیشتر
i_ihash
۱۴۰۰/۰۱/۰۵

خب، اینم از جلد دوم مجموعه بچه محل نقاش‌ها😃✨ اول به این نکته اشاره کنم که از جلد اولش شروع به مطالعه کنید. چون یه جورایی این مجموعه، ماجرایی زنجیروار داره. و اگه جلد اول رو نخونده باشید، کمی گیج خواهید

- بیشتر
💕Adrien💕
۱۳۹۹/۱۰/۳۰

فوق العاده بود😊😊😇👍👍😁😍

البرز داوطلب
۱۳۹۹/۰۶/۱۰

عالیه کاشکی از مناظرات داوینچی و میکل آنژ هم نتو کتاب بود . هم کار نویسنده خوبه هم کار طراح .

𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
۱۳۹۹/۰۸/۲۸

عالیه ، من هر ۷ جلدش را دارم و تا اخر خوندم👌🏻 خیلی قشنگ و جالبه☺⚘ حتما بخونید😊💞

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۱/۱۸

اخه چقدر یک کتاب ساده می تونه خوب باشه من مجموعه های دیگه اش مثل ونگوک پیکاسو داوینچی فریدا و... رو خوندم کلا کتابیه که تونسته گیلیمشو از اب بکشه بیرون و خیلی موفق باشه میکل انژ رو نمی شناختم

- بیشتر
starlight
۱۴۰۱/۰۶/۲۸

بامزه و هیجان انگیز بود 😊جلد اولش هم راجع به لئوناردو داوینچیه . پیشنهاد میکنم به کسانی که دوست دارن درباره نقاش ها بیشتر بدونن 👌

کاربر ۱۷۰۵۴۰۷
۱۳۹۹/۰۲/۲۳

کتاب خوبیه آدم رو سرگرم می کنه ولی میشه نسخه الکترونیکی اش رو هم در طاقچه بی نهایت بذارین؟

A.M
۱۴۰۱/۰۲/۱۵

این کتاب بی نظیره داستان زندگی نامه میکل آنجلو به زبان سامی😁 مثل جلد اول بی نقص و زیبا بود و از جلد اول خفن تر صرفا بخاطر عاشق بودن به هنر این مجموعه کتاب رو خوندم و اولین کتابیه

