کتاب بیخود و بی جهت
معرفی کتاب بیخود و بی جهت
کتاب صوتی بیخود و بی جهت نوشتهٔ وودی آلن و ترجمهٔ لیدا صدرالعلمایی است. نشر برج این ناداستان را منتشر کرده است. این اثر حاوی زندگینامهٔ خودنوشت این هنرمند مشهور است.
درباره کتاب صوتی بیخود و بی جهت
کتاب بی خود و بی جهت ناداستانی پر از خاطره و تصاویر زندهٔ یک زندگی جنجالی است؛ زندگیای که از خیابانهای بروکلین آغاز میشود، کودکی وودی آلن در آرزوی سفر به قطار به منهتن و پناهگرفتن در سالن سینمای محله و نواختن کلارینت در اتاق کوچک خانهٔ پدری سپری میشود و به طنزنویسی برای روزنامهها و اجرای استندآپ کمدی در سالنها و بالاخره ایستادن پشت دوربین بهعنوان کارگردان میرسد. وودی اَلن در این کتاب از مسیر زندگی حرفهایاش که بهقول خودش همیشه با خوششانسی قرین بوده، میگوید؛ از زندگی خانوادگیاش و تمامی رسواییها و اتهاماتی که در سالهای اخیر دوباره جایگاهش را در هالیوود خدشهدار کرده است. زندگینامهٔ این هنرمند مشهور درست مثل فیلمهایش است؛ شلوغ، پر از جزئیات، سرزنده و سرشار از طعنه و کنایههای طنزآمیز.
در یک تقسیمبندی میتوان ادبیات را به دو گونهٔ داستانی و غیرداستانی تقسیم کرد. ناداستان (nonfiction) معمولاً به مجموعه نوشتههایی که باید جزو ادبیات غیرداستانی قرار بگیرد، اطلاق میشود. در این گونه، نویسنده با نیت خیر، برای توسعهٔ حقیقت، تشریح وقایع، معرفی اشخاص یا ارائهٔ اطلاعات و بهدلایلی دیگر شروع به نوشتن میکند. در مقابل، در نوشتههای غیرواقعیتمحور (داستان)، خالق اثر صریحاً یا تلویحاً از واقعیت سر باز میزند و این گونه بهعنوان ادبیات داستانی (غیرواقعیتمحور) طبقهبندی میشود. هدف ادبیات غیرداستانی تعلیم همنوعان است (البته نه بهمعنای آموزش کلاسیک و کاملاً علمی و تخصصی که عاری از ملاحظات زیباشناختی است)؛ همچنین تغییر و اصلاح نگرش، رشد افکار، ترغیب یا بیان تجارب و واقعیات از طریق مکاشفهٔ مبتنی بر واقعیت، از هدفهای دیگر ناداستاننویسی است. ژانر ادبیات غیرداستانی به مضمونهای بیشماری میپردازد و فرمهای گوناگونی دارد. انواع ادبی غیرداستانی میتواند شامل اینها باشند: جستارها، زندگینامهها، کتابهای تاریخی، کتابهای علمی - آموزشی، گزارشهای ویژه، یادداشتها، گفتوگوها، یادداشتهای روزانه، سفرنامهها، نامهها، سندها، خاطرهها و نقدهای ادبی
خواندن کتاب ببیخود و بی جهت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ناداستان و علاقهمندان به مطالعهٔ زندگینامهها پیشنهاد میکنیم.
درباره وودی آلن
وودی آلن در ۳۰ نوامبر ۱۹۳۵ در آلن استوارت کونیگزبرگ به دنیا آمد. او کارگردان سینما، نویسنده و بازیگری آمریکایی است که در طول ۶ دههٔ دوران حرفهای خود چندین فیلم دریافتکنندهٔ جایزهٔ اسکار ساخته است. آلن فعالیت حرفهای خود را در دههٔ ۱۹۵۰ با نوشتن برای آثار تلویزیون آغاز کرد. او چندین کتاب شامل داستانهای کوتاه و نمایشهای طنز برای نیویورکر به چاپ رسانده است. او اوایل دههٔ ۱۹۶۰ نمایشهای استندآپ کمدی اجرا کرد. آلن از میانه تا اواخر دههٔ ۱۹۶۰ سه آلبوم کمدی منتشر کرد که برای یکی از آنها نامزد دریافت جایزهٔ گرمی شد. در سال ۲۰۰۴ نیز «کمدی سنترال» نام آلن را در فهرست ۱۰۰ استندآپ کمدین بزرگ جهان رتبهبندی کرد و یک نظرسنجی در بریتانیا او را سومین کمدین بزرگ دانست.
