کتاب جک ریچر (کتاب سوم؛ قلاب)
معرفی کتاب جک ریچر (کتاب سوم؛ قلاب)
کتاب قلاب نوشتهٔ لی چایلد و ترجمهٔ محمد عباس آبادی است و کتابسرای تندیس آن را منتشر کرده است. این کتاب سومین جلد از مجموعهٔ جک ریچر به قلم لی چایلد است.
درباره مجموعه کتابهای جک ریچر
لی چایلد تا به حال ۲۶ عنوان کتاب از سری داستانهای جک ریچر نوشته است. قتلگاه، تا پای مرگ، قلاب، آخرین مهمان، اکو در آتش، سوءقصد، وسوسه انتقام، دشمن، یک شلیک، راه سخت، بدشانسی و دردسر، غریبهای در شهر، دوازده نشانه، ۶۱ ساعت، لانه زنبور، رابطه و تحت تعقیب عناوین برخی از این کتابها هستند که در قالب مجموعه چاپ شدهاند.
جک ریچر تکاوری تنها، خطرناک و خستگیناپذیر است که قبلا در ارتش خدمت میکرد. رمانهای این مجموعه به ماجراجوییهای هیجانانگیز این شخصیت در آمریکا و کشورهای دیگر میپردازد.
درباره کتاب قلاب
در سومین کتاب از مجموعهٔ هیجانانگیز جک ریچر که در سال ۱۹۹۹ نوشته شد، جک ریچر برای استراحت به یکی از جزایر فلوریدا به نام کیوست میرود. کسی آنجا جک را نمیشناسد بنابراین میتواند از گمنامی خود لذت ببرد؛ تااینکه سر و کلهٔ مردی غریبه برای یافتن او پیدا میشود. مرد که گویی کارآگاهی خصوصی است سؤالات زیادی دارد. اما مرد غریبه به طرز مرموزی میمیرد. ریچر مجبور میشود ردش را به سمت نیویورک دنبال کند تا افرادی را که او را فرستادهاند پیدا کند. جک باید بفهمد چه کسانی این کارآگاه را اجیر کردهاند.
او رد پای چند نفر را در این میان پیدا میکند: زوج پیری که هنوز عزادار کشتهشدگان ویتنام هستند، زنی جوان و باهوش از گذشتهٔ ریچر و مهمتر از همه مردی که ریچر تابهحال کسی به شرارت او پیدا نکرده است.
جک به پروندهای جنایی میرسد و باید پرده از رازش بردارد. همچنین عشقی قدیمی سر و کلهاش پیدا میشود.
خواندن کتاب قلاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران داستانهای ماجراجویانه و اکشن پیشنهاد میکنیم.
درباره لی چایلد
جیم گرانت، با نام مستعار لی چایلد، نویسندهای بریتانیایی است که در سال ۱۹۵۴ در کاونتری به دنیا آمد و پس از سالها زندگی در بیرمنگام، به تحصیل در رشتهٔ حقوق در شفیلد پرداخت و پس از آن، هجده سال در تلویزیون منچستر کار کرد تا اینکه در ۴۰ سالگی، به علت تعدیل نیرو از کار اخراج شد. او از این فرصت به دست آمده استفاده کرد و از آنجا که همیشه به خواندن آثار ادبی علاقهمند بود، مقداری مداد و کاغذ خرید و پس از چندی، اولین رمان از مجموعه داستانهای جک ریچر را با نام قتلگاه منتشر کرد. قتلگاه، علاوه بر دریافت جایزهٔ آنتونی برای بهترین رمان اول، با استقبال کمنظیر مخاطبان ادبیات جنایی مواجه شد و بدین ترتیب، قسمتهای بعدی این مجموعه نیز یکی پس از دیگری به بازار نشر آمد و هر کدام، موفقیتی بیش از پیش برای لی چایلد به ارمغان آوردند.
