دانلود و خرید کتاب زیبای بی نبض فاطمه یارندپور

معرفی کتاب زیبای بی نبض

کتاب زیبای بی نبض، مجموعه داستان‌های کوتاهی از نویسنده‌گان کوتاه‌نویس معاصر است که در انتشارات ماهواره به چاپ رسیده است.

درباره کتاب زیبای بی نبض

این کتاب شامل داستان‌های کوتاه از پنج نویسنده توانمند ایرانی است. داستان‌های این کتاب موضوعات گوناگونی دارند و زبانی صمیمی که به راحتی با خواننده ارتباط برقرار می‌کنند.

فاطمه یارندپور با داستان پرواز گلبرگ ها، الهام دری صفت با داستان گل‌های مصنوعی، ندا کدخدایی با داستان گل رویایی، مریم کریم‌پور سامانی با داستان من و گل‌های مصنوعی خانه مادری‌ام و زهرا بختیاری با داستان صندوقچه در این کتاب مهمان شما هستند.

خواندن کتاب زیبای بی نبض را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقمندان به آثار داستانی کوتاه مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب زیبای بی نبض

پرواز گلبرگ‌ها

سپهر، جوونی بود، بیست و سه ساله با چهره‌ای خوش نقش و قدِ بلند و هیکلی ورزشکاری، او همزمان با تحصیل، در شرکت پدرش (ماشین آلات) مشغول کار بود.

در همسایگی اون‌ها دختری به نام نفس با خونوادش زندگی می‌کرد.

نفس جوونی نوزده ساله با اصالتی ترک که چهره‌ای سرخ و سفید و بی نقص داشت.

این دو تک فرزند خونواده، در شرق تهران با تمکنِ مالی خوبی زندگی می‌کردن، البته اولین جرقهٔ عشق بینشون، وقتی صورت گرفت که سپهر به بالکن خاله ژولی رفته بوده برای آب دادن به گلدون‌ها اما یهویی تنش می‌خوره به میزی که پایش لق بوده و اتفاقا روی اون پر بوده از گلبرگ و گل‌های زیبای رنگارنگ مصنوعی که همشون به یکباره سرازیر می‌شن به سمت کوچه، بله کاردستی‌های خاله ژولی، سوار بر بال نسیم، آماده پرواز می‌شن، یکی به شرق و یکی به غرب. بر حسب اتفاق، نفس هم که در حال گذر از اونجا بوده، گل‌های رقصان در باد بر سرش آروم و پس و پیش فرود میان. در اون لحظه سپهر فکر می‌کرد، خیلی شانس آورده که خاله ژولی گل‌های بر باد رفته‌ش رو ندیده! تا یه فریادی سرخ، نثارش کنه!

دختر بچهٔ همسایه رو به رویی که در حال تماشای این صحنه شگفت انگیز بود، یهویی می‌زنه، زیر آواز و می‌خونه، شعرِ (گل به سر عروس...)

سپهر از خجالت یه قدم به عقب بر می‌گرده!

سر و گردن نفس به طرف بالا می‌چرخه.

سپهر خودشو جمع و جور می‌کنه و

می گه: ببخشید انگاری این گلای شیطون، همگی هوس پرواز کردن!

صدای مامان سپهر توام با خنده از بالکن پایین بلند می‌شه که

(البته چه فرود دل انگیزی اینطور نیست؟!)

در یه لحظه سپهر و نفس با هم چشم تو چشم می‌شن،

گویا دل سپهر هم مثل گل‌ها هوایی می‌شه،

بله به همین سادگی عشق آغاز می‌شه،

البته از اونجایی که نفس دختری بسیار با حیا و کمی هم خجالتی بوده در ابتدای آشنایی، محل نمی‌داده و عشقشون فقط از جانب سپهر به صورت یکطرفه بوده اما با گذر زمان و با مهرورزی‌های خالصانهٔ سپهر، این امر نتنها دوجانبه، بلکه دیگه جونشون به جون هم بند می‌شه...

خونواده سپهر برای کار پدرش مجبور به مهاجرت بودن ولی هر بار با مخالفت شدید سپهر مواجه می‌شدن، بالاخره خونواده، ناچار تسلیم شده و تصمیم می‌گیرن، برای مدتی کوتاه بدون پسرشون به سفر کاری برن.

خوشبختانه سپهر با وجود خاله ژولی مهربون که طبقهٔ بالاشون زندگی می‌کرد، تنها نمی مونه.

سپهر تو دامن خاله ژولی بزرگ شده بود.

ارادت این دو بهم کامل بود، اکثر اوقات فراغتشون رو با هم به کوه می‌رفتن و گاهی خاله به شوخی یا جدی می‌گفت:

سپهر، پسرم در کوهنوردی دیگه من، همپای خوبی برات نیستم! پس سریعتر یه همپای جوون و زبل و زرنگ برای خودت پیدا کن چون خالهٔ پیرت دیگه بریده!

سپهر شیطونم در جواب می‌گفت: اختیار دارید خاله جون، دود از کنده بلند می‌شه اما اطاعت امر، روی جفت چشمام.

اینجا بود که قهقهه خاله بلند می‌شد...



نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

حجم

۱۰۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۶۰ صفحه

قیمت:
۶,۰۰۰
تومان