- بیشتر
ra_zarrin
۱۳۹۹/۰۲/۱۴

توصیه میکنم برای افراد خلاقی که مایل به شناخت نقاشا هستن این مجموعه رو بخونن

یکی از لطیفه‌ها دربارهٔ یک آقایی بود که هر روز در کلیسا را می‌کوبید و پا می‌گذاشت به فرار. یک روز کشیش کمین می‌نشیند و همین که در را می‌کوبد، کشیش در را باز می‌کند. مرد که مچش را گرفته بودند، دستپاچه می‌شود و خیلی سریع می‌پرسد: «ببخشید عیسی خونه است؟»
امیرعلی رضوی
یادت باشه پسرجون تواضعِ زیادی آدما رو از درجهٔ انسانی‌شون ساقط می‌کنه.
صدرا
آسان‌ترین راه رسیدن به آینده، فکر نکردن به آن است.
fatibookworm
بزرگ‌ترین خطری که ما را تهدید می‌کند، پایین بودن و در دسترس بودن اهدافمان است، نه بزرگ بودن و دست‌نیافتنی بودن آن‌ها.
sourina
هر کسی قدرت می‌خواد تا بتونه سرپا وایسه و خودش رو اون‌طور که شایسته‌ش هست، به دنیا نشون بده.
Amir Sabeti
بعضی حکومت می‌کنند، بعضی حماقت. گاهی‌وقت‌ها هم احمق‌ها حکومت می‌کنن.
Amir Sabeti
اگه بعضی از این رهبران ما دیوانه‌بازی در نمی‌آوردن، الان زندگی مردم خیلی بهتر از این بود. موضوع اینه، بعضی حکومت می‌کنند، بعضی حماقت.
i_ihash
بزرگ‌ترین خطری که ما را تهدید می‌کند، پایین بودن و در دسترس بودن اهدافمان است، نه بزرگ بودن و دست‌نیافتنی بودن آن‌ها.
صدرا
چیزی که برایم عجیب بود آرامش و راحتی‌اش در حین کار کردن بود. انگارنه‌انگار که داشت یکی از مهم‌ترین آثار هنری جهان را خلق می‌کرد. بس‌که کارش را به‌سادگی انجام می‌داد، بی‌آنکه کم‌ترین فشاری به خودش بیاورد. فقط سکوت بود و کار و اخم‌هایی که یک لحظه از هم باز نمی‌شدند.
المپیان؟:)
فقط ایمان برای نجات انسان کافی است
Actorಥ‿ಥ
بزرگ‌ترین خطری که ما را تهدید می‌کند، پایین بودن و در دسترس بودن اهدافمان است، نه بزرگ بودن و دست‌نیافتنی بودن آن‌ها.
قاتل کتاب
مسأله این نیست که میکل‌آنژ خلاقیت نداشت. کاملاً برعکس، او سرچشمه‌ای از خلاقیت و زایش بود. مثل دینام دور خودش می‌چرخید و هر بار یک شگرد تازه از آستینش بیرون می‌آورد. برخلافِ داوینچی، چندان وقتش را صرف کارهایی که بی‌ربط به نقاشی و مجسمه‌سازی باشد، نمی‌کرد. میکل‌آنژ یک هنرمند تمام‌وقت بود که غالب اوقات هیچ تفریحی نمی‌کرد. شاید فکر کنید لذتی هم از زندگی نمی‌برد، اما او لذتی را که دنبالش بود در کارش پیدا کرده بود.
المپیان؟:)
آسان‌ترین راه رسیدن به آینده، فکر نکردن به آن است.
i_ihash
مانی گفت: «طوری شده مینا؟» و رد نگاهش را تا روی دیوار گرفت. پریسا و محسن هم دیوار را نگاه کردند. یک قاب عکس قدیمی روی دیوار بود. مینا مِن‌ومِن‌کنان گفت: «این عکس رو قبلاً روی دیوار دیده بودین؟» پریسا گفت: «من همین دیروز اومدم زیرزمین نبودش. خب حالا مگه چیه؟ یه عکسه دیگه.» مانی گفت: «نه راست می‌گه. یه عکسه ولی از مادربزرگِ مادربزرگ.» محسن گفت: «در واقع مادربزرگ دایی.»
صدرا
صدای پاپ را شنیدم که همچنان داشت می‌گفت: «از این به بعد در اینجا، کنار ما زندگی می‌کنی و یکی از ساکنان سریر مقدس می‌شی. ما تو رو به‌عنوان شهروند افتخاری واتیکان و رُم انتخاب می‌کنیم.» نه!!! من نمی‌خواستم شهروند افتخاری هیچ‌جا باشم. من می‌خواستم برگردم خانهٔ خودمان. من در لایه‌های زمانی گم‌وگور شده بودم و باید راهی برای برگشت پیدا می‌کردم. مادرم منتظرم بود. مادربزرگ! آخ مادربزرگ! چقدر دلم برای حلواهای زعفرانی‌ات تنگ شده بود و برای وقت‌هایی که لوسم می‌کردی و قربان‌صدقه‌ام می‌رفتی و با پدرم دعوا می‌کردی فقط چون‌که سرم داد کشیده بود. آخ! ... حتی دلم برای کتک‌های بابا هم تنگ شده بود...
آترین
بزرگ‌ترین خطری که ما را تهدید می‌کند، پایین بودن و در دسترس بودن اهدافمان است، نه بزرگ بودن و دست‌نیافتنی بودن آن‌ها.
𝑙𝑖𝑡𝑡𝑙𝑒 𝑔𝑖𝑟𝑙:))
اُکی! دمت گرم. فردا اونجا می‌بینمت
کتاب زیباست
میکل‌آنژ همیشه به من می‌گفت آسان‌ترین راه رسیدن به آینده، فکر نکردن به آن است. آن روزها شاید دقیقاً معنای حرف‌های او را نمی‌دانستم، اما حالا که به این سن‌وسال رسیده‌ام و آینده‌ای که انتظارم را می‌کشید، پشت سر نهاده‌ام، می‌دانم حتی فکر کردن به فردا، رسیدن به آن را برایم دشوار می‌کند. پس در لحظه زندگی می‌کنم و فکرم را برای رسیدن به فردا خسته نمی‌کنم. شاید فردا روز خوبی باشد، شاید نباشد، اما یک چیز مسلم است: فردا روز دیگری است.
sourina
عاشق این پدر بودم. همیشه ... همیشه عاشقانه می‌پرستیدمش. اما اون به من چه داده؟ فقط اندوه. فقط حرمان ... و انتظاراتی که انتهایی نداره.
moonchild
من هیچ‌وقت نگران خرجم نیستم. واسه همین معمولاً دخلم در می‌آد!
moonchild

حجم

۷۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

حجم

۷۳۸٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۴۸ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان