کتاب پدران و پسران
معرفی کتاب پدران و پسران
کتاب پدران و پسران نوشتۀ برایان فریل با ترجمۀ لیدا شیرمرد در انتشارات ترعه به چاپ رسیده است. این نمایشنامه، اقتباسی از رمان مشهور و محبوب نویسندۀ روسی، ایوان تورگنیف با نام پدران و پسران است؛ داستان تفاوتهای فکری و اعتقادی دو نسل در روسیۀ قرن نوزدهم.
درباره کتاب پدران و پسران
این نمایشنامه، اقتباسی است از رمان پدران و پسران نوشتهٔ ایوان تورگنیف که در ۱۹۸۷ به نمایش درآمد. داستان، دربارۀ تفاوتهای دو نسل در برههٔ حساس سالهای پایانی قرن نوزدهم روسیه است که خاستگاه تحولات مهم سیاسی اجتماعی بعدی شد. نسل جوانی که در زمان و ایدئولوژی با پدران خود فاصله داشتند؛ اما چهبسا خود به آنان بسیار شبیه بودند. داستانی ساده با شخصیت محوری پیچیدهٔ جوانی نابغه و پیشْرو به نام بازاروف. داستان سرکشی، انگیزهٔ زندگی و پیشرفت. داستانی جهانشمول که مرزهای زمان را درنوردیده است.
نمایشنامهٔ پدران و پسران نوشتۀ فریل نخستین بار در ۲۶ ژوئن ۱۹۸۷، به کارگردانی رودمن مایکل در Royal National Theatre بر صحنه رفت. پس از آن در ۵ ژوئن ۲۰۱۴، به کارگردانی لیندزی ترنر، در Donmar Warehouse اجرا شد.
این نمایشنامه ۲ پرده دارد: پردۀ اول ۳ صحنه و پردۀ دوم ۴ صحنه.
درباره برایان فریل
برایان فریل در ۹ ژانویهٔ ۱۹۲۹ در اومه از استان تیرون ایرلند شمالی، در خانوادهای کاتولیک به دنیا آمد. او کودکی و جوانیاش را در مناطق فقیر کاتولیکنشین در ایرلند شمالی و جنوبی گذراند. پدرش پاتریک پدی فریل، معلم و مدیر مدرسه بود و مادرش ماری مکلون، رییس پستخانهای در دونگال. پدر و مادر او به زبان دوم، یعنی انگلیسی سخن میگفتند؛ اما تنها زبانی که پدربزرگ و مادربزرگش میشناختند ایرلندی بود؛ بنابراین فریل از همان ابتدا با مسئلۀ زبان و هویت روبهرو بود و همین دستمایهای شد برای نوشتن بسیاری از آثارش.
او در کالج سنتپاتریک علوم دینی آموخت؛ اما کشیش نشد. در عوض، به دورههای آموزش عالی تربیت معلم در بلفاست پیوست و از ۱۹۵۰ تدریس در شهر دری را آغاز کرد و همزمان به نوشتن مشغول شد. اولین نمایشنامهٔ رادیوییاش در ۱۹۵۸ از بیبیسی پخش شد و اولین تئاتر صحنهای او (هواخواه فرانسه) با عنوان جدید «بهشت مشکوک» در بلفاست بر صحنه رفت. در ۱۹۶۰ تدریس را کنار گذاشت و از آن پس تمام وقتش را به نوشتن داستان و نمایشنامه اختصاص داد. فریل بعدها داستاننویسی را نیز رها کرد و بر نوشتن نمایشنامه یا اقتباس از آثار نویسندگانی چون چخوف، ایبسن و تورگنیف متمرکز شد.
فریل را چخوف ایرلند نامیدهاند؛ اما او هیچوقت علاقهای به این عنوان از خود ابراز نکرد و همیشه از این دستهبندیها و نامگذاریها گریزان بود. در مصاحبهای در پاسخ به این سؤال که از چه زمانی متوجه شدید میخواهید نویسنده شوید؟ پاسخ داد: نمیدانم. در جواب اینکه چه نویسندگانی بر شما تاثیر گذاشتهاند پاسخ او باز هم نمیدانم بود.
از نمایشنامههای فریل میتوان به دشمن درون، فیلادلفیا من میآیم، عشاق؛ برندهها و بازندهها، آزادی شهر، محلههای زندگی، اشرافزادهها، شفابخش، برگردانها، تاریخسازی، رقص در لوناسا، یک ماه در روستا، تنسی شگفتانگیز، جواب بده، جواب، مالی سویینی، شهروند افتخاری، جزیرهٔ آرام، دایی وانیا، بعد از بازی، مکان خانه و هدا گابلر اشاره کرد که تعدادی از آنها اقتباس از آثار مهم ادبیات نمایشی جهان هستند.
برایان فریل که در ۱۹۶۹ از دری به دونگال نقلمکان کرده بود، بعد از یک بیماری طولانی، در ۲ اکتبر ۲۰۱۵ در منزلش در گرینکسل در دونگال ایرلند درگذشت.
خواندن کتاب پدران و پسران را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به همۀ دوستداران ادبیات نمایشی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پدران و پسران
«پیش از آغاز این صحنه، صدای ویولونسلی که نیکلای مینوازد به گوش میرسد؛ قطعهٔ رمانس بتهوون، در فماژور (اپوس ۵۰) ساعات نخستین بعدازظهری در ماه می ۱۸۵۹ است.
در باغ چمنکاری شدهٔ مقابل خانهٔ کیرسانوف هستیم؛ از اینجا میتوان داخل اتاق نشیمن را در عقب صحنه دید.
ایوانی دورتادور قسمت جلویی خانه به چشم میخورد که در انتها، با دو پله به باغ میرسد. تعدادی گلدان مقابل ایوان چیده شده است و در دست چپ جلوی صحنه آلاچیقی دیده میشود به همراه تعدادی صندلی و چهارپایهٔ مخصوص روزهای تابستانی در چپ و راست آن، که هر یک به شکلی هستند و با هم جور نیستند. شخصیتها یا از چپ وارد میشوند -یعنی از حیاط، ساختمانهای دیگر، خوابگاه خدمتکاران در پشت صحنه - و یا از خانه.
نیکلای در اتاق نشیمن، مشغول نواختن ویولنسل است. فنیچکا در آلاچیق نشسته است و مشغول بافتن لباسیست برای نوزادش که در کالسکهای کنار او خوابیده است. او زن جوان جذابیست با متانتی درونی و اعتماد به نفس؛ ولی از آنجاییکه نه دیگر خدمتکار است و هنوز هم خانم خانه به حساب نمیآید، خیلی احساس راحتی نمیکند. هرازچندگاهی نگاهی به داخل کالسکه میاندازد. بافتنی را کنار میگذارد و با چشمان بسته به موسیقی گوش میدهد.
دونیاشا با یک سبد پر از لباس، از چپ وارد میشود. او دختریست چاق، با روحیهای گشاده، قلبی صاف و مهربان و ذهنی عملگرا. او عاشق خندیدن است.
دونیاشا: وای خدا، این گرما ذلهم کرده. تو چه جوری تو این گرما سر میکنی؟»
حجم
۱۰۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۵ صفحه
حجم
۱۰۴٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۱۵ صفحه