کتاب آرتمیس فاول و ماجرای شمال
معرفی کتاب آرتمیس فاول و ماجرای شمال
کتاب آرتمیس فاول و ماجرای شمال نوشتهٔ اوئن کالفر و ترجمهٔ شیدا رنجبر است. نشر افق این کتاب ایرلندی را روانهٔ بازار کرده است. این رمان حاوی جلد دوم از مجموعهٔ «آرتمیس فاول» و برای نوجوانان است.
درباره کتاب آرتمیس فاول و ماجرای شمال
کتاب آرتمیس فاول و ماجرای شمال (جلد دوم) [The Arctic in Cident] که رمانی برای نوجوانان است، ۱۵ فصل دارد. «آرتمیس»، نوجوانی نابغه از خانوادهای ثروتمند است که از تحقق آرزوهایش لذت میبرد. شخصیت او بیانگر خودشیفتگی، خودپسندی و برتریطلبی است و نقطهٔ ضعف او عواطفش در قبال والدینش است. «باتلر»، محافظ و مستخدم باوفای اوست که پدرش نیز در استخدام فاولها بوده است. بسیاری از دیگر شخصیتها، موجوداتی فراطبیعی و متعلق به دنیای اجنه هستند. داستان، تلفیقی است از تکنولوژی مدرن و افسانههای پریان و نویسنده در پی اثبات آن است که یک انسان خردمند و باهوش میتواند بسیار کاراتر از فناوری پیشرفته باشد. اتحاد میان آرتمیس با قوم خاص، اجنههای زیرزمینی، بنا به مصالح هر دو قوم است و درعینحال آرتمیس که همواره در پی منافع خود است نیز در خلال ماجراهای این کتاب تغییرات مثبتی در شخصیتش پدید میآید و منافع جامعه را بر منفعت خود مقدم میداند. آرتمیس، ۱۲ساله و لاغر با موهای مشکلی و چهرهای رنگپریده است.
خواندن کتاب آرتمیس فاول و ماجرای شمال را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آرتمیس فاول و ماجرای شمال
«باتلر به همه یاد داد که چهطور خودشان را به اتصالات کمربند ضدجاذبه وصل کنند. گروه، همانطورکه از شدت وزش باد به اینطرف و آنطرف تلوتلو مىخوردند، به طرف در واگن رفتند. آرتمیس پیش خودش گفت: «یک قانون سادهى فیزیکیه. به خاطر این کمربند، میزان جاذبهى زمین کاهش پیدا مىکنه، در نتیجه، از شدت برخورد ما با یخها هم کاسته مىشه.»
با وجود اینکه آرتمیس سعى مىکرد خودش را آرام کند، وقتى روت افراد را به درون تاریکى شب هل داد، نتوانست جلو نفسنفس زدنش را بگیرد. بعدها، وقتىکه این ماجرا را در ذهنش مرور مىکرد، مىتوانست این قسمت را حذف کند. فشار باد آنان را با فاصلهاى دور از خط آهن، روى کپهاى از برف انداخت. باتلر درست یک لحظه قبل از برخورد، کمربند مخصوص ضدجاذبه را خاموش کرد، و گرنه مثل فضانوردانى که با سطح بدون جاذبهى ماه برخورد مىکنند، به هوا بلند مىشدند. روت اولین کسى بود که خودش را باز کرد و شروع کرد به مشتمشت کنار زدن برفها؛ تا اینکه انگشتهایش با یخ سفتى که زیر آنها بود برخورد کرد. یک نفر از پشت، روى شانهاش زد.
باتلر گفت: «برو کنار.»
و با هفتتیرش گودال را نشانه گرفت. روت که معلوم بود از او ممنون است، خودش را کنار کشید و با بازویش چشمهایش را پوشاند. تکههاى یخ مىتوانست به راحتى کورش کند. باتلر یک خشاب کامل را در هفت تیر گذاشت و به گودال کم عمقى که روى سطح منجمد یخ بود، شلیک کرد. بلافاصله برف و تکههاى یخ بر سر و روى گروه که قبلاً هم به اندازهى کافى خیس شده بودند، پاشید. روت قبل از همه براى دیدن نتیجه جلو رفت. بیش از چند ثانیه فرصت نداشتند. بعد از آن، هر چهقدر هم که تلاش مىکردند، دیگر فایدهاى نداشت.»
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۴۸۲ صفحه
حجم
۲٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۴۸۲ صفحه