کتاب خنده امروز
معرفی کتاب خنده امروز
کتاب خنده امروز نمایشنامهای نوشتهٔ نوئل کاورد و ترجمهٔ سمیرانیک نوروزی است و نشر قطره آن را منتشر کرده است.
درباره کتاب خنده امروز
خنده امروز یک نمایشنامهٔ کمدی است که نوئل کاورد آن را در سال ۱۹۳۹ به رشتهٔ تحریر درآورد. اما هنگامی که بازیگران مشغول تمرین برای اجرای آن بودند، جنگ جهانی دوم آغاز شد و اجرای این نمایش تا سال ۱۹۴۲ و بازگشایی مجدد سالنهای تئاتر به تعویق افتاد. کاورد عنوان این اثر را از شعری در نمایشنامهٔ شب دوازدهم، اثر ویلیام شکسپیر وام گرفته که در آن به دمغنیمتشماری اشاره شده است.
داستان این نمایشنامه شرح چند روز از زندگی یک هنرپیشهٔ موفق به نام گری اسندین است که قصد سفر به آفریقا را دارد و درعینحال، باید با مشکلات مختلفی در زندگیاش مواجه شود. شخصیت گری اسندین درحقیقت، نمادی است از شخصیت نوئل کاورد. در چندین اجرای اول این نمایشنامه (در انگلستان، فرانسه و آمریکا)، کاورد شخصاً ایفای نقش اسندین را برعهده گرفت.
بازخوردها نسبت به این نمایش بسیار خوب بود. منچستر گاردین پس از اولین اجرای این نمایشنامه نوشت: «میتوان با فراغبال پیشبینی کرد که این اثر بهترین نمایش کمدی در نوع خود خواهد بود ... یکی از آن موقعیتهای نادری که منتقد باید برتری هنرمند را بیقیدوشرط بپذیرد و خلاقیت او را ستایش کند و با تمام وجود از آن لذت ببرد.»
در سال ۱۹۹۳ ند شرین نیز نوشت: «خنده امروز ـ در کنار تب یونجه، زندگیهای خصوصی و روح سرخوش، یکی از موفقترین نمایشنامههای کاورد در ژانر کمدی رفتارها است. این نمایشنامه نهتنها در ترسیم تصویر اغراقشده و هنرمندانهای از شخصِ نویسنده موفق بوده است، بلکه اطرافیان، خانواده و طرفداران، شیوهٔ زندگی و زمانهٔ او را هم به خوبی به تصویر کشیده است.»
خواندن کتاب خنده امروز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران نمایشنامههای مدرن پیشنهاد میکنیم.
درباره نوئل کاورد
سِر نوئل پیرس کاورد، نمایشنامهنویس، آهنگساز، کارگردان، هنرپیشه و خوانندهٔ انگلیسی در سال ۱۸۹۹ در حومهٔ لندن به دنیا آمد. پدرش، آرتور سیبن کاورد، فروشندهٔ پیانو و مادرش، وایولت اگنس، دخترِ دریاسالار نیروی دریایی سلطنتی بود. کاورد، دومین پسر خانواده، به لحاظ هوش و ذکاوت و نیز رفتار پرتکلف و طرز لباس پوشیدن از شهرت بسیاری برخوردار بود.
نوئل کاورد بیش از پنجاه عنوان نمایشنامه منتشر کرده است که بسیاری از آنها سالیان دراز روی صحنهٔ نمایش باقی ماندند. بسیاری از نمایشنامههای او چون تب یونجه، زندگیهای خصوصی، طرحی برای زندگی، خندهٔ امروز و روح سرخوش
جزء نمایشهای پُرتکرار و پُربینندهٔ سالنهای نمایش بودند. کاورد علاوه بر نمایشنامه، صدها آهنگ، چندین نمایش موزیکال، چندین فیلمنامه، چند جلد کتاب شعر و داستان کوتاه، یک رمان بلند و یک خودزندگینامهٔ سه جلدی را نیز در کارنامهٔ فعالیتهای ادبیاش دارد. همچنین، این نویسندهٔ مشهور در شش دهه از زندگیاش در نمایشها و فیلمهای متعددی ــ به قلم خودش و دیگران ــ به ایفای نقش پرداخت.
کاورد در سال ۱۹۴۳، جایزهٔ افتخاری فرهنگستان را برای کارگردانی فیلمِ جنگی جایی که خدمت میکنیم به دست آورد و در سال ۱۹۷۰، به دریافت نشان ادب و هنر (شوالیه) نائل شد. سپس به عضویت جامعهٔ سلطنتی ادبیات درآمد و مدتی بعد، جایزهٔ تونی را به پاس یک عمر فعالیت در عرصهٔ هنر و ادب دریافت کرد. در سال ۱۹۷۲، مدرک دکترای افتخاری دانشگاه ساسکس به او اعطا شد.
