دانلود و خرید کتاب در این هوا جواد مجابی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب در این هوا

کتاب در این هوا

نویسنده:جواد مجابی
دسته‌بندی:
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب در این هوا

کتاب در این هوا نوشتهٔ جواد مجابی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.

درباره کتاب در این هوا

کتاب در این هوا برابر با یک رمان معاصر و ایرانی است که نخستین‌بار در سال ۱۳۸۳ منتشر شد. گفته شده است که این رمان، بازی‌های زندگی را در روزگار گروهی سینماگر مرور کرده است. بازیگر و کارگردان‌ و عوامل سینمایی هر کدام نقشی در داستان ایفا می‌کنند که دقیق، جذاب و تأثیرگذار توصیف شده است. رمان «در این هوا» بیان کرده است که فراز و فرودهای ناگزیری در زندگی انسان وجود دارد و اینکه چطور با این بالا و پایین‌های زندگی، دست‌و‌پنجه نرم کنیم و آن را پیش ببریم، تصویر زندگی ما را نقش می‌زند. عنوان برخی از فصل‌های اثر حاضر عبارت است از «آن دیگری»، «نقاب پوست»، «و این دوزخ است که»، «بی‌خبر و باخبر»‌ و «دنیا بر لبهٔ استحاله».

خواندن کتاب در این هوا را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره جواد مجابی

جواد مجابی ۲۲ مهر ۱۳۱۸ در قزوین به دنیا آمد. او شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و هنرهای تجسمی، نقاش، طنزپرداز و روزنامه‌نگار ایرانی است. از او آثار گوناگونی منتشر رسیده است. برای مدت کوتاهی سردبیر مجلهٔ «دنیای سخن» بود. او یکی از شناخته‌شده‌ترین روشنفکران و هنرمندان معاصر ایران است که نامش همیشه در میان بزرگان دیگر آمده است. از او بارها از سوی مجامع اروپایی و آمریکایی برای سخنرانی دربارهٔ هنر و ادبیات ایران دعوت شده است. این نویسنده، یکی از نمایندگان شاخص ادبیات معاصر ایران به شمار می‌رود. آثار بسیار جواد مجابی در زمینه‌های متعددی دسته‌بندی می‌شوند؛ شناخت‌نامه و مجموعه مقالات، سفرنامه، فیلم‌نامه، نمایشنامه، شعر، داستان کوتاه، رمان، گفت‌وگو و مصاحبه، پژوهش، داستان کودکان و طنز.

بخشی از کتاب در این هوا

«اولین بار عشق آن دختربچه که به گربه‌ای می‌مانست، گربه‌ای لمیده در روشنی و گرمای آفتاب زمستانی، مرا از این بی‌چارگی نجات داد و از آن حفره می‌دیدم آن کودک نق‌نقو و بی‌ارتباط با همه، با جهان، یاد می‌گیرد که با آدمیان آشتی کند، چون کسی را دوست دارد و دوست داشتن یخ قلب او را آب کرده و رقت قلب ناگهانی و بی‌اختیارش، شفقت او را به دور و بری‌ها برانگیخته است. چرا این همه سنگدل بودی و تنها، در تنهایی سنگدلی‌ات تو را به گریه‌های پنهانی وامی‌داشت؟ چرا نمی‌خواستی با کسی حرف بزنی، دردت را به کسی بگویی، از کسی کمک بگیری، چرا تمامی کودکی‌ات را زهرآگین کردی، با سوءظن که نه، و نه حتا با دشمنی، با ندانم‌کاری‌هایی که همواره غلط تعبیر می‌شد و تو هیچ وقت آن‌قدر بد نبودی که دیگران تو را بدتر از خودت تصور می‌کردند. حالا که در این بزرگسالی نومیدانه، به آن سال‌های غم‌انگیز نگاه می‌کنم، علتی که آن بی‌ارتباطی سرد و اشتباه‌های شبانه‌روزی را توجیه کند می‌جویم اما نمی‌یابم، گاهی به شیوه‌ای خرافی، فکر می‌کنم این تقدیری است موروثی، من هم مثل پدرم شده بودم که قربانی سردی و بی‌اعتنایی‌اش به دیگران شد چنان که حتا برای تشییع جنازه‌اش هم نتوانست بیش از چند نفر بیکاره، گرد بیاورد.

عشق «گربه زمستانی» مرا دگرگون کرده بود، من او را دوست داشتم و لابد او از عشق من بی‌خبر بود. چنین چیزی بین من و او به زبان نیامده بود، احساسی بود پنهانی در قلبم، یک‌جانبه پذیرفته شده و رشد یافته بود و چندان در سراسر وجودم گسترده شده بود که جز دیدن دائم او در جهان آرزویی نداشتم. در حضورش به او خیره می‌ماندم و مات. در غیابش ظریف‌ترین و کوچک‌ترین حرکات اندام او را در ذهن زنده می‌یافتم و گاه حالاتی از او را به پاسخی مبهم اما امیدبخش به عشق پنهانی‌ام، تعبیر می‌کردم. حالا از این حفره می‌توان دید که چندان هم عشق سوزانش به سراسر وجودم شعله نکشانده بود، اگر آن شعله به زبان من، به ذهنم راه یافته بود، بیخودی عشق سرکش، مرا بی‌آن که بخواهم یا بتوانم که نخواهم، به اعتراف آن عشق گویا می‌کرد. چه چیزی مرا از اعتراف فروتنانه آن عشق یکسویه بازمی‌داشت؟ ترس از این که مسخره‌ام کند یا بگوید نه؟ یا بفهمم از حرفش که کسی را دوست دارد، کسی را بیش‌تر از من که او را تا بیش‌ترین حد دوست داشتم. حالا می‌بینم که خود را با واژه‌های اشتباه‌برانگیزی ــ چون عشق، در بیش‌ترین حد، در سراسر وجودم و مانند این مبالغه‌های گفتاری ــ که از خواندن پاورقی‌های عاشقانه در سر نوجوان بالغ رسوب می‌کند فریب می‌داده‌ام. سالی از عشق پنهان سپری شد و روزی عاشق خبردار شد که آن صنم کم‌حرف شرم‌رو می‌خواهد ازدواج کند با شخصی که البته من آن برگزیده‌اش نبودم، حالم خراب شد، چیزی چون اغما مرا از پا انداخت، اما برخلاف تصورم به رغم طوفان بنیان‌کن جدایی، هنوز دنیای جفاکار بی‌اعتنا به دلدادگان وامانده از هم، بر مدار سابق می‌چرخید و شگفتا که ناتوانی و تب و لرز عاشق را به نوعی مسمومیت غذایی ربط دادند و خیالشان را از عاشق به مذلت نشسته، با مشتی قرص راحت کردند. یک دو ماهی گریان و بی‌خواب و پکر بودم، بعد فرصتی پیش آمد که با انتخاب دلبری دیگر به جای او بیش‌ترین عشقم را نثار دلدار تازه خود کردم و این بازی سال‌ها ادامه داشت. البته بعدها یاد گرفتم در فرصت مناسب، عشق آتشین خود را ــ که همیشه اولین عشق واقعی من قلمداد می‌شد ــ اعتراف کنم، نه فروتنانه و با رفتاری ناب، بلکه با شهامتی خودآموخته، که زندگی اجتماعی به آدم‌های آداب‌دان اعطا می‌کند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۱۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۶ صفحه

حجم

۱۱۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
تومان