کتاب آرتمیس فاول و مهاجران گمشده
معرفی کتاب آرتمیس فاول و مهاجران گمشده
کتاب آرتمیس فاول و مهاجران گمشده نوشتهٔ اوئن کالفر و ترجمهٔ شیدا رنجبر است. نشر افق این کتاب ایرلندی را روانهٔ بازار کرده است. این رمان حاوی جلد پنجم از مجموعهٔ «آرتمیس فاول» و برای نوجوانان است.
درباره کتاب آرتمیس فاول و مهاجران گمشده
کتاب آرتمیس فاول و مهاجران گمشده (جلد پنجم) [The lost colony] که رمانی برای نوجوانان است، ۱۶ فصل دارد. «آرتمیس»، نوجوانی نابغه از خانوادهای ثروتمند است که از تحقق آرزوهایش لذت میبرد. شخصیت او بیانگر خودشیفتگی، خودپسندی و برتریطلبی است و نقطهٔ ضعف او عواطفش در قبال والدینش است. «باتلر»، محافظ و مستخدم باوفای اوست که پدرش نیز در استخدام فاولها بوده است. بسیاری از دیگر شخصیتها، موجوداتی فراطبیعی و متعلق به دنیای اجنه هستند. داستان، تلفیقی است از تکنولوژی مدرن و افسانههای پریان و نویسنده در پی اثبات آن است که یک انسان خردمند و باهوش میتواند بسیار کاراتر از فناوری پیشرفته باشد. اتحاد میان آرتمیس با قوم خاص، اجنههای زیرزمینی، بنا به مصالح هر دو قوم است و درعینحال آرتمیس که همواره در پی منافع خود است نیز در خلال ماجراهای این کتاب تغییرات مثبتی در شخصیتش پدید میآید و منافع جامعه را بر منفعت خود مقدم میداند. آرتمیس، ۱۲ساله و لاغر با موهای مشکلی و چهرهای رنگپریده است.
خواندن کتاب آرتمیس فاول و مهاجران گمشده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آرتمیس فاول و مهاجران گمشده
«تلفن همراه آرتمیس آرام لرزید. معمولاً خود آرتمیس کسانى را که همراهشان را هنگام نمایش یا سخنرانى خاموش نمىکردند، تقبیح مىکرد، اما این تلفن خط ویژه بود و آرتمیس هیچوقت آن را خاموش نمىکرد. این وسیلهى ارتباطى جنها بود که هالى شورت دستکارىهایى توى آن کرده بود و خود آرتمیس هم چند چیز اضافه برایش ساخته بود.
تلفن اندازه و شکل یک سکهى دو یورویى را داشت، یک کریستال قرمز هم وسطش بود که مرتب در حال ارتعاش بود. این، همه چیز حسگرى از فناورى جنها بود که توانایى ارتباط برقرار کردن با هر سیستم ارتباطىاى را داشت، از جمله بدن آدمیزادها.
تلفن به صورت انگشترى درشت و متظاهرانه در انگشت وسط آرتمیس خودنمایى مىکرد. آرتمیس انگشتر را به طرف کف دستش چرخاند و سه انگشت میانىاش را خم کرد، بعد شست و انگشت کوچکش را طورى گرفت که انگار دارد با تلفنى خیالى حرف مىزند. حسگر ارتعاشات انگشت کوچک را مىگرفت و در قالب صدا منتقل مىکرد. از راه استخوانهاى دستش هم صداى تماسگیرنده را به نوک شست منتقل مىکرد.
هالى؟
باتلر دید آرتمیس یک لحظه گوش کرد، بعد تماس را قطع کرد و انگشتر را به حالت اولش برگرداند.
آرتمیس سریع به باتلر نگاه کرد و گفت: «اسلحهتو نکش.»
چون باتلر قبلاً دستش را به طرف دستهى زیگزائرش برده بود.»
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۵۹۴ صفحه
حجم
۲٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۵۹۴ صفحه