در سال ۲۰۱۲ فیلمی با بازی تام کروز بر اساس کتاب نهم این مجموعه ساخته شد. او پس از توفیق رمان اولش در ایالات متحده، در سال ۱۹۹۸ به این کشور مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۹ به عنوان رئیس انجمن جنایینویسان آمریکا انتخاب شد. لی چایلد، اکنون با نوشتن چندین رمان جنایی و دریافت چندین جایزهٔ ادبی در این حوزه، جزء مجبوبترین نویسندگان ژانر جنایی در میان منتقدین و مخاطبان به حساب میآید.
بخشی از کتاب قلاب
«جک ریچر دید که یارو از در وارد شد. در واقع، دری وجود نداشت. یارو فقط از قسمت دیوار جلویی که وجود نداشت وارد شد. درِ بار یکراست به روی پیادهرو باز میشد. میز و صندلیهایی در بیرون، زیر یک درخت موی قدیمی خشکیده که یکجور سایهٔ طبیعی میانداخت چیده شده بود. یک سالن داخلی ـ خارجی بود که از میان دیواری که وجود نداشت، میگذشت. ریچر حدس میزد که یکجور نردهٔ آهنی برای قفل کردن درِ بار موقع تعطیل کردن باشد. البته اگر تعطیل میشد. مطمئناً ریچر هیچوقت ندیده بود که بار تعطیل کند. او تقریباً در اضافهکاری افراط میکرد.
یارو در یک متری داخل سالن تاریک ایستاد و صبر کرد، پلک زد تا چشمانش بعد از آن سفیدی داغ خورشید کی وست به تاریکی عادت کند.
ماه ژوئن، ساعت چهار بعدازظهر در جنوبیترین قسمت ایالات متحده بود.
خیلی از بیشترِ باهاما هم جنوبیتر بود. خورشید سفید داغ بود و گرمای شدیدی داشت. ریچر در عقب بار نشسته بود و از یک بطری پلاستیکی آب میخورد و منتظر بود.
یارو داشت به اطراف نگاه میکرد. بار یک سالن با سقف کوتاه بود و با تختههایی ساخته شده بود که از خشکی به رنگ تیره درآمده بودند. انگار آنها را از کشتیهای شکستهٔ قدیمی آورده بودند. قطعاتی از خرت و پرتهای دریانوردی با میخ به آنها کوبیده شده بود. چیزهایی مثل برنجی قدیمی، گویهای شیشهای سبز و تورهای کهنه. ریچر حدس میزد وسایل ماهیگیری باشند، هرچند در عمرش یک بار هم ماهی نگرفته بود. حتی سوار کشتی هم نشده بود. علاوه بر اینها، سانتیمتر به سانتیمتر دیوارها و سقف با ده هزار کارت ویزیت پوشیده شده بود. بعضی از آنها جدید بودند. بعضی از آنها قدیمی و چروکیده بودند و کسب و کارهایی را تبلیغ میکردند که چند دهه قبل بند و بساطشان جمع شده بود.
یارو بیشتر به درون تاریکی وارد شد و به سمت بار رفت. مسن بود. شاید شصت سال داشت. قدش متوسط بود و هیکل درشتی داشت. احتمالاً یک دکتر به او میگفت چاق، ولی ریچر فقط یک مرد ورزیده میدید که کمی رو به افول رفته بود. مردی که با وقار تسلیم گذر زمان شده بود، بدون اینکه زیادی در مورد آن خم به ابرو بیاورد. مثل یک مرد شهری شمالی که در فرصت کمی خودش را برای سفر به یک جای گرم آماده کرده باشد، لباس پوشیده بود. شلوار خاکستری روشنی به پا داشت که از بالا پهن و از پایین باریک بود. یک کت چروکیدهٔ بژ و پیراهن سفید با یقهٔ پهن و باز که پوست سفید و آبی گردنش را نمایان کرده بود، با جوراب تیره و کفش شهری پوشیده بود. ریچر حدس زد اهل نیویورک یا شیکاگو، یا شاید هم بوستون باشد، که بیشتر تابستانش را در ساختمانها یا ماشینهای کولردار میگذراند و بیشک این کت و شلوار را از بیست سال پیش که خریده بود در ته کمد لباسهایش نگه داشته بود و هر وقت لازم میشد آنها را بیرون میآورد.»
حجم
۴۴۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۵۱ صفحه
حجم
۴۴۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۵۵۱ صفحه