دانلود و خرید کتاب خواهران تاریک مهدی رجبی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب خواهران تاریک اثر مهدی رجبی

کتاب خواهران تاریک

نویسنده:مهدی رجبی
انتشارات:نشر افق
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب خواهران تاریک

چاپ پنجم کتاب خواهران تاریک نوشتهٔ مهدی رجبی است. نشر افق این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان معمایی برای نوجوانان نوشته شده است.

درباره کتاب خواهران تاریک

کتاب خواهران تاریک (چاپ پنجم) دربردارندهٔ یک رمان معمایی برای نوجوانان و دربارهٔ پسری نوجوان و مشکلات او در دوران بلوغ است. نویسنده از بحران‌های روحی این شخصیت در این دوره، ترس‌ها و اضطراب‌های عینی و ذهنی ناشی از تغییرات ناگهانی جسم و روح، اختالات رفتاری در برخورد با والدین، بحران هویت، تغییرات جسمی و دردهای بلوغ گفته است. این رمان از سه بخش تشکیل شده است که به‌ترتیب عبارتند از «سودوکوی قاتل»، «در میان اشباح» و «خواهران تاریک». این اثر را یک رمان روان‌کاوانه دانسته‌اند. لحن نوشتاری این رمان صمیمی و خودمانی است؛ به‌گونه‌ای که مخاطب را با خود به هزارتوی ماجرا می‌برد و با تصویرسازی ادبی‌اش لذت را برایش خلق و او را ترغیب به خواندن کتاب و پیگیری داستان می‌کند. بخش نخست در حین یک سفر کلید می‌خورد و به‌شیوهٔ روایت اول‌شخص و به‌صورت واگویهٔ یکی از شخصیت‌ها به نام «نیما» آغاز می‌شود.

خواندن کتاب خواهران تاریک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به همهٔ نوجوانان دوستدار رمان معمایی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره مهدی رجبی

مهدی رجبی، نویسنده‌ای ایرانی است که در سال ۱۳۵۹ در شهر خمین به دنیا آمده است. او دانش‌آموختهٔ رشتهٔ کارشناسی سینما و کارشناسی‌ارشد ادبیات نمایشی است. گفته شده است که علاقهٔ او به نوشتن داستان‌های تخیلی و فانتزی به محیط زندگی‌‌اش در دوران کودکی‌ که یک روستا از توابع شهر خمین بود، بازمی‌گردد. کتاب «اندوه بالابان» به قلم او، برندهٔ تندیس طلایی اولین جایزهٔ ادبی سپیدار شده است. او علاوه بر نویسندگی در حوزهٔ کودک و نوجوان، فیلم‌نامه‌نویسی و کارگردانی نیز کرده است. از دیگر کتاب‌های او می‌توان به «کنسرو غول»، «خواهران تاریک»، «یوناتارا گم شده»، «ماهی‌های کف رودخانه»، مجموعهٔ سه‌جلدی «بردیا و گولاخ‌ها» و «خاطرات چوپان چاق» اشاره کرد.

بخشی از کتاب خواهران تاریک

«میان مِه و دریای تاریک درخت‌ها حرکت می‌کنم. گمش کرده‌ام. خودم هم گم شده‌ام اما یقین دارم آن جادوگر موذی گم نمی‌شود. پشت تمام کارهاش رمز و رازی هست. دور و برم صدای خش‌خش برگ‌ها و شاخه‌ها را می‌شنوم. یکی دارد از پشت مه، پا به پایم می‌آید. یکی که نمی‌توانم ببینمش. هر وقت می‌ایستم او هم می‌ایستد. فریاد می‌زنم: «تارا.» و گوش تیز می‌کنم. اما جوابی در کار نیست، سکوت محض. صدای نبض شقیقه‌هام را بلند و واضح می‌شنوم. حتماً همان تودهٔ خمیری سیاه است. جایی پشت مِه پنهان شده و زل زده به من. پاهام بدون اراده حرکت می‌کنند. خودشان راه را میان مِه پیدا می‌کنند و جلو می‌روند. دستم را به تنهٔ زبر و نمناک درخت‌ها می‌گیرم و از کوره‌راه‌های شیبدار بالا می‌روم. بویی در هوا هست که راه را نشانم می‌دهد. همان بوی توت‌فرنگی و ماهی گندیده. بویی که تارا از خودش به جا می‌گذارد. باز هم صدایش می‌زنم اما بی‌فایده است. بین درخت‌ها پیچ و تاب می‌خورم و پره‌های دماغم تندتند باز و بسته می‌شوند. چشم‌هام به مِه عادت کرده. حس می‌کنم سال‌هاست در این جنگل مه‌آلود قدم می‌زنم. نمی‌دانم چند دقیقه یا چند ساعت است لابه‌لای درخت‌ها سرگردانم. زمان برایم بی‌معنا شده. کم‌کم به جایی می‌رسم که خیلی برایم آشناست. پا تند می‌کنم. درخت‌های خمیده را لای مِه تشخیص می‌دهم. بعد صدای گریهٔ نوزاد می‌آید. جهت صدا را پیدا نمی‌کنم. گریه همه جا هست، همه طرف و کم‌کم پچ‌پچه‌ای همراهش بلند می‌شود: «نترس... نترس... نترس...»

گریهٔ نوزاد با هق‌هق‌های کوتاه قطع می‌شود و آرام می‌گیرد. تارا از لای مِه ظاهر می‌شود. نوزادی کوچک را به سینه‌اش چسبانده. خشکم می‌زند. به کوچکی بچه گربه است با پوستی لزج شبیه حلزون‌ها. ناگهان فکر وحشتناکی تو سرم جان می‌گیرد. آن چیز... آن نوزاد خواهر من است. تارا مثل گهواره خودش را تاب می‌دهد. نوزاد کوتاه و ریزریز نق و نوق می‌کند. انگار خطی نامرئی بین‌مان کشیده شده باشد. هر قدم جلو می‌روم تارا هم می‌رود عقب‌تر. ناپدید می‌شود و دوباره جایی دیگر میان مِه ظاهر می‌شود. ریزریز و شیطانی می‌خندد و می‌گوید: «نترس... به‌شون نمی‌گم چه کار کردی...»

آن‌قدر دو طرف جمجمه‌ام را فشار می‌دهم که صدای ترق توروق استخوان‌هاش را می‌شنوم. دلم می‌خواهد سرم منفجر شود و لکهٔ سیاه از تویش بپاشد بیرون. روی برگ‌های نمناک زانو می‌زنم و تو خودم مچاله می‌شوم. قفل زنگ‌زده را به شکمم فشار می‌دهم و ناله می‌کنم. تارا می‌آید بالای سرم می‌ایستد و می‌گوید: «نترس. شب که بشه خودش می‌آد دنبال‌مون. از اونجا... از تو چاه...» به شبح کندهٔ درخت خشکیده میان مِه اشاره می‌کند.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۲۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۵۲۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۹۷,۵۰۰
تومان