نمایشنامهها و آهنگهای کاورد در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ بهشدت مورد استقبال قرار گرفت و سبک نوشتارش بر فرهنگ عامهٔ مردم تأثیر بسزایی گذاشت. در سال ۲۰۰۶، سالن نمایش البری لندن را به یاد او سالن نمایش نوئل کاورد نامگذاری کردند.
در اواخر دههٔ ۱۹۶۰، کاورد دچار تصلب شرایین شد و رفتهرفته حافظهاش را هم از دست داد. او در سال ۱۹۷۳، در خانهاش در جامائیکا، براثر ایست قلبی درگذشت و سه روز بعد، در فایرلی هیل در زمینی مشرف به ساحل شمالی این جزیره دفن شد.
در سال ۲۰۰۵، دن ربلاتو نمایشنامهنویس و پژوهشگر انگلیسی آثار کاورد را به سه بخش اولیه، میانی و جدید تقسیم کرد.
از دیدگاه ربلاتو، نمایشنامهٔ تب یونجه، سست عفاف و زندگیهای خصوصی از نمایشهای دوران اولیهٔ کاورد هستند. بهترین نمایشنامههای دوران میانی او در اواخر دههٔ ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ عبارتاند از: خندهٔ امروز، این نسل خوشبخت و روح سرخوش که دارای ساختار سنتی هستند، اما از نظر محتوا کمتر تابع عرف و سنت محسوب میشوند.
کاورد در دههٔ ۱۹۳۰، پس از کسب موفقیتهای بسیار در عرصهٔ نمایشنامهنویسی سعی کرد قالبهای جدید نمایشی را نیز تجربه کند. نمایش حماسی ـ تاریخی دستهٔ اسبسواران با هنرپیشههای زیاد و نیز مجموعهٔ ده نمایش کوتاه تحت عنوان امشب ساعت ۸:۳۰ تماشاگران بسیاری را به خود جلب کردند، اما اجرای مجدد آنها بهعلت هزینههای بالا و نیاز به امکانات پیچیده در صحنهٔ نمایش دشوار است.
نمایشنامههای اواخر دههٔ ۱۹۴۰ و اوایل دههٔ ۱۹۵۰ کاورد نشاندهندهٔ افت استعداد نمایشی اوست. به قول مورلی: «حقیقت این است که علیرغم تحولات بسیاری که در دنیای سیاست و جهان نمایش در آن روزگار رخ داد، کاورد ــ این اسطورهٔ دوران ــ شخصاً تفاوت چندانی نکرده بود.»
البته آخرین اثر او سهگانهٔ اتاقی با سه کلید مورد استقبال گستردهای قرار گرفت.
بخشی از کتاب خنده امروز
«دفنی: (رو به تلفن) الو... سلام. ساندرز خودت هستی؟ میتونم با خانم سینتیا صحبت کنم؟... باشه، منتظر میمونم... الو... سینتیا، عزیزم، دفنی هستم... آره... تنهایی؟ گوشکن، میدونی که کجا هستم... آره... انجامش دادم... نه، هنوز بیدار نشده... کلاً هیچکس اینجا نیست... نه، تو اتاق مهمون. تازه بیدار شدم، هنوز لباس نپوشیدم و صورتم رو نشُستم... در اون مورد نمیتونم کاری بکنم، الان ممکنه یکی سروکلهاش پیدا بشه... اگه کسی از خونه زنگ زد، قسم بخور و بگو شب پیش تو موندم... قول دادی ها عزیزم... در این صورت بگو رفته حموم یا یه همچین چیزی... آره، بهمحض اینکه لباس بپوشم، شاید تا یه ساعت دیگه... البته... بیصبرانه منتظرم که بهت بگم... باشه.
تلفن را سر جایش میگذارد و بهسمت درِ آبدارخانه میرود. تقریباً نزدیک در رسیده که خانم اریکسون از راه میرسد. او خدمتکاری سوئدی است با ظاهری لاغر و بلند و کمی گیج. پیراهنی از جنس چیت به تن، دستکش به دست و دمپاییهای راحتی کهنهای به پا دارد. همچنین مشغول سیگار کشیدن است.
دفنی: (کمی عصبی) صبحبهخیر!
خانم اریکسون: (بیآنکه از دیدن او تعجب کرده باشد.) صبحبهخیر!
بهسمت پنجره میرود و پردهها را میکشد.
دفنی: (دنبال او میرود.) چه ساعتی آقای اِسندین رو صدا میزنین؟
خانم اریکسون: خودش ساعت کوک میکنه.
دفنی: معمولاً برای چه ساعتی؟
خانم اریکسون: بستگی داره کِی رفته باشه تو رختخواب.
بهسمت شومینه میرود، دفنی نیز به دنبال او.
دفنی: (دستپاچه) ببخشید ما دیشب تا دیروقت باهم بودیم. میدونین، یه مهمونی رفته بودیم و آقای اِسندین با مهربونی گفتن من رو تا خونه میرسونن و بعدش من فهمیدم دستهکلیدم رو جا گذاشتم و میدونستم نمیشه خدمتکارها رو صدا کنم، چون طبقهٔ بالا میخوابن و صدام بهشون نمیرسید. آقای اِسندین گفتن میتونم شب رو اینجا بگذرونم... و خب، من هم قبول کردم.
خانم اریکسون: اگه تا دیروقت بیدار بودین، احتمالاً ایشون تا بعدازظهر میخوابن.
دفنی: اوه عزیزم، نمیشه صداشون کنین؟
خانم اریکسون: چه حیف که نمیشه. ما هرگز نمیتونیم ایشون رو صدا کنیم.
دفنی: حالا که اینطوره فکر میکنین میتونم یه فنجون قهوه یا آبپرتقالی، چیزی بخورم؟
خانم اریکسون: بذارید ببینم.
او از درِ آبدارخانه بیرون میرود. دفنی تنها میماند و دلخور روی لبهٔ مبل مینشیند. پس از چند لحظه فِرِد وارد میشود. او پیشخدمت مخصوص گَری است. پوششی موقرانه دارد و کُتی مشکی از جنس پشم اَلپاکا به تن کرده است. دفنی از روی مبل بلند میشود.
دفنی: صبحبهخیر!
فِرِد: صبحبهخیر!
دفنی: نمیدونین آقای اِسندین کی از خواب بیدار میشن؟
فِرِد: هر زمانی ممکنه بیدار بشن. هیچ یادداشتی برای من نگذاشتن.
دفنی: نمیشه صداشون بزنین؟ نزدیک یازده است.
فِرِد: اگه با یه صدایی، چیزی بیدار بشن، قشقرق بهپا میکنن، وای به روزی که من بیدارشون کنم!
دفنی: خب، فکر میکنین من میتونم یه چیزی برای صبحانه بخورم؟
فِرِد: چی میل دارین؟
دفنی: کمی قهوه و آبپرتقال.
فِرِد: به روی چشم!
او خارج میشود. دفنی همچنان سرگردان روی مبل دیگری مینشیند. مونیکا رید، منشی گَری از هال وارد میشود. او کت و کلاه پوشیده است و یک دسته نامه با خود دارد. مونیکا زنی دلنشین، سردوگرم روزگار را چشیده و در اوایل چهلسالگی به نظر میرسد.
دفنی: صبحبهخیر!
مونیکا: صبحبهخیر! من منشی آقای اِسندین هستم. کاری میتونم براتون انجام بدم؟
دفنی: خُب، ببخشید، شرایط ناجوریه... میدونین، آقای اِسندین دیشب من رو از مهمونی تا خونه رسوندن، منِ احمق دستهکلیدم رو جا گذاشته بودم، و ایشون هم در کمال مهربونی گفتن که میتونم اینجا تو اتاق مهمون بمونم.
مونیکا: امیدوارم بهقدر کافی اتاق گرم بوده باشه.
دفنی: آه، بله. کاملاً گرم بود ممنونم.
مونیکا: ممکنه تو اتاق مهمون کمی سردتون شده باشه.
دفنی: بخاری رو روشن کردم.
مونیکا: کار خوبی کردین.
دفنی: تو این فکرم که میشه کسی آقای اِسندین رو صدا کنه... و بهشون بگه من... خُب... من اینجا هستم.
مونیکا: فکر کنم وقتی بیدار بشه به خاطر داشته باشه.
دفنی: فکر میکنین کِی بیدار بشن؟
مونیکا: متأسفانه نمیدونم. اگه از قبل نگفته باشه بیدارش کنن، ممکنه حالا حالاها بخوابه.
دفنی: نمیخوام بیخداحافظی و تشکر برم.
مونیکا: اگه جای شما بودم یه صبحانه میخوردم و لباس عوض میکردم و اگه تا اونوقت بیدار نشده بود، یه یادداشت میذاشتم براش. گفتین صبحانه بیارن؟
دفنی: بله، گمونم اون آقا یه چیزهایی بیاره.
مونیکا: خیلی وقته آقای اِسندین رو میشناسین؟»
حجم
۱۰۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه
حجم
۱۰۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۵۴ صفحه