کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ
معرفی کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ
کتاب الکترونیکی آذرک و جادوگر لوپ یک لپ جلد سوم از مجموعه داستانهای آذرک است. مجموعه داستانهای آذرک را مسلم ناصری نوشته و نشر افق آنها را به چاپ رسانده است. هر جلد این مجموعه داستانی مستقل با ماجراجوییها و چالشهای خاص خود را دارد و به گونهای طراحی شده است که خوانندهٔ نوجوان را با جهانی پر از جادو و ماجراجویی همراه میکند.
درباره کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ
در داستان آذرک و جادوگر لوپ یک لپ، آذرک با چالشهایی روبهرو میشود که مرز بین واقعیت و خیال را مخدوش میکند. جادوگری که میتواند زمان را به حلقههای متصل تبدیل کند، آذرک را به تفکر دربارهٔ گذشته و آینده وادار میکند.
آذرک شخصیت اصلی و قهرمان این مجموعه است که با ماجراجوییهای فراوان و دنیایی پر از جادو روبهرو میشود. او شخصیتی کنجکاو، شجاع و دوستداشتنی است که به کشف حقیقت و حل مشکلات و کمک به بقیه علاقه دارد. آذرک برای خوانندگان جوان، الگویی از انعطافپذیری و مقاومت در برابر سختیها است و نشان میدهد که چگونه میتوان با هوشمندی و خلاقیت، موانع را پشت سر گذاشت.
در طول داستانها، آذرک اغلب با شخصیتهایی از جادوگران گوناگون و موجودات خیالی مواجه میشود که هر کدام به نوعی به رشد شخصیت و تواناییهای او کمک میکنند. این تعاملات علاوهبر اینکه آذرک را در موقعیتهای جدید و چالشبرانگیز قرار میدهند، به او درسهایی در مورد اهمیت اعتماد، دوستی و مسئولیتپذیری میآموزند.
داستانهای آذرک همچنین پلی بین دنیای واقعی خوانندگان و دنیای خیالی داستان است. او نمایندهٔ نوجوانانی است که با وجود سن کم، قادر به انجام کارهای بزرگ و ارزشمندی هستند. در هر جلد، آذرک مهارتها و تواناییهای جدیدی را کشف میکند که به او کمک میکنند تا به هدفهای بزرگتر و مهمتری دست یابد. این داستانها به خوانندگان نوجوان انگیزه میدهد تا رؤیاهای خود را دنبال کنند و آنها را تشویق میکند تا در مواجهه با مشکلات، به خودشان اعتماد کنند و به آنها به چشم فرصتهایی برای یادگیری نگاه کنند.
کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این مجموعه مناسب گروه سنی نوجوان است.
بخشی از کتاب آذرک و جادوگر لوپ یک لپ
«بهخاطر حرفهایی که میزد همه در خانه به او میگفتند جادوگر. بهخصوص برادرش، آرشاک وقتی که میخواست حرصش را دربیاورد، میگفت: «آجی جادوگر!» او هم جیغ میکشید. فقط بابا بود که میگفت نباید این حرفها را زد، اما وقتی خودش هم ناراحت میشد یا میخواست از او تعریف کند، میگفت جادوگر بدجنس یا جادوگر نازنازی. با همهٔ اینها فقط پدربزرگ بود که درکش میکرد و میگفت کارهای تو شبیه کارهای من است. برای همین وقتی مامان از دستش ناراحت میشد، نمیگذاشت پیش پدربزرگ برود. میگفت همهٔ این حرفها و کارها بهخاطر آن جادوگری است که خزیده زیر زمین.
مامان با تشتی که پر از ظرف و قابلمه بود و بوی وایتکس میداد، از جلویش گذشت و غرغرکنان نالید: «از سر راه برو کنار!» بعد سری تکان داد و با ناراحتی ادامه داد: «دختره بزرگ شده، هنوز فکر میکند بچه است. بیچاره بابایت که دارد...» بقیهٔ حرفش را ادامه نداد.»
حجم
۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه
حجم
۶۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۹۶ صفحه