بخشی از کتاب بیخود و بی جهت
«راست میگفت. من چهار بلیت فصل برای مدیسن اسکوئر گاردن داشتم و اغلب کسی را پیدا نمیکردم که مثل خودم بسکتبال دوست داشته باشد. بالاخره از سون-یی پرسیدم که آیا بسکتبال دوست دارد یا نه. آنقدر علاقه داشت که بگوید بله یا شاید هم با خودش گفت دستکم پاپکورن مفتی گیرش میآید. خلاصه او را بردم یک مسابقه ببینیم. بااینکه کار خیلی عجیبی بود، مستقیماً دربارهٔ اینکه رابطهٔ ما هیچوقت خوب نبوده با او حرف زدم و گفتم به نظر میرسد که اصلاً از من خوشش نمیآید. خیالم را راحت کرد که مسئله خوشآمدن نیست. از نظرش، من آدم سبکمغزی بودم، یک اسباببازی دست مادرش که چشمبسته داشتم بازی خطرناکی میکردم که هیچچیزش در اختیار من نبود. معلوم بود که برایش سخت نبوده رک و بیپرده نظرش را دربارهٔ من به زبان بیاورد و من خیلی در مقابل این وسوسه مقاومت کردم که با شمشیر تیز شوخطبعیام به نگاه خودبرترپندار و قضاوتگرانهاش حمله نکنم. از نظر او، مادرش من را خر کرده بود و من هم خرفت درجهیکی بودم که اصلاً این چیزها را نمیدیدم. چیزی نگذشت که فهمیدم رابطهٔ او و میا اصلاً خوب نیست و زندگی آن دو نفر در خانهشان کاملاً با چیزی که در حضور من اتفاق میافتاد، فرق دارد. کمکم فهمیدم که سون-یی آن دختر جوان بیخاصیتی که میا تعریف میکرد نیست، بلکه باهوش، حساس و تیزبین است. این شد شروع رابطهای دوستانه که ذرهذره پیش رفت و پس از کشف این واقعیت غیرمنطقی که بیش از حد برای هم مهم شدهایم، به اوج خود رسید. زمان خیلیخیلی طولانیای طی شد تا ما از قدم اول به این علاقهٔ دوطرفه رسیدیم، ولی وقتی بین ما شکل گرفت، خودمان هم تعجب کردیم.
بااینکه در همان اولین مسابقهٔ بسکتبال بهشکل غیرمنتظرهای با هم خوش بودیم، آنقدر سرم شلوغ بود که اصلاً فرصت نداشتم به چیزی جز فیلمهایم فکر کنم. بااینکه مادرش همیشه به مردم زنگ میزد و مصرانه میگفت سون-یی «عقبافتاده» است، او از کالج فارغالتحصیل شد، از دانشگاه کلمبیا مدرک فوقلیسانس گرفت، کار کرد و خانواده تشکیل داد. البته همهٔ اینها بعداً اتفاق میافتد. در همین احوالات، من و میا همچنان آهسته و پیوسته پیش میرفتیم، بهمرحمت آن عنصر چسبندهٔ همهکارهٔ ضدآب، یعنی اینرسی سکون. هرچقدر سر چرخاندم تا نشانهای از روی تاریک شخصیت میا و رفتارهایش پیدا کنم، جز وسواس ذهنی که در رابطه با سچل داشت، چیزی مثل کتکزدن یا ازکورهدررفتن ندیدم. شرایط برای من قابلقبول بود، چون از دیدن بچههایم، هرچند کوتاه، خوشحال میشدم و کار میکردم و جَز مینواختم. گروه کوچک جَز من که سون-یی میگوید شبیه راکون لاج رالف کرمدن است، خیلی اوقات خوشی برای من رقم میزد.»
حجم
۴۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه
حجم
۴۶۴٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۷۶ صفحه