کتاب خل بازی های قندعسل
معرفی کتاب خل بازی های قندعسل
کتاب خل بازی های قندعسل نوشتهٔ جودی بلوم و ترجمهٔ پرناز نیری است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این مجموعه داستان کوتاه برای کودکان نوشته شده است.
درباره کتاب خل بازی های قندعسل
کتاب خل بازی های قندعسل (Fudge a mania) برابر با یک مجموعه داستان کوتاه برای کودکان است. این کتاب ۱۴ داستان را در خود قرار داده است. عنوان بعضی از این آثار عبارت است از «پیت و فارلی»، «بهترین خبر قرن»، «گاز سبز جوشان»، «پرستار بینظیر بچه» و «حالا آن عروس خوشبخت کی هست؟».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب خل بازی های قندعسل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ کودکان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب خل بازی های قندعسل
«صبح روز بعد، من و جیمی برای صبحانه پایین رفتیم. قندعسل دوباره دانههای کورنفلکسش را میشمرد. تا سر صبحانه نشستیم، شیلا شاد و شنگول، مثل همیشه با همان ربدوشامبر کُرکی صورتی و دمپایی کلهخرگوشیاش پایین آمد. جیمی یک نگاه بهش کرد و از خجالت سرش را پایین انداخت. شیلا برای خودش یک لیوان آب پرتقال ریخت و بعد هم آمد پشت میز، بین باباباز و قندعسل جا خوش کرد. باباباز بهش گفت: «صبحبخیر، عزیز دلم.» و یک طرف صورتش را بوسید.
قندعسل بهش گفت: «صبحبخیر، عزیزم.» و آن طرف صورتش را بوسید.
جیمی پرسید: «اینجا چه خبره... بوسبازاره؟»
قندعسل گفت: «شیلا پرستارمه، اما بعداً شاید زنم بشه.»
جیمی به شیلا گفت: «زن؟»
شیلا گفت: «شاید، اما فعلاً هیچی معلوم نیست.»
قندعسل گفت: «همهش بستگی به میتسی داره.»
جیمی پرسید: «میتسی؟»
ـ دوستمه. اسپری لولوکُش داره. سعی میکنه یکی هم برای من بگیره. اگه بگیره دیگه لازم نیست عروسی کنم.
جیمی باتعجب به من زل زد و بعد هم یک موز تو کورنفلکسش خُرد کرد.
قندعسل ادامه داد: «باباباز و مامانبزرگ هم با هم دوستهای صمیمیان.»
گفتم: «چرا خبرهای صبحرو برای بعد از صبحانه نمیذاری؟»
دانههای کورنفلکسش را به شکل چند دایرهٔ تودرتو دور هم چیده بود و هربار یک دایرهٔ کوچک از آن را میجوید، گفت: «نمیشه. ممکنه یادم بره.»
جیمی گفت: «شیرو به من میدید، لطفاً؟» مامانبزرگ شیر را بهش داد و او هم مقداری از آن را روی کورنفلکسش ریخت.
قندعسل ولکن نبود و یکریز حرف میزد: «اگه به جیک پنیر بدی، برات پشتک میزنه، اما اگه به گوگوری بدی، تف میکنه.»
گفتم: «باشه، باشه... بسه دیگه! جیمی بیشتر از این دلش نمیخواد بشنوه. میخواد تو آرامش صبحانهاشرو تموم کنه.»
قندعسل فریاد زد: «صبر کن! هنوز حرفم تموم نشده!»
گفتم: «بله، تموم شد!»»
حجم
۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه