کتاب جک ریچر (جلد بیست و دوم: صف نیمه شب)
معرفی کتاب جک ریچر (جلد بیست و دوم: صف نیمه شب)
کتاب صف نیمه شب نوشتهٔ لی چایلد و ترجمهٔ محمد عباس آبادی است. انتشارات کتابسرای تندیس این رمان هیجانانگیز آمریکایی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب صف نیمه شب
کتاب صف نیمه شب که جلد ۲۲ از مجموعهٔ «کتابهای جک ریچر» است، رمانی است که در ۴۸ فصل نوشته شده است. در این رمان، «جک ریچر» سفری دشوار را آغاز میکند که او را از میان ویسکانسین و از بارهای سطحپایین قسمت دلگیر شهری کوچک تا دوراهیهای خاکآلود ناکجاآباد میبرد. او با موتورسوارهای خلافکار، پلیسها، کلاهبردارها، بزنبهادرها و یک کارآگاه خصوصی ویژهٔ افراد گمشده مواجه میشود. هر چقدر جک ریچر عمیقتر به مسئله میپردازد و چیزهای بیشتری دستگیرش میشود، به خطرات آن منطقه بیشتر پی میبرد.
خواندن کتاب صف نیمه شب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره لی چایلد
«جیم گرانت» با نام مستعار لی چایلد، نویسندهای بریتانیایی است که در ۱۹ اکتبر ۱۹۵۴ در کاونتری به دنیا آمد. او به تحصیل در رشتهٔ حقوق در شفیلد پرداخت و پس از آن، ۱۸ سال در تلویزیون منچستر کار کرد تا در ۴۰سالگی، بهعلت تعدیل نیرو از کار اخراج شد. در چنین مقطعی از زندگی که افراد خود را غرق در بحران مییابند، او از فرصت به دستآمده استفاده کرد و ازآنجاکه همیشه به خواندن آثار ادبی علاقهمند بود، مقداری مداد و کاغذ خرید و پس از چندی، اولین رمان از مجموعه داستانهای «جک ریچر» را با نام «قتلگاه» منتشر کرد. قتلگاه علاوه بر دریافت جایزهٔ آنتونی برای بهترین رمان اول، با استقبال کمنظیر مخاطبان ادبیات جنایی مواجه شد و بدینترتیب، قسمتهای بعدی این مجموعه نیز یکی پس از دیگری به بازار نشر آمد و هر کدام موفقیتی بیش از پیش برای لی چایلد به ارمغان آورد. در سال ۲۰۱۲ فیلمی با بازی تام کروز بر اساس کتاب نهم این مجموعه ساخته شد. او پس از توفیق رمان اولش در ایالات متحده، در سال ۱۹۹۸ به این کشور مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۹ بهعنوان رئیس انجمن جنایینویسان آمریکا انتخاب شد.
بخشی از کتاب صف نیمه شب
«کابویها سحر بیدار بودند و روی صندلیهای جنبان در ایوان خوابگاهشان با لیوانهای دستهدارِ حلبی قهوه میخوردند. خورشید پشت تپهها طلوع کرد و سایهٔ صافی روی دشت انداخت. رز سندرسن توی خانهاش همچنان خواب بود. سحرخیز نبود. دلیلش فنتانیل بود. برامال بلند شده بود، دوش گرفته و لباس پوشیده و موهایش را شانه زده و کراواتش را بسته بود. مکنزی تکانی خورد و بیدار شد و یک لحظهٔ بیدغدغه و شاد را پشت سر گذاشت که در آن هیچ اتفاقی نیفتاده بود. بعد یادش آمد و از یک طرف دلش خواست دوباره بخوابد و از یک طرف هم دلش خواست بلند شود و کاری انجام بدهد، هر کاری، تا زمانی که احساس میکرد پیشرفت حساب میشود. درنهایت دوباره خوابیدن برندهٔ مسابقه شد. البته مدتزمان کوتاهی. هوای بیرون سرد بود. اول صبحِ یکی از روزهای اواخر تابستان در ارتفاعات کوهها.
یک ساعت بعد کابویها به سمت ابتدای جادهٔ ماشینرو حرکت کردند. مثل صبح دیروز و صبح پریروز همانجا منتظر ماندند، با این تفاوت که حالا دو نفر بودند، نه سه نفر. بدون اینکه حرفی بزنند مثل جزئی از منظره بینهایت صبور همانطور آنجا ایستادند. رز در خانهاش تکانی خورد و بیدار شد. دستش را روی میز پاتختیاش گذاشت. هنوز دوتا برچسب آنجا بود. نفس راحتی کشید و سرش را به بالشتش تکیه داد. بلند شدن خطری نداشت. برامال در آشپزخانهٔ نمادینش قهوه درست کرده بود و توی ایوانش آخرین فنجان قهوه را مینوشید. مکنزی زیر دوش بود و فشار آب را توی موهایش گرفته بود.
یک ساعت بعد کابویها هنوز منتظر بودند. خورشید بالاتر آمد و بالای ستیغ پشت سرشان قرار گرفت. درختها را خالخالی و هوا را گرم کرد. رز در خانهاش داشت دوش میگرفت. برامال هنوز توی ایوانش بود، قهوهاش خیلی وقت بود تمام شده بود و فقط وقت را میگذراند. مردی بود که زندگی به او آموخته بود صبور باشد. مکنزی توی کلبهاش روی صندلی راحتی بود و تلفنی با شوهرش راجع به دکتر حرف میزد.»
حجم
۳۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
حجم
۳۴۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۴۳۲ صفحه
نظرات کاربران
تنها چیز تکراری در مجموعه کتابهای جک ریچر، (غیر خود جک ریچر) ضربه با کله توصورت حریفه! یک تریلر جذاب دیگه!