دانلود و خرید کتاب شهروند افتخاری برایان فریل ترجمه یدالله آقاعباسی
تصویر جلد کتاب شهروند افتخاری

کتاب شهروند افتخاری

معرفی کتاب شهروند افتخاری

کتاب شهروند افتخاری نمایشنامه‌ای نوشتهٔ برایان فریل و ترجمهٔ یدالله آقاعباسی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.

درباره کتاب شهروند افتخاری

در آنچه به «یکشنبهٔ خونین» در شهرِ دِریِ ایرلند مشهور شد، نظامیان انگلیسی به‌روی تظاهرکنندگان ایرلندی آتش گشودند و سیزده نفر کشته و شماری زخمی شدند. این بالاترین رقم کشته‌شدگان در تاریخ ایرلند شمالی از نوع خویش است. شرکت‌کنندگان در اعتراض به سیاست انگلیس در بازداشت ملی‌گرایان ایرلندی دست به راهپیمایی زده بودند. کشته‌شدگان همگی از مردم عادی کاتولیک ایرلندی بودند.

فریل در این نمایشنامه سه نفر از همین مردم عادی را نشان می‌دهد که در فرار از سرکوب، به ساختمان خالی شهرداری پناه می‌برند. تقابل فضای اشرافی با فرهنگ عادی این سه نفر در تمام طول کار جالب است. در اواخر پردهٔ دوم، یکی از این سه تن کنار نامش در دفتر بازدیدکنندگان متشخصِ شهرداری لقب «شهروند افتخاری» را می‌نویسد. این طعنهٔ تلخی است که برایان فریل آن را برای نام نمایشنامهٔ خود برگزیده است.

خواندن کتاب شهروند افتخاری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران نمایشنامه‌های مدرن پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب شهروند افتخاری

«جز جلوی صحنه که با نور آبی سردی روشن است، بقیهٔ آن تاریک است.

سه جسد را به‌نحو غریبی در جلوی صحنه گذاشته‌اند: اسکینر در طرف چپ، لی‌لی در وسط و مایکل در طرف راست.

پس از لحظه‌ای سکوت، از دور صدای آژیر آمبولانس می‌آید.

یک نفر عکاس که از ترس تیرخوردن خودش را خم کرده از طرف راست دوان‌دوان می‌آید تو و با شتاب زیاد و بسیار عصبی از هر جسد سه چهار عکس می‌گیرد. نور فلاش دوربین او هر بار صحنه را به‌نحو خوف‌انگیزی روشن می‌کند.

زمانی که از اسکینر عکس می‌گیرد، یک کشیش از طرف راست وارد می‌شود. او هم به همان ترتیب خودش را خم کرده و دستمال سفیدی را بالای سرش گرفته است. به‌محض ورود، کنار جسد مایکل زانو می‌زند و به‌شتاب او را تقدیس می‌کند و توی گوشش دعا می‌خواند. سپس به‌طرف نعش لی‌لی و اسکینر می‌رود و هر بار همان مراسم را به‌جا می‌آورد.

هم‌زمان با پناه‌گرفتن کشیش در کنار مایکل، نور موضعی قاضی را بر لبهٔ کنگره نشان می‌دهد. بلافاصله یک مأمور پلیس که عینک تیره به چشم دارد از طرف چپ وارد می‌شود، کلاهش را برمی‌دارد و روبه‌روی قاضی می‌ایستد. مأمور پلیس از روی دفتر یادداشتش می‌خواند؛ قاضی یادداشت برمی‌دارد.

قاضی مرد شصت‌وچندسالهٔ انگلیسی سخت‌گیر، فرز و بی‌حوصله‌ای است.

مأمور: هِگارتی، قربان.

قاضی: بلندتر، سرکار، لطفاً.

مأمور: هِگارتی، قربان.

قاضی: بله.

مأمور: مایکل جوزف. مجرد، بیکار، با پدرومادرش زندگی می‌کرد.

قاضی: سن؟

مأمور: بیست‌ودو سال، قربان.

قاضی: شخصاً متوفا رو می‌شناختین، سرکار؟

مأمور: خیر، قربان.

قاضی: وقتی بالای سر جسد رسیدین، هیچ سلاح گرمی تو دستش یا دوروبرش دیدین؟

مأمور: من اولین کسی نبودم که به اونجا رسیدم، قربان.

قاضی: می‌شه به سؤال من جواب بدین؟

مأمور: من شخصاً هیچ اسلحه‌ای ندیدم، قربان.

قاضی: متشکرم.»


نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

حجم

۷۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۸ صفحه

قیمت:
۳۸,۰۰۰
۱۱,۴۰۰
۷۰%
تومان