کتاب بهار ۶۳
معرفی کتاب بهار ۶۳
کتاب بهار ۶۳ نوشتۀ مجتبی پورمحسن در نشر چشمه به چاپ رسیده است. این داستان، تکگویی ذهنی مردی به نام فرزین است که با مرور روابط موازی با ازدواجش در حال قضاوت خود و زندگیاش است.
درباره کتاب بهار ۶۳
کتاب بهار ۶۳، تکگویی ذهنی شخصیتی به نام فرزین است که زندگی و روابط شخصیاش را مرور میکند. او مدام به همسرش تهمینه خیانت میکند؛ یعنی اول خیانت میکند و بعد برای آن دلیل میتراشد. حالا میخواهد در دادگاهی یکنفره، ابتدا از خیانتهایش صحبت میکند و بعد خودش را محکوم کند. او هزار و یک دلیل برای خیانت نکردن دارد؛ اما خیانت میکند. شریکهای عاطفی زندگی خود را فریب میدهد و به آنها دروغ میگوید و دائماً این کار را تکرار میکند. چرا؟
این داستان که در رشت اتفاق میافتد ۲۴ بخش دارد و در هر بخش، گوشهای از زندگی فرزین روایت میشود. این کتاب، برندۀ یازدهمین دورۀ جایزۀ منتقدان و نویسندگان مطبوعات بهعنوان بهترین رمان سال ۱۳۸۸ بوده است.
کتاب بهار ۶۳ را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم
به همۀ دوستداران داستانهای ایرانی پیشنهاد میکنیم.
درباره مجتبی پورمحسن
مجتبا پورمحسن، نویسندهٔ رمان بهار ۶۳، شاعر، منتقد و مترجم، متولد ۱۳۵۸ خورشیدی در رشت است و در همین شهر زندگی میکند. او دو بار تحصیلات خود را در رشتههای مهندسی متالوژی و مهندسی برق نیمهکاره رها کرد. علاوه بر این رمان، از او تا بهحال ۵ کتاب منتشر شده است. ۳ مجموعه شعر از جمله مجموعهٔ تانگوی تکنفره، ترجمهٔ کتاب مردی بدون کشور نوشتهٔ کورت وونهگات و ترجمهٔ گزیدهای از شعرهای ریموند کارو ازجمله آثار مجتبی پورمحسن هستند.
بخشی از کتاب بهار ۶۳
«من خیانت میکنم. به خودم خیانت میکنم. به چیزهایی که فکر میکنم. خیلیها فکر میکنند آدم اول خیلی با خودش کلنجار میرود، خیلی آره نه میگوید تا بالاخره تصمیمش را میگیرد. اما همهٔ آدمها خیانت میکنند بعد برایش دلیل پیدا میکنند. من هم وقتی به تهمینه خیانت کردم دنبال این توجیهات بودم. ساعتها مینشستم رو به دیوار یا از پنجره زل میزدم به محوطهٔ مجتمع پردیس و دنیایی را تصور میکردم که زندگی با تهمینه برآوردهاش نکرده بود. دنیایی که همانموقع خلق میکردم تا توجیه کنم چرا با یکی دیگر به بستر رفتهام.
تهمینه صدایم زد چرا ایستادهام پای پنجره تا «وقتم را تلف کنم»؟ داشتم وقتم را تلف میکردم. در محوطهٔ مجتمع چیزی پیدا نمیکردم که در زندگی با تهمینه نیافته بودمش. اصلاً از زندگی با او دنبال چیزی نبودم که حالا گمش کرده باشم. مگر میبایست دنبال چیزی میبودم؟ غذا سرد شده بود. تهمینه این را با صدای بلند گفت. فکر کنم صدای تهمینه در فضای خانه دیسورت میشد. یعنی ارتعاش صدایش سر جملهٔ «اعصابمو ریختی بههم» چنان بود که با شکم خالی چشم تو چشم فرناندو پسوا در عطف کتابی که در طبقهٔ دوم قفسهٔ کناری کتابخانه قرار داشت سیگاری آتش زدم. سیگار را توی راه اتاق تا آشپزخانه خوردم. سه کام عمیق پشت سرهم تا سرم گیج برود و تردید کنم سر میز ناهار بنشینم یا توی کاسهٔ توالت عق بزنم. نشسته بودم روی صندلی و دستم خارج از ارادهٔ من غذا میکشید، اما ایستاده بودم توی ذهنم. ایستاده بودم و معصومیتی را تماشا میکردم که در همهچیز او خلاصه شده بود.
پنجاه و چند پلهٔ ساختمان ابنسینا را یکنفس رفته بودم بالا. در را که باز کردم دنبال نفسم میگشتم تا بالا بیاید و بتوانم دست او را روی موس تماشا کنم. ایستاده بودم توی ذهنم. از سر میز پا شدم و تهمینه را با آشپزخانه تنها گذاشتم. منتظر ماندم. صدایی نیامد. ذهنم خالی شد. به این صدا عادت کرده بودم. صدایی که چیزی نمیگفت. لااقل منطق من میگفت که چیزی نمیگوید جز حرف مفت. اما چند لحظه غیبت این صدا کافی بود تا چیزی در من خالی شود. من به آزار او معتاد بودم؟ آیا حرفهای او آزارم میداد؟ سیگار بعدِ ناهار خیلی میچسبد. من اگر جای عباس کیارستمی بودم اسم فیلم طعم گیلاس را میگذاشتم سیگار بعدِ ناهار. لذت سیگار بعدِ ناهار، شاید قطعیترین لذت عالم باشد. کسی که خیانت کرده، یعنی من، نمیتواند لذت خیانت را با لذت سیگار بعدِ ناهار مقایسه کند. چون نیمی از لذت خیانت در لحظاتی است که دلت را میزنی به دریا و غرق در منجلابی میشوی که هر چه بیشتر تو را در خود میکشد بیشتر لذت میبری. به جان مادرم من آدم مریضی نیستم. گاهی که کم میخوابم سردرد میگیرم، اما از آنها نیستم که بگویم غرق شدن آدم توی منجلاب لذتبخش است. اما خیانت یک چیز دیگر است. تهمینه سیگار بعدِ ناهار را کشیده بود. یعنی چند کام دیگر باقی داشت. نفهمیدم کی میز را جمع کرده، ظرفها را شسته، موسیقی ویولونسل باخ را گذاشته توی ویسیدی و چشم دوخته به جایی از سقف که هر چه دقت میکردم جز سفیدی چیزی نداشت. تهمینه کجا بود؟»
حجم
۷۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
حجم
۷۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۱۰۰ صفحه
نظرات کاربران
شخصیت پردازی اصلا خوب نبود و دلایل خیانت کاملا نامشخص بود، و بیشتر مضحکانه بود ، که یه دختر بدونه مردی متاهله و با زنی در ارتباطم هست که دوست خودشه بعد باز بخواد با اون مرد در ارتباط باشه